SOUL.BLOGFA.COM

moridemolana.persianblog.ir

آدم عاشق بشه و ناکام بميره بهتر از اينه که اصلا عاشق نشه! - جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا

http://moridemolana.persianblog.ir/post/1

جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا. آدم عاشق بشه و ناکام بميره بهتر از اينه که اصلا عاشق نشه! It is better to have loved and lost than never to have loved. نویسنده : مريد مولانا. ساعت ۸:٠٤ ‎ب.ظ روز دوشنبه ۳٠ امرداد ،۱۳۸٥. پروفایل مدیر : مريد مولانا. در مذهب ما باده حلال است! حکایتی از حکایات مولانا. کعبه دل، کعبه گل. آدم عاشق بشه و ناکام بميره بهتر از اينه که اصلا عاشق نشه! تنها [آن] هستی دارد. اي كاش عشق را زبان سخن بود. باشگاه دانشجویان و متخصصان. این وبلاگ با قدرت پرشین بلاگ. راه اندازی شده است.

moridemolana.persianblog.ir

مولانا و شمس - جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا

http://moridemolana.persianblog.ir/post/4

جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا. صلاح الدین پیر بر در حجره اش نشسته بود. از دور مولایش را دید که به سمت حجره او پیش می آید و عده کثیری همراهش هستند. آرام نشست و محو تماشای مولانا و مریدان شد. صدای بازار زرکوبان در گوش مولانا می پیچید . تق تق تتق تق . تق تق تتق تق. جماعت بازار مات و مبهوت نظاره گر شدند. مولانا عرق می ریخت. می خواند با صدای بلند: حق حق انا الحق. هین سخن تازه بگو . تا دو جهان تازه شود. مولانا به چشم تحقیر نگاهش کرد و گفت: بپرس. شمس پرسید: ای شیخ! شان و منزلت من چقدر بالاست! تنها [آن]...

moridemolana.persianblog.ir

جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا

http://moridemolana.persianblog.ir/1385/6

جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا. جز ساقی بی دل. و از دام برستیم. و ز فتنه ساقی نهان شب همه مستیم. به جز این کار هنر نیست. و پریشان ،بله هستیم. ساقی اعظم که در این. نویسنده : مريد مولانا. ساعت ٢:٢۳ ‎ق.ظ روز یکشنبه ۱٢ شهریور ،۱۳۸٥. هشتصدمین سالگرد تولد مولانا بر همگان مبارکباد. نویسنده : مريد مولانا. صلاح الدین پیر بر در حجره اش نشسته بود. جماعت بازار مات و مبهوت نظاره گر شدند. مولانا عرق می ریخت. می خواند با صدای بلند: حق حق انا الحق. هین سخن تازه بگو . تا دو جهان تازه شود. شمس پرسید: ای شیخ! کعبه ...

moridemolana.persianblog.ir

برگ سبزيست... - جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا

http://moridemolana.persianblog.ir/post/6

جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا. جز ساقی بی دل. و از دام برستیم. و ز فتنه ساقی نهان شب همه مستیم. به جز این کار هنر نیست. و پریشان ،بله هستیم. ساقی اعظم که در این. نویسنده : مريد مولانا. ساعت ٢:٢۳ ‎ق.ظ روز یکشنبه ۱٢ شهریور ،۱۳۸٥. پروفایل مدیر : مريد مولانا. در مذهب ما باده حلال است! حکایتی از حکایات مولانا. کعبه دل، کعبه گل. آدم عاشق بشه و ناکام بميره بهتر از اينه که اصلا عاشق نشه! تنها [آن] هستی دارد. اي كاش عشق را زبان سخن بود. باشگاه دانشجویان و متخصصان. این وبلاگ با قدرت پرشین بلاگ.

moridemolana.persianblog.ir

سه هديه... - جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا

http://moridemolana.persianblog.ir/post/7

جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا. زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم؟ گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم. چون كه من از دست شدم در ره من شیشه منه. ور بنهی پا بنهم هرچه بیابم شكنم. عشق از ازل است و تاابد خواهدبود. جوینده عشق بیعدد خواهدبود. فردا که قیامت آشکارا گردد. هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود. عشق آمدو شد چو خونم اندر رگ و پوست. تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست. اجزای وجود من همه دوست گرفت. نامیست زمن باقی و دیگر همه اوست. نویسنده : مريد مولانا. پروفایل مدیر : مريد مولانا. کعبه دل، کعبه گل.

moridemolana.persianblog.ir

نيرنگ گل - جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا

http://moridemolana.persianblog.ir/post/2

جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا. کسی که رنگ پریدگی خزان را ادراک کرده باشد. به نیرنگ گل های رنگ رنگ دل نخواهد سپرد. نویسنده : مريد مولانا. ساعت ۸:٠۸ ‎ب.ظ روز دوشنبه ۳٠ امرداد ،۱۳۸٥. پروفایل مدیر : مريد مولانا. در مذهب ما باده حلال است! حکایتی از حکایات مولانا. کعبه دل، کعبه گل. آدم عاشق بشه و ناکام بميره بهتر از اينه که اصلا عاشق نشه! تنها [آن] هستی دارد. اي كاش عشق را زبان سخن بود. باشگاه دانشجویان و متخصصان. این وبلاگ با قدرت پرشین بلاگ. راه اندازی شده است.

moridemolana.persianblog.ir

در مذهب ما باده حلال است...! - جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا

http://moridemolana.persianblog.ir/post/10

جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا. در مذهب ما باده حلال است! بر روی ما نگاه خدا خنده ميزند. هر چند که ره به ساحل لطفش نبرده ايم. زيرا که چون زاهدان سيه کار خرقه پوش. پنهان ز ديدگان خدا مي نخورده ايم. پيشانی ار ز داغ گناهی سيه شود. بهتر ز داغ مهر نماز از سر ريا. نام خدا نبردن از آن به که زير لب. بهر فريب خلق بگويی خدا خدا. ما را چه غم که شيخ شبی در ميان جمع. بر رويمان ببست به شادی در بهشت. او ميگشايد. او که به لطف و صفای خويش. گويی که خاک طينت ما را ز غم سرشت. طوفان طعنه خنده ما را ز لب نشست.

moridemolana.persianblog.ir

عاشق باشيم... - جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا

http://moridemolana.persianblog.ir/post/9

جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا. حتم دارم که تويی آن شبح آينه پوش. عاشقی جرم قشنگی است به انکار مکوش. دوستی بر در خانهءمعشوق رفت و در زد . معشوق گفت: برو فرصتی برای چنین ناپخته ای ندارم. ناپخته را جز آتش فراق چه چیز دیگری میتواند پخته کند و از دو گانگی جدا سازد؟ آن درمانده رفت و سالی در سفر بود و در فراق معشوق از آتش عشق سوخت. آن سوخته پخته شد و به کمال رسید و برگشت. باز دور و بر خانه معشوق به گردش پرداخت. با صد ترس و ادب در زد،مواظب بود که لفظی خلاف ادب از دهانش بیرون نیاید. آن شخص گفت: ای دلبر.

moridemolana.persianblog.ir

کعبه دل، کعبه گل - جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا

http://moridemolana.persianblog.ir/post/3

جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا. کعبه دل، کعبه گل. کعبه دل، کعبه گل. ابا يزيد به حج ميرفت. و او را عادت بود که در هر شهری که درآمدی ،. اول زيارت مشايخ کردی آنگه کار دگر. در بصره به خدمت درويشی رفت. درويش گفت که :. يا ابا يزيد ،کجا ميروی؟ گفت: به مکه به زيارت خانه ی خدا. گفت: با تو توشه راه چيست؟ گفت : دويست د ر. گفت: برخيز و هفت بار گرد من طواف کن و آن سيم به من ده. بايزيد برجست سيم بگشاد از ميان بوسه داد و پيش او نهاد. حق چگونه تواند گناه کرد؟ نور چگونه ظلمت ميشود. هنوز ما را اهليت گفت نيست.

moridemolana.persianblog.ir

حکایتی از حکایات مولانا - جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا

http://moridemolana.persianblog.ir/post/8

جهان پر شمس تبريزيست کو رندی چو مولانا. حکایتی از حکایات مولانا. نکوهش مردم شخصی را که به بدگمانی مادر خود را کشت. شخصی از روی خشم. مادر خود را کشت . به قاتل گفتند : تو به سبب سرشت بد خویش ،حتی از حق مادری یاد نکردی. بگو که چرا مادر خود را کشتی؟ گفت:او مرتکب کاری شده بود که برای وی ننگ بود او را کشتم تا خاک عیب او را بپوشاند. گفتند:آن مرد را می کشتی . گفت :دراین صورت باید هرروز یک نفر را میکشتم.من او را کشتم و خود را از کشتن خلق رهاندم. گلوی او را ببرم بهتر است از اینکه گلوی خلق را ببرم. گازری گر خشم گیر...