x625.blogfa.com

hokmeshgh.blogfa.com

...فریاد خاموش

http://www.hokmeshgh.blogfa.com/8801.aspx

از پنجره ی بسته به. زندگی از دم در. روحم از سقف گذر خواهد کرد. تخت حس خواهد کرد. که مرا می کاود. خوب می دانم من. و فرو خواهم ریخت. خوب می دانم من. نوشته شده در پنجشنبه ۲۷ فروردین۱۳۸۸ساعت 22:13 توسط elmira. هر چي پايين منتظرت بودم نيومدي. يعني تو نميدوني چرا غايبم؟ حتما مشقات رو ننوشتي حالا تنبيه ميشي و بايد. براي شوخي كردن اومدي اينجا؟ مگه كل زندگي يه شوخي نيست؟ ما همه به حكم يك شوخيه بزرگ به دنيا اومديم. با كله شقيه تمام گفتم:نميخوام. من تو اون سن دوست داشتم با اون صدا آهنگ گوش كنم ولي الان ديگه نه.

hokmeshgh.blogfa.com

...فریاد خاموش - خستم!!!

http://www.hokmeshgh.blogfa.com/post-61.aspx

تا حالا شده اونقدر دلت گرفته باشه که حتی نتونی گریه کنی؟ یا شده که اونقدر بی حال باشی که حتی حوصله ریخت خودتو هم نداشته باشی؟ من امشب به جایی رسیدم که دیگه حتی حوصله خودمم ندارم. پیش تر ها حوصله آدمهای اطرافم و نداشتم و خودم و تنهایی هامو می پرستیدم. اما امشب حتی حوصله خودمم ندارم . دلم گرفته به قدر تموم روزایی که خندیدم و همه آدم ها رو خندوندم . بی حالم به قد تموم روزایی که با انرژی تمام دنبال زندگی دویدم و با دویدنم به همه انرژی می دادم . دلم بارون می خواد.بارون . دلم دریا می خواد . مشت می کوبم بردر،.

hokmeshgh.blogfa.com

...فریاد خاموش - من؟؟!!!!

http://www.hokmeshgh.blogfa.com/post-54.aspx

برای عشقبازی با زرد آفتاب. چه رسد به لبهایم. که دوستت دارم بر آنها نقش بندد. کمرنگترین لبخند را برای لبانم. و کدرترین نگاه را برای چشمانم. از دوست داشتن به یادگار دارم. خط میکشیدم بر شعرگونههایم. تا سردی دستهای تو یادم باشد. و اشک میریختم بر گونههایم. تا بغض نشکستهات را با خودم تکرار کنم. چه تلخ مینویسم این خطوط را. نوشته شده در یکشنبه ۱۱ اسفند۱۳۸۷ساعت 21:50 توسط elmira. مشت می کوبم بردر،. پنجه می سایم بر پنجره ها،. من به تنگ آمده ام،ازهمه چیز. این درها را باز کنید. من به دنبال فضائی می گردم:.

hokmeshgh.blogfa.com

...فریاد خاموش - و اما آخرین پست...

http://www.hokmeshgh.blogfa.com/post-65.aspx

و اما آخرین پست. فرو میکنم در آنها. دستهای تنهاییا م را. راه رفتن روی زمین را یاد میدهند؟ اینجا چیزی ک م است. چیزی گ م شده است،. دیگر نمیتوانم پرواز کنم،. دستهایم دیگر با یک تکان. به بال بدل نمیشوند،. چیزی که کودکان با گریه ج ست و جویش میکنند،. و پیرها شرمگین س رشان را به زیر میاندازند،. کوچ کرده است از اینجا. ولی خاطره ی خوبی داشت .:). نوشته شده در چهارشنبه ۲۸ مرداد۱۳۸۸ساعت 5:18 توسط elmira. مشت می کوبم بردر،. پنجه می سایم بر پنجره ها،. من به تنگ آمده ام،ازهمه چیز. این درها را باز کنید. پدر خوانده ی جوان.

hokmeshgh.blogfa.com

...فریاد خاموش - من درست همزمان با تو آفریده شدم!!!

http://www.hokmeshgh.blogfa.com/post-58.aspx

من درست همزمان با تو آفریده شدم! از استخوان دنده چپ مردی به نام آدم. حوایم نامیدند یعنی زندگی. تا در کنار آدم، یعنی انسان. همراه و همصدا باشم. میوه سیب را من خوردم. شاید هم گندم را. و مرا به نزول انسان از بهشت. محکوم مینمایند بعد از خوردن گندم. و یا شاید سیب. مرا در برگها پیچیدند. مرا پیچیدند در برگها. تا شاید راه نجاتی را از معصیتم. نسل انسان زاده منست. و میگویند که درد و زجر انسان هم. که آنان را از عرش عالی به دهر خاکی فرو افکند. شاید گناه من باشد. شاید هم از فرشتهای از نسل آتش. که صداقت و سادگی مرا.

hokmeshgh.blogfa.com

...فریاد خاموش

http://www.hokmeshgh.blogfa.com/8805.aspx

و اما آخرین پست. فرو میکنم در آنها. دستهای تنهاییا م را. راه رفتن روی زمین را یاد میدهند؟ اینجا چیزی ک م است. چیزی گ م شده است،. دیگر نمیتوانم پرواز کنم،. دستهایم دیگر با یک تکان. به بال بدل نمیشوند،. چیزی که کودکان با گریه ج ست و جویش میکنند،. و پیرها شرمگین س رشان را به زیر میاندازند،. کوچ کرده است از اینجا. ولی خاطره ی خوبی داشت .:). نوشته شده در چهارشنبه ۲۸ مرداد۱۳۸۸ساعت 5:18 توسط elmira. شنیدی میگنکار نیکو کردن از پر کردن است؟ همچو مرغی که به زیر پر خود. برده در گوشه باغی سر خود. که تو غمگین بودی.

hokmeshgh.blogfa.com

...فریاد خاموش

http://www.hokmeshgh.blogfa.com/8802.aspx

دیوار های بلند دارد و درهای بسته که دور تا دور زندگی را گرفته اند، نمی شود از دیوارهای دنیا بالا رفت. نمی شود سرک کشید و آن طرفش را دید، اما همیشه نسیمی از آن طرف دیوار کنجکاوی آدم را قلقلک می دهد . کاش این دیوارها پنجره داشت و کاش می شد گاهی به آن طرف نگاه کرد. شاید هم پنجره ای هست و من نمی بینم. شاید هم پنجره اش زیادی بالاست و قد من نمی رسد . با این دیوارها چه می شود کرد؟ اما هیچ وقت، همه چیز ساکت نیست و همیشه چیزی هست که صدای روشنایی را خط خطی کند . آنقدر دلم را پرت می کنم تا خسته شوند، تا دیگر دلم را...

hokmeshgh.blogfa.com

...فریاد خاموش - میم مثل مرگ!!!

http://www.hokmeshgh.blogfa.com/post-55.aspx

میدونی آخر هر چیزی از اولش تکراری تره؟ مثل شروع یک داستان! مثل یه راهی رو رفتن! همیشه آدم فکر میکنه خودش اولیه اما به آخرش که میرسه میبینه اولی نبوده و خیلی های دیگه هم همین کارارو کردن! همه چیز همش تکرار میشه! شد برای آدم پوچ میشه! هر کدوم رو اگه 10.15بار برای خودت تکرار کنی مفهومش رو برات از دست میده و متوجه میشی چقدر پوچه! دیدگانم همچو دالان های نور. گونه هایم همچو مرمر های سرد. ناگهان خوابی مرا خواهد ربود. من تهی خواهم شد از فریاد درد. درگوشی:از تکرار تکرار بودن متنفرم! مشت می کوبم بردر،.

hokmeshgh.blogfa.com

...فریاد خاموش - باشد که...

http://www.hokmeshgh.blogfa.com/post-60.aspx

ازم پرسيد:"دوس داري بعد مرگت چيزي كه برات آرزو ميكنن چي باشه؟ تو كه انقد به مرگ فك ميكني حتما به اينم فك كردي ديگه؟ درس حدس زده بود بارها بهش فك كرده بودم. گفتم دوست دارم بگن:"بهارت در بهاري ترين نقطه ي دنيا مبارك! به قوله يه بنده خدا:. مرگ تنها زمان فعل را تغيير ميدهد . ياد كتاب" خانه اي از گوشت" اثر ادريس افتادم! نوشته شده در دوشنبه ۴ خرداد۱۳۸۸ساعت 21:54 توسط elmira. مشت می کوبم بردر،. پنجه می سایم بر پنجره ها،. من به تنگ آمده ام،ازهمه چیز. این درها را باز کنید. من به دنبال فضائی می گردم:.

hokmeshgh.blogfa.com

...فریاد خاموش - ملاقات!!

http://www.hokmeshgh.blogfa.com/post-57.aspx

از پنجره ی بسته به. زندگی از دم در. روحم از سقف گذر خواهد کرد. تخت حس خواهد کرد. که مرا می کاود. خوب می دانم من. و فرو خواهم ریخت. خوب می دانم من. نوشته شده در پنجشنبه ۲۷ فروردین۱۳۸۸ساعت 22:13 توسط elmira. مشت می کوبم بردر،. پنجه می سایم بر پنجره ها،. من به تنگ آمده ام،ازهمه چیز. این درها را باز کنید. من به دنبال فضائی می گردم:. که درآنجا نفسی تازه کنم. می خواهم فریاد بلندی بکشم. که صدایم به شما هم برسد! من هوارم را سر خواهم داد! چاره ی درد مراباید این داد کند. از شما خفته ی چند! پاتوق به مدیریت نیما.