110kalaam.persianblog.ir
عاقبت بخیر - از گلستان من ببر ورقی
http://110kalaam.persianblog.ir/post/127
از دلیستگان شعر و ادبیات هستم و اشعاری که خوشم می آید، در اینجا برای استفادۀ شما تقدیم می نمایم. Asef Fekrat - آصف فکرت. خفته در میان بیداران. عشق و غم عشق. چون تیغ به دست آری. از گلستان من ببر ورقی. اشعار برگزیده از شاعران پارسی گوی. نویسنده: Asef Fekrat - آصف فکرت - ۱۳٩٠/٦/٢٥. این رباعی زیبا را از یک استاد موسیقی هندی شنیده ام. ظاهرا از شاعری با تخل ص راهب. راهب، خ م باده پیر دیری بودست. پیمانه حریف گرم سیری بودست. این مشت گلی که گشته خشت سرخ م. میخوارۀ عاقبت بخیری بودست.
110kalaam.persianblog.ir
اسیران وحشت - از گلستان من ببر ورقی
http://110kalaam.persianblog.ir/post/126
از دلیستگان شعر و ادبیات هستم و اشعاری که خوشم می آید، در اینجا برای استفادۀ شما تقدیم می نمایم. Asef Fekrat - آصف فکرت. خفته در میان بیداران. عشق و غم عشق. چون تیغ به دست آری. از گلستان من ببر ورقی. اشعار برگزیده از شاعران پارسی گوی. نویسنده: Asef Fekrat - آصف فکرت - ۱۳۸٩/۱۱/۱٧. به وحشت اسیرند آزادها. املها به دوش نفس بستهایم. سفر، یک قدم راه، و این زادها؟ جهان ستم، چون نیستان، پ ر است. ز انگشت زنهار فریادها. به هر دامی، از آرزو، دانهایست. گرفتار خویشند، صی ادها. برون آمدن نیست زین آب وگل.
110kalaam.persianblog.ir
خفته در میان بیداران - از گلستان من ببر ورقی
http://110kalaam.persianblog.ir/post/132
از دلیستگان شعر و ادبیات هستم و اشعاری که خوشم می آید، در اینجا برای استفادۀ شما تقدیم می نمایم. Asef Fekrat - آصف فکرت. خفته در میان بیداران. عشق و غم عشق. چون تیغ به دست آری. از گلستان من ببر ورقی. اشعار برگزیده از شاعران پارسی گوی. خفته در میان بیداران. نویسنده: Asef Fekrat - آصف فکرت - ۱۳٩٢/٩/٢۳. خفته در میان بیداران. رهروان درکار وما از کار خود غافل هنوز. همرهان رفتند وما خوش خفته در منزل هنوز. چابکان گام وفا در ملک جان ودل زده. ما زروی کاهلی در بند آب و گل هنوز. خاکساران طبیعت مانده بر ساحل هنوز.
110kalaam.persianblog.ir
آشناییها - از گلستان من ببر ورقی
http://110kalaam.persianblog.ir/post/130
از دلیستگان شعر و ادبیات هستم و اشعاری که خوشم می آید، در اینجا برای استفادۀ شما تقدیم می نمایم. Asef Fekrat - آصف فکرت. خفته در میان بیداران. عشق و غم عشق. چون تیغ به دست آری. از گلستان من ببر ورقی. اشعار برگزیده از شاعران پارسی گوی. نویسنده: Asef Fekrat - آصف فکرت - ۱۳٩۱/٧/٧. بس که میترسم از جدایی ها. می گریزم ز آشنا ییها. دلی از سنگ خا ره خواهم ساخت. تا نرنجد زبی وفاییها. آرزو را به سینه خوا هم کشت. تا نکو شد به خودنماییها. عشق اگر نور دلکش سحر است. دل نبندم به روشناییها. چه فریبنده بود ودیده نواز.
110kalaam.persianblog.ir
کاروانی زده شد... - از گلستان من ببر ورقی
http://110kalaam.persianblog.ir/post/133
از دلیستگان شعر و ادبیات هستم و اشعاری که خوشم می آید، در اینجا برای استفادۀ شما تقدیم می نمایم. Asef Fekrat - آصف فکرت. خفته در میان بیداران. عشق و غم عشق. چون تیغ به دست آری. از گلستان من ببر ورقی. اشعار برگزیده از شاعران پارسی گوی. نویسنده: Asef Fekrat - آصف فکرت - ۱۳٩٢/۱٢/٤. کاروانی زده شد کار گروهی سره شد. کاروانی همی از ری به سوی دسکره شد. آب پیش آمد و مردم همه بر قنطره شد. گلۀ دزدان از دور بدیدند چو آن. هر یکی زیشان گفتی که یکی قسوره شد. آنچه دزدان را رای آمد، بردند و شدند. از لیثی یا لبیبی.
110kalaam.persianblog.ir
فتنه - از گلستان من ببر ورقی
http://110kalaam.persianblog.ir/post/129
از دلیستگان شعر و ادبیات هستم و اشعاری که خوشم می آید، در اینجا برای استفادۀ شما تقدیم می نمایم. Asef Fekrat - آصف فکرت. خفته در میان بیداران. عشق و غم عشق. چون تیغ به دست آری. از گلستان من ببر ورقی. اشعار برگزیده از شاعران پارسی گوی. نویسنده: Asef Fekrat - آصف فکرت - ۱۳٩٠/۱۱/٢٦. شب چشم نیم مستش، واشد ز خواب، نیمی. در دست فتنه دادند، جام شراب، نیمی. موج خجالت سرو، پیداست از لب جو. کز شرم قامت او، گردیده آب، نیمی. گیرم لبت نگردد، بی پرده در تکل م. از شوخی تبسم، واکن نقاب، نیمی.
110kalaam.persianblog.ir
لاله زار سوخته - از گلستان من ببر ورقی
http://110kalaam.persianblog.ir/post/117
از دلیستگان شعر و ادبیات هستم و اشعاری که خوشم می آید، در اینجا برای استفادۀ شما تقدیم می نمایم. Asef Fekrat - آصف فکرت. خفته در میان بیداران. عشق و غم عشق. چون تیغ به دست آری. از گلستان من ببر ورقی. اشعار برگزیده از شاعران پارسی گوی. نویسنده: Asef Fekrat - آصف فکرت - ۱۳۸٧/۱۱/٢۳. سوخته لاله زار من، رفته گل از کنار من. بی تو نه رنگم و نه بو، ای قدمت بهار من. دوش نسیم مژده ای ، گل به سر امید زد. کز ره دور می رسد، سرو چمنسوار من. گر به تبس می رسد، صبح بهار وعده ات. آینه موج می زند ، تا ابد از غبار من.
110kalaam.persianblog.ir
شام هری - از گلستان من ببر ورقی
http://110kalaam.persianblog.ir/post/116
از دلیستگان شعر و ادبیات هستم و اشعاری که خوشم می آید، در اینجا برای استفادۀ شما تقدیم می نمایم. Asef Fekrat - آصف فکرت. خفته در میان بیداران. عشق و غم عشق. چون تیغ به دست آری. از گلستان من ببر ورقی. اشعار برگزیده از شاعران پارسی گوی. نویسنده: Asef Fekrat - آصف فکرت - ۱۳۸٧/۱٠/٢٥. صحرای هری زمر دین است. اسفند کنون، نه فروردین است. کهسار هری، چو اخگر دل. از پرتو آفتاب آفل. گلگونه شود، نظر رباید. بر حسن هری همی فزاید. دامان فلک شدست گلنار. ناهید فراز آن پدیدار. رق اصۀ آسمان، چو سیماب. در دامن کوه، کوچیی چند.
110kalaam.persianblog.ir
شب و آیینه - از گلستان من ببر ورقی
http://110kalaam.persianblog.ir/post/113
از دلیستگان شعر و ادبیات هستم و اشعاری که خوشم می آید، در اینجا برای استفادۀ شما تقدیم می نمایم. Asef Fekrat - آصف فکرت. خفته در میان بیداران. عشق و غم عشق. چون تیغ به دست آری. از گلستان من ببر ورقی. اشعار برگزیده از شاعران پارسی گوی. نویسنده: Asef Fekrat - آصف فکرت - ۱۳۸٧/٩/۸. دل باز بجوش یارب آمد. شب رفت و سحر نشد شب آمد. بی روی تو یاد خ لد کردم. مرگی به عیادت تب آمد. جانی که نبود برلب آمد. مستان خبریست در خط جام. قاصد ز دیار مشرب آمد. وضع عقلای دهر دیدم. دیوانۀ ما مؤد ب آمد. از اهل دول حیا مجویید.