xodajooonam.blogfa.com

fb123.blogfa.com

ღ کجای کاری ღ

http://www.fb123.blogfa.com/9004.aspx

جمعه سی و یکم تیر 1390. روزی روزگاری درزمان های نه چندان دوردختری بود به نام مهلا که ماجراجویی را خیلی دوست داشت.روزی از روزهای بهاری مهلا وخانواده اش برای تعطیلات نوروز به مازندران رفتند.درآنجا مهلا خانم به مغازه ی اسباب بازی فروشی رفت. در آنجا یک جعبه ی مقوایی بزرگ دید.ازمادرش پرسید: مادرجان.اما مادرش نبود.پدر وخواهرش مریم هم نبودندپس برادرش را صدا کردوبا گریه گفت میلاد،میلاد! برادرش آنجابود. خوشحال شدوبه میلاد گفت: مادرو پدرو مریم نیستند؟ میلاد گفت: این جعبه خیلی بزرگ است! همینمریم نزدیک بود غش کند&#4...

fb123.blogfa.com

ღ کجای کاری ღ

http://www.fb123.blogfa.com/9005.aspx

جمعه هفتم مرداد 1390. بعد هم خاله سارا آمد و کنار سهیلا نشت.سهیلا هم با صدای نسبتا بلند گفت:مامانم گفته به شما نگویم ولی می گویم مامان وبابا روزه نیستد.مامان از خجالت آب شد ورفت توی زمین! تا چند روز داشتیم دنبالش می گشتیم! وقتی رفتیم خانه،مامان سهیلا را حسابی دعوا کرد ومن فکر کنم حسابی ادب شد.وتنبیه سهیلا هم این بودکه:تا4بار هروقت ما به خانه ی خاله سارا رفتیم او نیاید وبرود خانه ی عمه یا عمویا. من هم حسابی دلم خنک شد. ღ کلب ه ع ش ق ღ. 5 seconds of summer. زندگی به سبک وان دی. اگ نیای ضرر کردی.

fb123.blogfa.com

ღ کجای کاری ღ

http://www.fb123.blogfa.com/9305.aspx

پنجشنبه شانزدهم مرداد 1393. این داستانم دوسال پیش تو یه مسابقه ای رتبه آورد.فکر کنم اول شد.اسم مسابقش یادم نیست.تاریخ دقیقش هم یادم نیست.رتبه ای هم که آوردم یادم نیست! امیدوارم بخونید و خوشتون بیاد.انتقاد.پیشنهاد.تقدیر.اعتراض.همه چیز وارده! سینما ی مریخی ها. سه شنبه هفتم مرداد 1393. هییادش به خیر.دلم واسه موضوع های مسخره ی انشا تنگ شده. صحنه ی افرادی را که در سینما مشغول تماشای فیلم هستند توصیف کنید! کلا معلم های انشا آدمای باحالین.دوستشون دارم. حالا من یه چیز گفتما.موضوع ندینا.بیکارم مگه؟ ღ کلب ه ع ش ق ღ.

fb123.blogfa.com

ღ کجای کاری ღ - سینما ی مریخی ها

http://www.fb123.blogfa.com/post-29.aspx

سینما ی مریخی ها. سه شنبه هفتم مرداد 1393. فیلم، ساعت هفت شروع میشود. تمام بلیت ها از قبل فروخته شده اند. تماشاچیان از نیم ساعت قبل از شروع فیلم، آمده و کودکان زیر شش سالشان را در زمین سر پوشیده ی بازی کودکان، که مخصوص سینما است، گذاشته اند. بدون پرداخت هیچ هزینه ای! همه ی افراد روی صندلی های خودشان می نشینند و فیلم دقیقا ساعت هفت شروع میشود. فیلم تمام میشود. چراغ ها روشن میشوند. همه در حالی که دچار حال و هوای فیلم شده اند، خارج میشوند. و شما میتوانید، این سینما را در هرکجا، ترجیحا به جز اینجا، پیدا کنید.

fb123.blogfa.com

ღ کجای کاری ღ

http://www.fb123.blogfa.com/8904.aspx

چهارشنبه سی ام تیر 1389. روزی یک خانواده ی پنج نفری که موش بودندتصمیم گرفتند پسر بچه ی کوچکشان رابه پارک ببرند.پس به راه افتادند.آنهادرپارکی که انسان ها نامش را پارک طبیعتگذاشته بودندنشستند.آقا موشه پسر کوچولویش را برداشت تا بروند ودرپارک بگردند.خانم موشه با2دختربزرگش آنجانشستندتاشام درست کنند.هنوزچهار،پنج دقیقه ای نگذشته بودکه آقا موشه با پسرکوچولویش دوان دوان آمدندوآقاموشه گفت:وای گربه! خانم موشه گفت:بله،عجب گربه ای بودا! ღ کلب ه ع ش ق ღ. 5 seconds of summer. زندگی به سبک وان دی. اگ نیای ضرر کردی.

fb123.blogfa.com

ღ کجای کاری ღ - خانه تکانی

http://www.fb123.blogfa.com/post-28.aspx

چهارشنبه بیست و هشتم خرداد 1393. تا دو هفته ی پیش هوا سرد بود، ولی حالا.تا دو هفته ی پیش در باغچه ها جز شاخ و برگ خشکیده چیزی یافت نمی شد، ولی حالا.تا دو هفته ی پیش.تا دو هفته ی پیش خیل چیزها، اینگونه نبود! اصلا هیچ چیز اینطور که الان هست نبود. تا دوهفته ی پیش همه منتظر دو هفته ی بعد بودیم. و حالا، گنجشککان، از سحر، در جیک و جیک اند، به تسبیحخدای بی شریک اند. و حالا، روی هر دیواری، هر نرده ای، پتویی، فرشی، به بیدار شدن طبیعت مینگرد. همه دست به دست هم داده (منظور از همه یعنی من و بابام و مامانم! ولی گویا ...

fb123.blogfa.com

ღ کجای کاری ღ

http://www.fb123.blogfa.com/9104.aspx

یکشنبه یازدهم تیر 1391. بابا،سبزی خوردن به دست داخل آشپزخانه شد وباذوق و خوشحالی فراوان گفت: امسال باغچه مان محصول خوبی داده فکرمی کنم به خاطر رسیدگی خوب من باشد می بایست مرا کشاورز نمونه به حساب بیاورند.بعد روبه مادرکرد: توروخدا،نگاه کن خانم تره های باغچه مون چقدرخوش قدوبالاشده اند! بعد خطاب به من گفت: به مادرت کمک کن سریعتر تمیزشون کنید بانون پنیرگردو می چسبه.اگه یه چایی باشکرهم باشه دیگه چی میشه! خواهرکوچکترم گفت: بابا ساعت چهارونیم بعدازظهره! می خوای صبحانه بخوری؟ بعدش هم گفتی برم ورزش کنم چاق نشم!

fb123.blogfa.com

ღ کجای کاری ღ - راه رود

http://www.fb123.blogfa.com/post-27.aspx

دوشنبه نوزدهم خرداد 1393. و من از برف های آبشده ی دماوند کوه البرز بوجود آمده ام. برف های انباشته شده بر روی چکاد(قله ی کوه)، پاک و سفید و دست نخورده، با تابش مداوم مهر آسمان، نرم نرمک ذوب شده و آن وقت من بر دامنه جاری شدم. با تعظیم کوتاهی در برابر مهر از او تشکر کردم و او با زدن لبخندی به روی من، ثابت کرد که مهرش بی کران است و اگر هم همه ی موجودات در برابرش کمر به تعظیم خم کنند، مهربانی هایش جبران نخواهد شد. و آن وقت من، شرمسار از غرور بی جایم، سر به زیر می انداختم و آرام آرام پیش می رفتم. یوز رفت، و من...

fb123.blogfa.com

ღ کجای کاری ღ - آب بازی

http://www.fb123.blogfa.com/post-30.aspx

پنجشنبه شانزدهم مرداد 1393. سارا سرش را از روی کتاب زبان بلند کرد و نگاهی به مادر و نیم نگاهی به پنجره انداخت.صدای شرشر آب تمرکزش را به هم میزد. علی که سه سال بیشتر نداشت توی حیاط مشغول آب بازی بود. سارا دوباره سرش را از روی کتاب برداشت و به مادرش گفت: سروصدا نمی گذارد درسم را بخوانم. مادرگفت: پدرش را در می آورم. حالا بگذار بازی کند تا من به کارهایم برسم. سارا گفت: تا شما به کارهایتان برسید،او هم پدر من و هم پدر آب هارا در می آورد! ولی این را آنقدر آهسته گفت که من نویسنده هم خوب متوجه نشدم. مادر بزرگ هم ...