VOROJAKEMAMANI.BLOGFA.COM

kiyan8907.persianblog.ir

بـــچه رویــاهام " کیان معجزه ی زندگی ما "

http://kiyan8907.persianblog.ir/post/142

بچه رویاهام کیان معجزه ی زندگی ما. تقدیم به کودکی که شاید روزی بیاید معجزه اتفاق افتاد و او آمد. نامه صد و بیست و سوم. کیان دو سال و سه ماهش تموم شد. دختر خاله هام : به ترتیب : کیمیا ، کیانا ، کاملیا. این سری تهران رفتن مون یه جور هایی خداحافظی هم بود ، من که از چند روز قبلش حالم خراب بود ، شبها تا صبح هی گریه میکردم ، یاد خاطرات بچگی و دور هم جمع شدن های شب عید و . فرداش هم دوبار تگرگ اومد . بعدش هوا صاف کرد اما همچنان سرده . روز دوم میگفت : مامانی هستی داره جیشم. هنوز جمله اش تموم نشده بود که شلوار...

ourhoney.blogfa.com

God's gift - عارفه به روایت تصویر(5 ماهگی)

http://ourhoney.blogfa.com/post-22.aspx

عارفه به روایت تصویر(5 ماهگی). سلام سلام هزارتا سلام. بالاخره طلسم اپ کردن وبلاگ عارفه شکسته شد و الان من اینجام. اول از همه تشکر میکنم از دوستای خوبی که تو این مدت اومدن و سراغمونو گرفتم.مرسی از مهربونیتون. عارفه خوشگل من ۱۲ تیر ماه 5 ماهش تموم شد. مبارکت باشه دختر قشنگم. توی این مدت عارفه کلی رشد کرده و رفتارای جدید یاد گرفته. حروف مختلف رو مخصوصا ن ن و د د رو دائم تکرار میکنه و تن صداش رو بالا و پایین میبره و تست میکنه. ماه پیش یه سفر دو روزه سه نفره داشتیم به شمال.شهر محموداباد. من نگین هستم.کارش...

ourhoney.blogfa.com

God's gift

http://ourhoney.blogfa.com/9005.aspx

سلام به همه دوستای گلم و نی نی های خوشگل که دیگه همگی بزرگ شدن . میدونم خیلی وقته اپ نکردم.اصولا من وقتی یه کاریو عقب میندازم دیگه انجامش برام سخت میشه. از 5 ماهگی عارفه تا الان که یک و سال نیمش تموم شده کلی اتفاقات تلخ و شیرین افتاده که دلم میخواد تا جایی که ذهن و زمانم یاری میده بنویسمشون.هم برای خودمون که خاطراتمون ثبت بشه و هم برای شما. همچنان با مشکل خواب عارفه دارم شب تا صبح دست و پنجه نرم میکنم.ادم به کی بگه بچه یک سال و نیمه از شب تا صبح حداقل 7-8 بار بیدار میشه و شیر میخواد! یکی از شیرین ترین صح...

kiyan8907.persianblog.ir

بـــچه رویــاهام " کیان معجزه ی زندگی ما "

http://kiyan8907.persianblog.ir/post/146

بچه رویاهام کیان معجزه ی زندگی ما. تقدیم به کودکی که شاید روزی بیاید معجزه اتفاق افتاد و او آمد. نامه صد و بیست و سوم. کیان دو سال و سه ماهش تموم شد. دختر خاله هام : به ترتیب : کیمیا ، کیانا ، کاملیا. این سری تهران رفتن مون یه جور هایی خداحافظی هم بود ، من که از چند روز قبلش حالم خراب بود ، شبها تا صبح هی گریه میکردم ، یاد خاطرات بچگی و دور هم جمع شدن های شب عید و . فرداش هم دوبار تگرگ اومد . بعدش هوا صاف کرد اما همچنان سرده . روز دوم میگفت : مامانی هستی داره جیشم. هنوز جمله اش تموم نشده بود که شلوار...

kiyan8907.persianblog.ir

بـــچه رویــاهام " کیان معجزه ی زندگی ما "

http://kiyan8907.persianblog.ir/1391/2

بچه رویاهام کیان معجزه ی زندگی ما. تقدیم به کودکی که شاید روزی بیاید معجزه اتفاق افتاد و او آمد. نامه صد و پانزدهم. پسرم ، فرشته ی کوچولو بی گناه من . ممنونم . ممنونم به خاطر وجودت و حضورت . تا تو هستی من احساس مادری دارم و بدون تو همچین تجربه ای برام دست نیافتنی بود . پسرم با تمام شیطنت های سرسام آورت با تمام خراب کاری و اذیت هات بازم عاشقانه دوستت دارم. هرچقدر هم از زندگی خسته باشم تویی که به من دلگرمی میدی ، شاید اگر تو نبودی . پسرم ممنونم که هستی و دلگرم ام می کنی با خنده ی های شیرین ات. پسری دیگه وا...

never-love.blogfa.com

خانواده سه نفره من - یک سال جدید دیگر ...

http://www.never-love.blogfa.com/post-67.aspx

خانواده سه نفره من. من تو عشق . می سازیم با هم یه زندگی قشنگو. یک سال جدید دیگر . بالاخره سال 94 هم رسید. و این یعنی من یک سال پیرتر شدم. خونه تکونی نکردم چون نه وقتش رو داشتم نه حوصله اش رو و نه شرایطش رو. اما مرتب سازی های نرم و معمول را انجام دادم. روز چهارشنبه آخرین روز کاری بود. و خوب بود چون زودتر از هر روزه ساعت کار تمام شد.چندی پیش تو سپهسالار یه کفش دیده بودم که خیلی دلم میخواستش. همیشه به همسری غر می زنم که من بیشتر از یک هفته اینجا ماندن را نمی توانم. مامان دقیقا دقیقه نود خانه تکانی را کرد حا...

kiyan8907.persianblog.ir

بـــچه رویــاهام " کیان معجزه ی زندگی ما "

http://kiyan8907.persianblog.ir/1391/3

بچه رویاهام کیان معجزه ی زندگی ما. تقدیم به کودکی که شاید روزی بیاید معجزه اتفاق افتاد و او آمد. نامه صد و شانزدهم. بعد از چند روز گرم و داغ امروز بالاخره آسمون بارید ، یه بارون حسابی . و تو این روز بارونی ، کیان یک سال و هشت ماهه شد. پسرم دیگه داره کم کم بزرگ میشه و هر چی بزرگ تر میشه ، شیطونی هاش هم با خودش رشد میکنه بزرک تر و خطرناک تر میشه ، همش یا پیشونی اش یا دست و پاهاش کبود یا به قول خودش " بوف " شده. کیان میگه : " بانک" ، " بول " ( پول ) . من بهش میگم مامان پول میخوای چی کار کنی؟ اینقدر تکرار می...

ourhoney.blogfa.com

God's gift - ترخیص

http://ourhoney.blogfa.com/post-15.aspx

عمل به دنیا اوردن دخترم بالاخره تموم شد و منو اوردن بخش ریکاوری تا بیحسی پاها و کمرم از بین بره.چه حس خوبی داشتم از اینکه بیهوشی کامل نشدمو روش اسپاینال رو برای جراحی انتخاب کردم.دوست داشتم زودتر بیحسیم تموم بشه و منو ببرن پیش دخترم.دوس داشتم زودتر برم پیش عرفان و مامان و بابا.بدجوری برای دیدن عکس العملشون منتظر بودم. بالاخره وقت رفتن رسید.با همون تخت چرخدار اوردنم به اتاقم.بابا از توی گوشیش یه نوایی رو که دوسش دارم برام پخش کرد.مامان بهم تبریک میگفت و عرفان ذوق زده بود. شب نسبتا طولانیی بود برام.وقت...

ourhoney.blogfa.com

God's gift

http://ourhoney.blogfa.com/8901.aspx

روز هفتادم )هر روز شیرین تر از دیروز! عارفه خانومی من دوازدهم فروردین دو ماهه شد.دو ماهگیت مبارک مامانییییییی.هورااااااااااا. اینم یه عکس کج و کوله از عارفه و کیک توت فرنگی. عزیز دل مامان چند هفته ای میشه که من و بابا عرفانشو با خنده های شیرینش مهمون میکنه. عسلک من، وقتی باهات حرف میزنم و از ته دل میخندی دهنم حسابی آب میفته! اونوقته که دیگه نمیتونم جلوی خودمو بگیرم و محکممممم اون لپای تپلیتو بوس میکنممممم.به به! این عکسو باباجون بدون اینکه به من خبر بده ازت گرفته.واسه همین لباست یکم بهم ریختس ). نوشته شد...

never-love.blogfa.com

خانواده سه نفره من - نوش دارو قبل مرگ سهراب

http://www.never-love.blogfa.com/post-58.aspx

خانواده سه نفره من. من تو عشق . می سازیم با هم یه زندگی قشنگو. نوش دارو قبل مرگ سهراب. تا جایی یادمه هیچگاه عیدا مسافرت نداشتیم.چون شرایطش رو نداشتیم.منظورم دوران مجردی و اون زمانی که بابا بود هستش. بعدش که بابا رفت شرایط بهتر نشد همونجوری موند یعنی هیچ سالی عید سفر نداشتیم تابستونم همینجور بود . ولی یک سفر که تابستون با آقاجون و عزیز جون (مامان و بابا مادری) وخاله مامی و دایی مامی و خانواده اش و ما به مشهد داشتیم هیچ وقت یادم نمیره. شاید چون اونجا یه شیطنت اساسی کردیم با این دختر دایی هاااا. حتی به همسر...