nights-venus.blogfa.com
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
http://nights-venus.blogfa.com/8605.aspx
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم. داد می زنم : " دویست تومن دیگه می خوام .". دستت را روی کمرت می گذاری و بر می گردی به طرفم . چپ چپ نگاهم می کنی . سرم را خم می کنم . داد می زنی : " برو گم شو دیگه . مرتیکه ی عوضی ". دوباره داد می زنم : " پول بده . پول بده ". اما تو جوابم را نمی دهی . می شنوی صدایم را . ولی انگار دوست نداری جوابم را بدهی . هیچ وقت به هیچ کس جواب نمی دهی . همیشه جواب سوالاتم را مرضیه می دهد . کوچکتر از توست ، اما چون درس خوانده بیشتر حالیش می شود و خیلی بیشتر از تو می داند . د پول بده ".
nights-venus.blogfa.com
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم - بلوک شماره 11
http://nights-venus.blogfa.com/post-29.aspx
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم. جلوی ایستگاه اتوبوس از استیشن کرم رنگ پیاده شدند . پسر شیرینی بزرگ حلقه ای را فشار داد و گاز زد . احساس کرد که خامه به لب و لوچه اش چسبیده است . زبانش را در آورد و یک دور کامل دور دهانش چرخاند و بار دبگر گاز محکمی به شیرینی زد . کمی ماکارونی داریم از دیشب مانده ، می خوری برایت گرم کنم؟ زن گفت و دوباره ادامه داد : " ما شام نمی خوریم . او قبلا شام خورده و خوابیده است ، من هم میل ندارم . می خوری گرم کنم؟ پسر نگاهی به یخچال کرد و با انگشت همبرگر را نشان داد . برگزاری جشن سپندا...
nights-venus.blogfa.com
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
http://nights-venus.blogfa.com/8701.aspx
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم. لیوان چایی را که زمین می گذارد ، با دست بخار روی شیشه ی اتاق را پاک می کند و می رود در نخ سوزن . انگار کج شده است . با دست فشارش می دهد . اما سوزن با تمام نازکی اش محکم تر از آن است که تغییر شکل دهد . می آورد بالا ، درست جلوی چشمانش . احساس می کنم چشمانش می درخشد . سوزن را می گذارد روی لبه ی پنجره ای که کنارش نشسته است و با ته استکان چایی اش آرام چند ضربه روی آن می زند . ناگهان گوشی تلفن اتاقم زنگ می خورد . بدون عجله و سلانه سلانه به طرف گوشی می روم. هستند که هر کدام با سه...
nights-venus.blogfa.com
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
http://nights-venus.blogfa.com/8601.aspx
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم. دستم را می گیرد و محکم می کشدم داخل حیاط . در را محکم می بندد . مثل همیشه مادرش روی صندلی چرخ دار بین بوته های بزرگ گل سرخ در حیاط این طرف و آن طرف میرود و شاخ و برگشان. یکراست می رود طرف اتاقش . من هم به دنبالش . در را که باز می کند دنیا روی سرم خراب می شود . این دیگر چه صیغه ای است . همه جای اتاق بنفش است و سیاه . این چهارمین بار است که به اتاقش می آیم و این چهارمین رنگی است که غافلگیرم می کند . آدم که نیست ، هست ولی دیوانه ای بیش نیست . و با خودم می گویم باز هم همان آهن...
nights-venus.blogfa.com
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم - بابا
http://nights-venus.blogfa.com/post-26.aspx
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم. همیشه وقتی بیدار بودم ، می دیدمت . در آغوشت می گرفتی و نوازشم می کردی و می بوسیدی موهایم را. و من چه آرام سر روی سینه ات می گذاشتم و چشمانم را می بستم و گوش می دادم. به قربان صدقه هایت . اما یکسالی می شود که وقتی می خوابم سراغم می آیی و باز در آغوشت می گیری و می بوسی و قربان صدقه ام می روی . ومن یکسال است که هر روز داد می زنم تو را و می مالم چشمانم را که خسته شده اند از دوخته شدن به در . تا که بیایی ، مثل همیشه با پیراهن آبی و شلوار سرمه ای و باز کنی برایم آغوشت را. برگزار...
nights-venus.blogfa.com
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
http://nights-venus.blogfa.com/8610.aspx
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم. کافه گرم انتهای خیابان. باز هم صدای این چرخ خیاطی لعنتی آرامم که نمی گذارد . چشمانم را می بندم . خانه های قدیمی با نمای سیمانی خاکستری ، سنگفرش خیس پس از باران خیابان ، چراغهای کم سوی پیاده رو و گرمای مختصر کرکهای جیب پالتوی پشمی ام که فقط و فقط دستانم حسش می کند . لذت می برم از همه ی اینها . آرام. قدم بر می دارم . هوای صاف وخنک. خیابان را با تمام وجودم در خود می کشم و در سینه ام حبس می کنم . به در کافه ی انتهای خیابان که می رسم. چشمانم را می بندم . نشسته را در خود می کشم .
nights-venus.blogfa.com
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
http://nights-venus.blogfa.com/8711.aspx
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم. جلوی پنجره که ایستاد انگار دستهای یکی ناشیانه روی سیم های گیتار سر خورد و در فضا پخش شد دو سه نتی که هر جور فکر می کردی پشت بند هم نبودند . اما هر چه بود مو بر اندام او سیخ کرد و وادارش کرد تا انگشت اشاره اش را روی شیشه بکشد و روی بخار شیشه ردی بیاندازد و بعد آه بلند و کشداری بکشد و سپس دو دستش را روی سینه به هم زنجیر کند . دستهای ناشیانه ی کسی هنوز داشت با سیمهای گیتار بازی می کرد و دنگ دنگ نامرتبش رشته ی افکار او را انگار جر می داد . من هم همینطور . تنت بوی شعر می ده !
nights-venus.blogfa.com
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
http://nights-venus.blogfa.com/8603.aspx
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم. سه تار - نقاشی - تخت خواب. بی اعتنا بر می گردد و پاکت به دست از پله ها بالا می رود . وارد اتاق که می شود متوجه می شود مادرش روی مبل نشسته و سرش را به پشتی آن تکیه داده و خس خس نفسهایش در اتاق پیچیده است . باز هم بی آنکه حرفی بزند وسایلها را در آشپزخانه می گذارد و به اتاقش می رود . دویست هزارتومانی را که حقوق بازنشستگی شان است را می شمارند و پیرتر می شوند و بچه هایی را که بستنی می خواهند وکتک می خورند ، پسرهایی را که فقط و فقط سیگار می کشند و دخترانی را که فقط رژ می خرند .
nights-venus.blogfa.com
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
http://nights-venus.blogfa.com/8806.aspx
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم. جلوی ایستگاه اتوبوس از استیشن کرم رنگ پیاده شدند . پسر شیرینی بزرگ حلقه ای را فشار داد و گاز زد . احساس کرد که خامه به لب و لوچه اش چسبیده است . زبانش را در آورد و یک دور کامل دور دهانش چرخاند و بار دبگر گاز محکمی به شیرینی زد . کمی ماکارونی داریم از دیشب مانده ، می خوری برایت گرم کنم؟ زن گفت و دوباره ادامه داد : " ما شام نمی خوریم . او قبلا شام خورده و خوابیده است ، من هم میل ندارم . می خوری گرم کنم؟ پسر نگاهی به یخچال کرد و با انگشت همبرگر را نشان داد . برگزاری جشن سپندا...
nights-venus.blogfa.com
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
http://nights-venus.blogfa.com/8704.aspx
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم. دیگر مردی ندارم . مثل همیشه ، بدون هیچ حرفی . ناگهان می ایستد . درست جلوی مغازه ی کتاب فروشی . چشمانش را ریز می کند و سرش را تکان می دهد . عکس را که روی جلد کتاب می بیند. شروع می کند به فلسفه بافی . می گوید : " ببین چه قدر محکم دخترک را بغل کرده است . آدم می تواند صدای شکستن استخوان هایش را بشنود . نگاهش می کنم و لب و دهنم را کج می کنم . می گوید : " دخترک می لرزد . ". محکم دستش را فشار می دهم و می گویم : " هوا گرم است . یک بستنی بخوریم و برویم . ". دستش را دور کمرم حلقه می...