yekghadamtato.persianblog.ir

4dvari.blogfa.com

چاردیواری - جوان ثروتمند و پند عارف

http://4dvari.blogfa.com/post-139.aspx

اي واي در اين دار فنا خستگيه ما چيزي نبود جز غم دلبستگي ما. جوان ثروتمند و پند عارف. جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟ گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد. بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟ گفت: خودم را می بینم! عارف گفت: دیگر دیگران را نمی بینی! آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند : شیشه. این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن :.

4dvari.blogfa.com

چاردیواری - این نیز بگذرد!!!

http://4dvari.blogfa.com/post-130.aspx

اي واي در اين دار فنا خستگيه ما چيزي نبود جز غم دلبستگي ما. یکسال گذشت برای بار دوم همان خواب را دید و دو باره به همان حمام مراجعه کرد دید آن مرد شغلش عوض شده و در داخل حمام از مشتریها پول میگیرد. مرد وارد حمام شد و گفت: یک سال پیش که آمدم کار بسیار سختی داشتی ولی اکنون کار راحتتری داری، حمامی گفت: این نیز بگذرد. مرد تعجب کرد گفت: دوست من، کار و موقعیت خوبی داری چرا بگذرد؟ مرد شگفت زده شد و گفت: از مقام پادشاهی بالاتر چه میخواهی که باید بگذرد؟ هم موسم بهار طرب خیز بگذ رد. هم فصل ناملایم پاییز بگذ رد.

4dvari.blogfa.com

چاردیواری - پاسخگویی

http://4dvari.blogfa.com/post-128.aspx

اي واي در اين دار فنا خستگيه ما چيزي نبود جز غم دلبستگي ما. درویشی کودکی داشت که از غایت محب ت، شب پهلوی خودش خوابانیدی. شبی دید که آن کودک در بستر می نالد و سر بر بالین می مالد. گفت: ای جان پدر چرا در خواب نمی روی؟ فردا روز پنج شنبه است و مرا متعل ما (درس های) یک هفته پیش استاد عرضه می باید که از بیم در خواب نمی روم مبادا که درمانم، آن دوریش صاحب حال بود. این سخن بشنید نعره ای زد و بی هوش شد. نوشته شده در شنبه ۱۳۹۰/۰۵/۰۱ساعت 21:49 توسط سعید. این آیه رو هم هیچ وقت فراموش نکنید. فمن یتوکل علی الله فهو حسبه.

4dvari.blogfa.com

چاردیواری - من خدا را دوست دارم

http://4dvari.blogfa.com/post-140.aspx

اي واي در اين دار فنا خستگيه ما چيزي نبود جز غم دلبستگي ما. من خدا را دوست دارم. همسرم با صدای بلندی گفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به. دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟ روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم. تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود. ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت. آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود. گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم، چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟ بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟ خواهش می کنم...

4dvari.blogfa.com

چاردیواری - یه اشتباه

http://4dvari.blogfa.com/post-136.aspx

اي واي در اين دار فنا خستگيه ما چيزي نبود جز غم دلبستگي ما. جانی کوچولو با پدر و مادر و خواهرش سالی برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ رفته بودن به مزرعه. مادربزرگ یه تیرکمون به جانی داد تا باهاش بازی کنه. موقع بازی جانی به اشتباه یه تیر به سمت اردک خونگی مادربزرگش پرت کرد که به سرش خورد و اونو کشت. جانی وحشت زده شد.لاشه رو برداشت و برد پشت هیزمها قایم کرد. وقتی سرشو بلند کرد دید که خواهرش همه چیزو . دیده . ولی حرفی نزد. جانی ظرفا رو شست. اون روز سالی رفت ماهیگیری و جانی تو درست کردن شام کمک کرد. يك قدم تا تو.

sheydatarin.persianblog.ir

دلتنگ ترین شیدا

http://sheydatarin.persianblog.ir/1388/10

آرزو کردم که یک شب در سراب زندگی چون شراب کهنه ای نوشت کنم اما نشد نازنیم یاد تو هرگز نرفت از خاطرم آمدم تا این سخن آویزه ی گوشت کنم اما نشد شعله شد تا به دل خاکستر احساس تو لحظه ای رفتم که خاموشت کنم اما نشد بعد از آن نامهربانیهای بی حد و حصر سعی کردم تا فراموشت کنم اما نشد. کوتاه و بی صدا. نفس هایم پر از طعم نفس های تو. و سکوتم پر از طنین موسیقی صدای توست . پن ١ : طرحی از سرانگشت احساس تو مانده روی تن لحظه های من! پن ٢ : میخندم ، میگیریم ، سکوت میکنم ، نفس میکشم . شکی. ندارم که در تو گم و پیدا شده ام!

sheydatarin.persianblog.ir

مثل آسمون پاییز - دلتنگ ترین شیدا

http://sheydatarin.persianblog.ir/post/51

آرزو کردم که یک شب در سراب زندگی چون شراب کهنه ای نوشت کنم اما نشد نازنیم یاد تو هرگز نرفت از خاطرم آمدم تا این سخن آویزه ی گوشت کنم اما نشد شعله شد تا به دل خاکستر احساس تو لحظه ای رفتم که خاموشت کنم اما نشد بعد از آن نامهربانیهای بی حد و حصر سعی کردم تا فراموشت کنم اما نشد. تو دلم یه دنیا حرفه. که میخوام بگم براتون. تو بگو به من کجائی. تا ببوسم خاک پا تو. میدونم مرغ دل من. با خودم یه نذری کردم. که اگه ترو ببینم. با همون نگاه اول. چه خوبه خونه قلبم. بشه جای تو همیشه. حک کنی رو صفحه دل. رد شی از کوچه قلبم.

sheydatarin.persianblog.ir

دلتنگ ترین شیدا

http://sheydatarin.persianblog.ir/1387/12

آرزو کردم که یک شب در سراب زندگی چون شراب کهنه ای نوشت کنم اما نشد نازنیم یاد تو هرگز نرفت از خاطرم آمدم تا این سخن آویزه ی گوشت کنم اما نشد شعله شد تا به دل خاکستر احساس تو لحظه ای رفتم که خاموشت کنم اما نشد بعد از آن نامهربانیهای بی حد و حصر سعی کردم تا فراموشت کنم اما نشد. نه خطی گوشه ی چشمم! نه رنگی بر لب و گونه . اتاق خواب من خالی . ز عطر وحشی پونه! دوباره روی تخت من . کتاب شعر و خودکارم! و تعدادی ورق پاره . از عشق بیزارم ! پن 1: به دلیل کسالت شدید نتونستم زودتر آپ کنم . آرزویم برای شما :. همانطور ک...

4dvari.blogfa.com

چاردیواری - ما کمتر از الاغ نیستیم!

http://4dvari.blogfa.com/post-127.aspx

اي واي در اين دار فنا خستگيه ما چيزي نبود جز غم دلبستگي ما. ما کمتر از الاغ نیستیم! كشاورزي الاغ پيري داشت كه يك روز اتفاقي به درون يك چاه بدون آب افتاد. كشاورز هر چه سعي كرد نتوانست الاغ را از درون چاه بيرون بياورد. پس براي اينكه حيوان بيچاره زياد زجر نكشد، كشاورز و مردم روستا تصميم گرفتند چاه را با خاك پر كنند تا الاغ زودتر بميرد و مرگ تدريجي او باعث عذابش نشود. مشكلات، مانند تلي از خاك بر سر ما مي ريزند و ما همواره دو انتخاب داريم،. اول اينكه اجازه بدهيم مشكلات ما را زنده به گور كنند. ღ *فانوس عشق* ღ.

sheydatarin.persianblog.ir

شیدا - دلتنگ ترین شیدا

http://sheydatarin.persianblog.ir/post/55

آرزو کردم که یک شب در سراب زندگی چون شراب کهنه ای نوشت کنم اما نشد نازنیم یاد تو هرگز نرفت از خاطرم آمدم تا این سخن آویزه ی گوشت کنم اما نشد شعله شد تا به دل خاکستر احساس تو لحظه ای رفتم که خاموشت کنم اما نشد بعد از آن نامهربانیهای بی حد و حصر سعی کردم تا فراموشت کنم اما نشد. نوشته شده در شنبه ۳٠ امرداد ۱۳۸٩ساعت٦:٢٥ ‎ب.ظتوسط نظرات . کامران نجف زاده و ناگفته هایش. به نام یزدان بخشاینده و بخشایشگر. يك قدم تا تو. دکتر فرهاد زارعی قنواتی. به وبلاگ متفاوت محسن طاهری خوش آمدید. قصه تلخ زندگی در کلبه تنهایی.