uniquorn.blogfa.com

narenj33.persianblog.ir

فروغ فرخ زاد - عسلستان

http://narenj33.persianblog.ir/tag/فروغ_فرخ_زاد

در منی و اینهمه ز من جدا. با منی و دیده ات به سوی غیر. بهر من نمانده راه گفتگو. تو نشسته گرم گفتگوی غیر. غرق غم دلم به سینه می تپد. با تو بی قرار و بی تو بی قرار. وای از ان دمی که بی خبر زمن. بر کشی تو رخت خویش از این دیار. سایه توا م به هر کجا روی. سر نهاده ام به زیر پای تو. چون تو در جهان نجسته ام هنوز. تا که بر گزینمش به جای تو. شادی و غم منی به حیرتم. خواهم از تو . در تو اورم پناه. موج وحشیم که بی خبر ز خویش. گشته ام اسیر جذبه های ماه. گفتی از تو بگسلم . دریغ و درد. رشته وفا مگر گسستنی است؟ زر نهادن ...

narenj33.persianblog.ir

پیری - عسلستان

http://narenj33.persianblog.ir/post/234

این روزا دارم پیر میشم. رد پیری مثل یک حس شوم روی همه چی خط انداخته. حس عمیق پیری مثل خطهای چین چین چروک دور چشم پیدا میشه. وقتی اخم می کنم و شانه بالا می اندازم. حس ناخوشایندی که به خاطرش از بیرون رفتن حذر میکنم. میرم سراغ کرم پودر و خط چشم. ولی بازم این خطها میان بیرون. و من فوق العاده ازشون متنفرم. پدرم میگه اگه آدم متعالی باشی. روحت رو جسمت تاثیر میزاره و پیری کمتر معلوم میشه. پس معلوم شد من روح متعالی ندارم. مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی(٥). فروغ فرخ زاد (ایمان بیاوریم به اغاز فصل سرد)(۱). بهترين...

narenj33.persianblog.ir

شعر - عسلستان

http://narenj33.persianblog.ir/tag/شعر

آه ای عشق فریادم نکن. بی دلیل هر جا تمنایم مکن. دستبند درد بر دستم گواست. عاقبت راه مرا بر مرگ شفاست. خود نشستم در درون درد خویش. راه من هرجا که رفت برگشت پیش. ای زمین تشنه فریادم مکن. باز هم قلب مرا در غم مکن. این همه فریاد درد است بی دریغ. آتشی افتاده است در دشت تیغ. او که می سوزد قلب خسته است. آن که می بازد دست مانده است. ای زمین اخر چرا بشکسته ام. تو بخوانی دست من را، رفته ام. دست در دست تو می افتد بهار. تا به یاران می رسد دریای نار. اتش قلب من است اندوه نیست. عشق هر جا می رود که روح نیست. مهدی اخوان...

narenj33.persianblog.ir

دستان عشق - عسلستان

http://narenj33.persianblog.ir/tag/دستان_عشق

آه ای عشق فریادم نکن. بی دلیل هر جا تمنایم مکن. دستبند درد بر دستم گواست. عاقبت راه مرا بر مرگ شفاست. خود نشستم در درون درد خویش. راه من هرجا که رفت برگشت پیش. ای زمین تشنه فریادم مکن. باز هم قلب مرا در غم مکن. این همه فریاد درد است بی دریغ. آتشی افتاده است در دشت تیغ. او که می سوزد قلب خسته است. آن که می بازد دست مانده است. ای زمین اخر چرا بشکسته ام. تو بخوانی دست من را، رفته ام. دست در دست تو می افتد بهار. تا به یاران می رسد دریای نار. اتش قلب من است اندوه نیست. عشق هر جا می رود که روح نیست. برای سالها...

narenj33.persianblog.ir

رویای تو - عسلستان

http://narenj33.persianblog.ir/tag/رویای_تو

ای شب از رؤیای تو رنگین شده. سینه از عطر توام سنگین شده. ای به روی چشم من گسترده خویش. شادیم بخشیده از اندوه بیش. همچو بارانی که شوید جسم خاک. هستیم زآلودگی ها کرده پاک. ای تپش های تن سوزان من. آتشی در مزرع مژگان من. ای ز گندمزارها سرشارتر. ای ز زر ین شاخه ها پر بارتر. ای در بگشوده بر خورشید ها. در هجوم ظلمت تردید ها. با توام دیگر ز دردی بیم نیست. هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست. این دل تنگ من و این بار نور؟ های هوی زندگی در قعر گور؟ ای دو چشمانت چمنزاران من. داغ چشمت خورده بر چشمان من. آمدی از دوردست آسمان.

narenj33.persianblog.ir

گپی بی گفت - عسلستان

http://narenj33.persianblog.ir/post/232

دست ناشناسی غم می کارد. بی هراس و بی درد. اصلا فکر نمی کند که من توان تحملش را دارم یا نه؟ دستهایم را دور دهانم جمع می کنم. بالاترین جایی که میروم تراس بلند خانه ام است. که گذرگاه بادهای گذراست. و بلند بلند داد میزنم. من هنوز هم در گذر فصلهای متمادی حیران می مانم. که چرا این همه تغییر. دلم را به درد نمی اورد. کاش همه چیز ثابت بود. من یک نفس راحت می خوابیدم. در دلم سالهاست غوغاست. و هیچ چیز ثابت نمی ماند. که من منتظر دومین رخداد خوب باشم. همه چیز آنی تمام میشود. مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی(٥). آنچه ه...

narenj33.persianblog.ir

گل خندان - عسلستان

http://narenj33.persianblog.ir/tag/گل_خندان

گل خندان که نخندد چه کند؟ گل خندان که نخندد چه کند؟ علم از مشک نبندد چه کند؟ نار خندان که دهن بگشاده است. چونکه در پوست نگنجد چه کند؟ مه تابان بجز از خوبی و ناز. آفتاب ار ندهد تابش و نور. پس بدین نادره گنبد چه کند؟ عاشق از بوی خوش پیر هنت. پیرهن را ندراند چه کند؟ تن مرده که بر او بر گذری. دلم از چنگ غمت گشت چو چنگ. شیر حق شاه صلاح الدین است. نکند صید ونغرد چه کند؟ مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی. بازمیخواهم که دل حرفی زند گوش دل را بسپرم بر حرف او نازک و مستانه می گوید به ناز صد هزاران کشف دل با گفتگو.

narenj33.persianblog.ir

مولانا - عسلستان

http://narenj33.persianblog.ir/tag/مولانا

تنها مرا رها کن. رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن. ترک من خراب شبگرد مبتلا کن. ماییم وموج سودا شب تا به روز تنها. خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن. تا تو هم در بلا نیفتی. بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن. ماییم وآب دیده در کنج غم خزیده. بر آب دیده ما صد جای اسیا کن. خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا. بکشد کسش نگوید :تدبیر خونبها کن . بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد. ای زرد روی عاشق تو صبر کن وفا کن. دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد. پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن. در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم.

narenj33.persianblog.ir

عامیانه - عسلستان

http://narenj33.persianblog.ir/tag/عامیانه

دست ناشناسی غم می کارد. بی هراس و بی درد. اصلا فکر نمی کند که من توان تحملش را دارم یا نه؟ دستهایم را دور دهانم جمع می کنم. بالاترین جایی که میروم تراس بلند خانه ام است. که گذرگاه بادهای گذراست. و بلند بلند داد میزنم. من هنوز هم در گذر فصلهای متمادی حیران می مانم. که چرا این همه تغییر. دلم را به درد نمی اورد. کاش همه چیز ثابت بود. من یک نفس راحت می خوابیدم. در دلم سالهاست غوغاست. و هیچ چیز ثابت نمی ماند. که من منتظر دومین رخداد خوب باشم. همه چیز آنی تمام میشود. خواستم بگم دلم میخواد. زبون به کام من گرفت.

narenj33.persianblog.ir

محبت مادری - عسلستان

http://narenj33.persianblog.ir/tag/محبت_مادری

مادر دوست داشتنی من. برای گفتن احساس خوبم. هزاران مثنوی کم دارم انگار. تو را می جویم در هر واژه دور. تو را می بویم انگار خواب و بیدار. نمی دانم نگاه آفتابی ,. ویا در هاله رویای ماهی. چگونه می شود که هر کجا من. می بینم مادرم را چون چراغی. درون جرعه بی تاب یک خواب. شعاع رفته زرین آفتاب. و یا در یک نسیم شامگاهی. وزان بر چهره پررنگ مهتاب. درون جام آتشبار دل بود. نگاه غصه دار و مهربانت. چو خود را لوس می کردم برایت. عیان می شد همه دردم برایت. هر آن دست محبت می کشیدی. بر این سر تا به پایم مادر من. نگاهم بر دعای...