SUN-MOON.BLOGFA.COM

iran201.blogfa.com

کلاس تجربی مدرسه علامه طباطبایی

http://www.iran201.blogfa.com/post/9

کلاس تجربی مدرسه علامه طباطبایی. وبلاگ گروهی دانش آموزان کلاس201 - رشته تجربی(با مدیریت مصطفی عدل). سوالات تستی گروه قلی زاده( فصل دوم)* *زیست دوم تجربی* *. سوالات تستی گروه قلی زاده(فصل اول)* *زیست دوم تجربی* *. ساخت ربات هوشمند جراحی مغز توسط محققان ايراني. ايران به دانش کاشت تلسکوپ مينياتوري چشم دست يافت(شکستن انحصار آمریکا و انگلیس). عمل جراحی مغز بدون بیهوشی در ایران تصاویر(پنجمین کشور دارای این دانش در جهان). محققان با تولید رادیوداروی جدیدموفق به درمان تومور کبدی شدند عکس. برو به : زنده اندیشان.

alone666.blogfa.com

david - دلم برای تنگ است که...

http://www.alone666.blogfa.com/post-7.aspx

دلم برای تنگ است که. دلم برای کسی تنگ است که اینجا میآید ودست نوشتههایم را میخواند . کسی که تنها ردپایش یک " غریبه ." است و بس. کسی که او را "." مینامم. دلم برای او تنگ است که خدا به اندازه وسعت چشمهای دریائیش باران میبارد. برای او که دستهایم در دستهایش جوانه زد. برای او که عشق را به من بخشید . نوشته شده در جمعه بیست و پنجم شهریور ۱۳۹۰ساعت 20:14 توسط.

alone666.blogfa.com

david - واژه های باران

http://www.alone666.blogfa.com/post-8.aspx

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند. مثل آسمانی که امشب می بارد. بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند. و چشمانم را نوازش می دهد. تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم. نوشته شده در جمعه بیست و پنجم شهریور ۱۳۹۰ساعت 20:23 توسط.

alone666.blogfa.com

david -

http://www.alone666.blogfa.com/post-1.aspx

از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد . از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان . از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است . از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهی است . از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد . از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست . از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟

alone666.blogfa.com

david -

http://www.alone666.blogfa.com/post-3.aspx

ولنتاین کشیشی بود که در قرن سوم میلادی در رم زندگی می کرد. در آن زمان کلادیوس دوم امپراتور رم ازدواج را قدغن کرد چرا که هنگامی که قصد تشکیل سپاهی عظیم را داشت عده ای از سربازان کنار خانواده هایشان ماندند و به همین دلیل او معتقد بود سربازان متاهل جنگجویان خوبی نیستند. درباره روز ولن تاین و چگونگی به وجود آمدن این روز افسانه های متفاوتی وجود دارد. عده ای این روز را متعلق به یونان باستان و عده ای آن را حادثه ای می دانند که در قرن سوم میلادی (همزمان با اوایل امپراتوری ساسانی در ایران) رخ داد.

alone666.blogfa.com

david

http://www.alone666.blogfa.com/9006.aspx

برای شروع دیر نیست. نوشته شده در شنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۰ساعت 12:53 توسط. آسمان ابری و دلگرفته است ، دلم نیز مانند آسمان شده. حال و هوای تنهایی به سراغم آمده و مثل همیشه چشمانم بهانه تو را میگیرند. برای خواندن متن به ادامه مطلب مراجعه کنید. آسمان ابری و دلگرفته است ، دلم نیز مانند آسمان شده. حال و هوای تنهایی به سراغم آمده و مثل همیشه چشمانم بهانه تو را میگیرند. میخواهم چند خطی از تو بنویسم ، اما قطره های اشکم بر روی صفحه کاغذ ریخته است و قلمم بر روی کاغذ خیس نمی نویسد. فکرم از یادت بیرون نمیرود، دلم ...

alone666.blogfa.com

david -

http://www.alone666.blogfa.com/post-9.aspx

جوانی چند روز قبل از عروسی آبله ی سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبت هایش از درد چشم خود می نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید. موعد عروسی فرا رسید زن نگران صورت خود که آبله آن را از شکل انداخته بود و شوهر او هم کور شده بود. مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. ۲۰سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.

alone666.blogfa.com

david -

http://www.alone666.blogfa.com/post-6.aspx

قطار می رود . تو می روی . تمام ایستگاه می رود . و من چقدر ساده ام که سالهای سال ، در انتظار تو. کنار این قطار رفته ایستاده ام. و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام! نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۰ساعت 23:39 توسط.

alone666.blogfa.com

david -

http://www.alone666.blogfa.com/post-11.aspx

وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست،. نگفتم: عزیزم، این کار را نکن. و یک بار دیگر به من فرصت بده. وقتی پرسید دوستش دارم یا نه،. تمام چیزهایی را که نگفتم، می شنوم. چون من هم مق صر بودم. نگفتم: اختلافها را کنار بگذاریم،. چون تمام آنچه میخواهیم عشق و وفاداری و مهلت است. گفتم: اگر راهت را انتخاب کردهای،. من آن را سد نخواهم کرد. تمام چیزهایی را که نگفتم، میشنوم. او را در آغوش نگرفتم و اشکهایش را پاک نکردم. نگفتم: اگر تو نباشی. زندگیام بیمعنی خواهد بود. فکر میکردم از تمامی آن بازیها خلاص خواهم شد. و مرا تنها گذاشت.