word4u.blogfa.com

tanhatariinamtoii.blogfa.com

تنهایی ؟

http://www.tanhatariinamtoii.blogfa.com/8607.aspx

من منتظر میمونم تا خدا جوابمو بده. عجب روزی بود امروز. امروز صبح زود پاشدم شروع کردم به خوندن.یه ذره ادبیات خوندم بعدش رفتم سر زیست هنوز یه صفحه نخونده بودم که مهمون اومد خلاصه از بخت بدم هیچکی نبود در رو باز کنه .مامانیم رفته بود پیش زن داییم آخه مریضه . بعدش یه ذره نشستیم که مامانیم برگشت . خدا را شکر که زود اومد. وگرنه اصلا حوصله مهمون و مهمون داری ندارم البته اگه هم سن و سال خودم باشه حوصله دارم بخصوص اگه با حالم باشه. امروز بعد از ۱ ماه ظهر همگی سر یه سفره نشستیم و ناهار خوردیم.واقعا چسپید .

09355332581.blogfa.com

kiss

http://www.09355332581.blogfa.com/post-69.aspx

اي خداوند حكيم همه جفتند و ما تکیم. هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند . هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند! با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما. عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند! مردی در آن نزدیکی به او گفت : چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی؟ هندو گفت : عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن . روز محشر وقت پرسيدن زمن رب جلي. گفت تو غرق گناهي؟ اس ام اس ضد حال.

sheidayezamane.blogfa.com

شیدای زمانه - جعبه ی مداد رنگی

http://www.sheidayezamane.blogfa.com/post-3.aspx

جعبه ی مداد رنگی. دوازده تا بودن ، دوازده تا رنگ و وارنگ ، دوازده تا دراز و کوتاه. آبی از همه کوتاه تر بود ،گفت : من آسمونم ، من دریام ،چشمم . قهوه ای و کرمی با هم گفتن : من خاکم ، تنه ی درختم . سبز هم کوتاه بود ، گفت : من درختم ، برگم . قرمز گفت : من گلم ، لبم . نارنجی گفت : من خورشید م. سیاه گفت : من شبم تاریکی ام ، سایه ام . اما سفید هیچی نگفت ، از همه بلندتر بود . حتی یکبار هم تن تیز مداد تراش. نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم تیر ۱۳۸۷ساعت 9:43 توسط مهتاب. سایت آیت الله صانعی. سایت کامران نجف زاده.

sheidayezamane.blogfa.com

شیدای زمانه

http://www.sheidayezamane.blogfa.com/8903.aspx

بیستون بود و تمنای دو دست. مهرورزان زمان های کهن. هرگز ازخویش نگفتند سخن. آه بازاین دل سر گشته ی من یاد آن قصه ی شیرین افتاد. بیستون بود و تمنای دو دست. آزمون بود و تماشای دو عشق. در زمانی که چوکبک خنده میزد شیرین تیشه میزد فرهاد. نتوان گفت به جانبازی فرهاد افسوس. نتوان کرد ز بی دردی شیرین فریاد. کار شیرین به جهان شور بر انگیختن است. عشق در جان کسی ریختن است. کار فرهاد برآوردن میل دل دوست. خواه با شاه در افتادن وگستاخ شدن. خواه با کوه در آویختن است. رمز شیرینی این قصه کجاست؟ جان چراغانی کنی از عشق کسی.

spiderdreams.blogfa.com

روزگاری که به آن عادت کرده ایم... - وحشت شب

http://www.spiderdreams.blogfa.com/post-4.aspx

روزگاری که به آن عادت کرده ایم. بهانه ای برای بودن و . همان بودن. در غروب غمگین این کارزار. و در پس نگاه بی صفتان بی درد. در این سردی وحشت زای شب. که سیاه تر از بخت بی شاد من است. به فردایی می اندیشم. که نیامده کوس جنگ را می نوازد. و امیدی که دیگر به خوابی ابدی فروخفته است. در این وادی وحشت. دیگر معنویتی زاده نمیشود. و نشان آدمیت همان لباس زیباست. نه دستی برای یاری. و نه لبی برای فریاد. و نه حتی شانه ای برای گریستن. و من تنها بر آن می اندیشم. که دیگر پدرم را نخواهم یافت. تا دوباره سرود عشق را جاری کند.

spiderdreams.blogfa.com

روزگاری که به آن عادت کرده ایم... - کابوس یه خاطره

http://www.spiderdreams.blogfa.com/post-5.aspx

روزگاری که به آن عادت کرده ایم. بهانه ای برای بودن و . همان بودن. و اکنون در سیاهی ممتد. تنها و بی کس در آرزوی رویاهایم. عشق تو را زندگی می کنم. و حال آنکه میدانم مرا نبخشیده ای و هرگز نخواهی بخشید. شاید در انتظار معجزه ای. در پس عقوبت گناهی. سر خورده و پشیمان. آهسته می میرم . تاریخ نگارش: آذر ٨٤. نوشته شده در چهارشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۸۷ساعت ۲۲:۳۴ بعد از ظهر توسط محمدرضا. EXo iC - `. و خدایی که در این نزدیکیست.

spiderdreams.blogfa.com

روزگاری که به آن عادت کرده ایم... - در روزگار صنعت و جاز

http://www.spiderdreams.blogfa.com/post-1.aspx

روزگاری که به آن عادت کرده ایم. بهانه ای برای بودن و . همان بودن. در روزگار صنعت و جاز. درگذرگاه مردمکان نادان کوچک. بر شانه های لرزانت نیست. ودراین شب مرگ آفرین سرد. به کف گرفته اکنون. که دیگرنه عشق راحرمتی. ونه زنجیری گیسوان طلائیت را. تاب تحمل تازیانه حسرت. که دراین روزگارصنعت وجاز. نه آئینه ها ابدیت سازند. ونه قلب ها درپی تپیدن. که باید تنها دید و بود وعبورکرد. تاهمیشه عمر توان ندارد. انتظارمعصومیت از نگاه تو. گنا هی است نابخشوده و. که این رسم دنیای متمدن زیباست. نه امروز دوست داشتن رالبی برای فریاد.

09355332581.blogfa.com

kiss

http://www.09355332581.blogfa.com/post-67.aspx

اي خداوند حكيم همه جفتند و ما تکیم. به سلامتيه اون پسري که. 10سالش بود باباش زد تو گوشش هيچي نگفت. 20سالش شد باباش زد تو گوشش هيچي نگفت. 30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زير گريه! باباش گفت چرا گريه ميکني؟ گفت: آخه اونوقتا دستت نميلرزيد. سلام من پیام هستم.تا حدی که از دستم بیاد واسه نظر دادن کم نمیذارم. با معرفتم.جووووووووووووون واسه رفیق میدم البته رفیق داریم تا رفیق. روز محشر وقت پرسيدن زمن رب جلي. گفت تو غرق گناهي؟ گفت پس آتش نميگيرد چرا جسم و تنت. گفتمش چون حک نمودم روي قلبم. اس ام اس جوکستان.

09355332581.blogfa.com

kiss

http://www.09355332581.blogfa.com/post-66.aspx

اي خداوند حكيم همه جفتند و ما تکیم. فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود روی نیمکتی چوبی روبه روی یک آب نمای سنگی. پیرمرد از دختر پرسید. چرا گریه می کنی؟ دوستام منو دوست ندارن. قبلا اینو به تو گفتن؟ ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم. از ته قلبم آره. دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید شاد شاد. چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد کیفش را. باز کرد عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت. سلام من پیام هستم.تا حدی که از دستم بیاد واسه نظر دادن کم نمیذارم. روز محشر وقت پرسيدن زمن رب جلي.