yadine.blogfa.com

daftarkhaterat2011.blogfa.com

دفتر خاطرات - افتادگی

http://www.daftarkhaterat2011.blogfa.com/post-46.aspx

اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشهای را بالا ببری. نوشته شده در دوشنبه دوم آبان ۱۳۹۰ساعت 19:31 توسط. يه چيزايي مي نويسم واسه دل خودم.تا جايي كه بلاگفا جنبه شو داشته باشه صاف و صادق . فرا تر از اسم و نام و نشون فقط اين جا مي خوام بيشتر خودم باشم يعني نهايت سعيمو دارم كه خودم باشم. در انتظار گل نرگس مهدي موعود (عج). مينا ( مجمع ديوانگان ). مزه زندگي يك دانشجوي دكتري. گويي مرا براي وداع آفريده اند. وبلاگ اختصاي صداي آمريكا. به خاطر بياور درسهايي را كه روزي ياد گرفته بودي.

daftarkhaterat2011.blogfa.com

دفتر خاطرات - 50 در صد درست شد!

http://www.daftarkhaterat2011.blogfa.com/post-44.aspx

50 در صد درست شد! امروز رفتم دنبال کارام و از صبح تو راهروی اداره و طبقات بالا و پایین مشغول بودم و پر از تشویش. منم خیلی خوشحال شدم و فکر می کنم واسه اینه که اون جای خالی رو به اون خانومه دادم و اینجا کارم درست شد. و ناهار نخورده و خسته رفتم مدرسه. ولی خیلی خوشحالم که بالاخره کارم درست شد. البته فعلا استخدام که نیستم ولی همینشم نعمتیه و راضیم. کلا اخلاقم اینه که تا واسه یه چیز سختی نکشم قدرشو نمی دونم. و این بار نهایت سعیمو می کنم که قدر موقعیتی رو که به زحمت نصیبم شده بدونم. همین "چه می کنی این روزها؟

daftarkhaterat2011.blogfa.com

دفتر خاطرات - تصمیم کبری!!!

http://www.daftarkhaterat2011.blogfa.com/post-42.aspx

امروز یه اتفاق مهم افتاد و من باید یه تصمیم مهم بگیرم. تصمیمی که با گرفتنش زندگیم دستخوش یه تغییر بزرگ میشه و اگه درست و منطقی باشه زندگی زیبایی خواهم داشت. با دلم در گیرم. نمی دونم تصمیم درست چیه و نمی دونم چی کار باید کنم؟ و از کی کمک بخوام. فقط امید وارم اشتباه نکنم و شتاب زده عمل نکنم. خیلی سخته. خدایا خودت کمکم کن که بتونم بهترین و زیبا ترین تصمیمو بگیرم. یا حق . نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۰ساعت 22:55 توسط. در انتظار گل نرگس مهدي موعود (عج). مينا ( مجمع ديوانگان ). دل نوشته هاي پادينه.

daftarkhaterat2011.blogfa.com

دفتر خاطرات - نخند

http://www.daftarkhaterat2011.blogfa.com/post-45.aspx

هرگز به آدمها نخند،خدابه این جسارت تو نمی خندد.اخم می کند.به پوزخند آدمی به آدمی! نوشته شده در یکشنبه یکم آبان ۱۳۹۰ساعت 21:4 توسط. يه چيزايي مي نويسم واسه دل خودم.تا جايي كه بلاگفا جنبه شو داشته باشه صاف و صادق . فرا تر از اسم و نام و نشون فقط اين جا مي خوام بيشتر خودم باشم يعني نهايت سعيمو دارم كه خودم باشم. در انتظار گل نرگس مهدي موعود (عج). مينا ( مجمع ديوانگان ). مزه زندگي يك دانشجوي دكتري. گويي مرا براي وداع آفريده اند. وبلاگ اختصاي صداي آمريكا. به خاطر بياور درسهايي را كه روزي ياد گرفته بودي.

daftarkhaterat2011.blogfa.com

دفتر خاطرات - معما

http://www.daftarkhaterat2011.blogfa.com/post-35.aspx

راستش منم خیلی اعتقاد دارم به این که اوج انرژی تو صبحه و خیلی از ما به خاطر این که این لحظات اوج انرژی رو تو خواب هستیم خیلی از توفیق ها رو از دس میدیم. من خودم شده یه مواقعی شب تا صبح بیدار باشم مثلا واسه مطالعه یا همین جوری خوابم نبرده. جدا یه حالت خوشایندی دم صبح بهم دس میده دلم سبک تره غصه هام کمتره آرامشم بیشتره و شایدم از این که هنوز یه روز پر هیاهو شروع نشده و مردم هنوز خوابن استرس در وجودم نیس انگار. کاش ارادمو قوی تر کنم و سحری خواب نباشم . از صبح تا الان که مشغول بودم حسابی . ثبت بشه همرام بود!

daftarkhaterat2011.blogfa.com

دفتر خاطرات - ادامه ی سریال!

http://www.daftarkhaterat2011.blogfa.com/post-39.aspx

بازم سلام. و بازم معلوم نیس که چی میشه! ما رو پاس میدن این ناحیه و اون ناحیه ولی همه جا کلاسها پره و خیلیا هنوز بلا تکلیفن.بازم شنبه باید برم دنبال کارام. ولی تا یه جاییش درست شده و اگه خدا بخواد این جایی که قراره برم خیلی واسم راحت تره از جای قبلی. حالا اینو ولش. دیروز واسم خیلی هیجانی بود. صبحش که همش دنبال کارام بودم عصرشم تا رسیدم خونه ساعت ۳ بود و تو این حال و اوضاع هم اعظم واسم یه قرار مهم (! منم هم خسته و هم گرسنه و چون گفته بود ۴ باید اونجا باشم اصلا وقت ناهار خوردن هم نبود. خوب هر کسی تو زندگیش ...

daftarkhaterat2011.blogfa.com

دفتر خاطرات - يه عاشق قديمي

http://www.daftarkhaterat2011.blogfa.com/post-34.aspx

سالی که من قبول شدم سال انقلاب بود وخیلی زود دسته بندی ها مشخص شد.حزب اللهی ها ، چپی ها ، مجاهدین ، ملیون ، بی خیالیون؟ با اینکه ما بیشتر به بی خیالیون می خوردیم اما ما رو در رسته ملیون حساب می کردند .(در مورد مبارزات ، خطرات ، خاطرات اون روزها ، مو" اخذه شدن ها ، تعهد دادن ها ، ووو.در سایتم. که بزودی افتتاح میشه خواهم نوشت و اینجا مال فرنازه و تویی که میخونی ). پسرها اسم دختر هایی که خیلی راحت دوست می شدند رو گذاشته بودند راحت الحلقوم. اون هایی که با دست پس میزدند و با پا پیش می کشیدند(یا بر عکس) فیلمیون.

daftarkhaterat2011.blogfa.com

دفتر خاطرات - این چند وقت که نبودم ...

http://www.daftarkhaterat2011.blogfa.com/post-51.aspx

این چند وقت که نبودم . این چند وقت که نبودم هم سرم حسابی شلوغ بود و هم اینترنت مشکل داشت و شارژم هم تموم شده. عرض کنم که اون بنده ی خدا تغییراتی رو که خواستم در خودش ایجاد کرد ولی بازم تردید داشتم که درگیر احساسات بشم و منطق رو کنار بذارم. واسه اینکه دو دلی از بین بره خواستم که بیان خواستگاری و نظر خونواده ی خودم و اعضای خونواده ی اونو هم بدونم و اومدند . روزای پر استرسی بود ولی همه چی به خیر و خوشی گذشت و هم من دقیقا همونی بودم که میخواستن و به دلشون نشست و این آقا دوماده هم باب میل خونواده ی ما واقع شد .

daftarkhaterat2011.blogfa.com

دفتر خاطرات - همیشه پای یک مرد در میان است!

http://www.daftarkhaterat2011.blogfa.com/post-41.aspx

همیشه پای یک مرد در میان است! بعد قرن ها هوس کردیم بریم ساندویچی. من بودم و مینا. گفتیم میریم طبقه ی دوم که خلوت تره.از قضا طبقه ی دوم دو تا زوج نشسته بودندی و ساندویچ میل کردندی و از پس آن ساندویچ بازم داشتند پیتزا سفارش می دادند که ما درکشون کردیم و گفتیم بیایم طبقه ی پایین که مراحمشون نشیم. چندی گذشت و مشغول نشخوار بودیم که ۲ تا دختره ی ژیگول اومدند تو و باعث امید واری ما شدند! گفتیم ای ول که شما ۲ تا بی دوس پسر اومدین! بیچاره ساندویچا و پیتزا ها که واسه خوردن اونا کمتر کسی میره ساندویچی!

daftarkhaterat2011.blogfa.com

دفتر خاطرات - ...

http://www.daftarkhaterat2011.blogfa.com/post-49.aspx

كمي از دست خودم خسته ام. راستش هنوز جواب مثبت ندادم و چون سر در گم بود با مشاور صحبت كردم و گفت كه فاصله ي 11 سال زياده. 3 تا 5 سال معمولشه و البته تو بايد خودت معيار هاي خودتو بسنجي. البته مشاور ازون نو پا ها بود و چيز زيادي بلد نبود و اطلاعاتش كم بود و به احتمال زياد كم سن و سال . آخه تلفني صحبت كردم. بالاخره بايد در خودش تغيير ايجاد كنه. و البته بنده ي خدا پذيرفت و يه در صد قابل امكانشو سريع در خودش تغيير انجام داد. اي خدا آخه اين چه كاري بود من كردم؟ خودمم ناراحتم. راستش نمي دونم چي بايد بگم؟ در انتظ...