z3dbazi.blogfa.com

loadstone.blogfa.com

...!!!تنها خدا می داند

http://www.loadstone.blogfa.com/8901.aspx

تنها خدا می داند. خدایا چه می شد تو موجی و من ساحلی دور بودم شبی با دو بازوی بگشوده خود تو را می ربودم. گاهی دلتنگت می شوم و بی تابت می گردم. و مثل بچه های کوچکی که مدادشان را گم کرده اند به هر سو دنبال تو می گردم. دنبال تو یا شاید اثری از تو و رد پاهایت در بین این همه خاطره. فعلا که روزگارم آبی ست. جز دلتنگی ات هیچ غمی ندارم. شیطنتهای نگاهم دیگر مثل قبل نیستند و جای آنها را تکه های بزرگ غم پوشانده. نمی دانم.این انتظار سرانجامش چیست.و نمی خواهم بدانم! امروز نه دلم گرفته بود نه غم داشتم و نه اشک می ریختم.

loadstone.blogfa.com

...!!!تنها خدا می داند

http://www.loadstone.blogfa.com/8909.aspx

تنها خدا می داند. خدایا چه می شد تو موجی و من ساحلی دور بودم شبی با دو بازوی بگشوده خود تو را می ربودم. و تو هيچ گاه من نبودي . نوشته شده در Sat 27 Nov 2010. ساعت 21:45 توسط مریم. Design By : Night Melody. به خونه ی دلتنگیای من. تا سحر گاه خیال. اشار برگزیده فریدون مشیری. چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟ ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد. تراوشات مغز متلاشی من. برای من یک پنجره کافیست. با باورهایتان چه کرده اند؟ و خدایی که دراین نزدیکیست؟ دنیای عشق من (كيان). کارگاه مصالح و ساخت. قالب های نایت ملودی.

loadstone.blogfa.com

...!!!تنها خدا می داند

http://www.loadstone.blogfa.com/8904.aspx

تنها خدا می داند. خدایا چه می شد تو موجی و من ساحلی دور بودم شبی با دو بازوی بگشوده خود تو را می ربودم. نوشته شده در Tue 6 Jul 2010. ساعت 0:18 توسط مریم. نوشته شده در Sat 3 Jul 2010. ساعت 21:26 توسط مریم. ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد.(پائولو کئولیو). نوشته شده در Wed 23 Jun 2010. ساعت 15:38 توسط مریم. چه کسی پنیر مراجا به جاکرد؟ نوشته شده در Wed 23 Jun 2010. ساعت 14:2 توسط مریم. Design By : Night Melody. به خونه ی دلتنگیای من. تا سحر گاه خیال. اشار برگزیده فریدون مشیری. چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟

loadstone.blogfa.com

...!!!تنها خدا می داند - شعری از پابلو نرودا، شاعر شیلیایی با ترجمه‏ی احمد شاملو:

http://www.loadstone.blogfa.com/post-48.aspx

تنها خدا می داند. خدایا چه می شد تو موجی و من ساحلی دور بودم شبی با دو بازوی بگشوده خود تو را می ربودم. شعری از پابلو نرودا، شاعر شیلیایی با ترجمهی احمد شاملو:. به آرامی آغاز به مردن ميكنی. اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،. اگر از خودت قدردانی نكنی. به آرامی آغاز به مردن ميكنی. زماني كه خودباوري را در خودت بكشی،. وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند. به آرامي آغاز به مردن ميكنی. اگر بردهی عادات خود شوی،. اگر هميشه از يك راه تكراری بروی. اگر روزمر گی را تغيير ندهی. اگر رنگهای متفاوت به تن نكنی،. تا سحر گاه خیال.

loadstone.blogfa.com

...!!!تنها خدا می داند - غروب

http://www.loadstone.blogfa.com/post-49.aspx

تنها خدا می داند. خدایا چه می شد تو موجی و من ساحلی دور بودم شبی با دو بازوی بگشوده خود تو را می ربودم. آسمانش به سان دلم. چشمانم جور بهار را ميكشند. جهنم است يا ارديبهشت؟ زنده ام يا مرده. و اين روزها من هيچ چيز را درست نميدانم. كدام چرخش زبانم آزرده ساختت؟ كه اين روزها كوير است دلم! با آسماني به وسعت گونه هايم. زلزله اي به وسعت تو در ذهنم بر پا ميشود. نه اشكم پاسخش ميدهد. نه ذهنم گنجايشش را دارد. من چه ديوانه وار مي ستايم زخمه ي جانم را! ديوانگيست يا خود پرستي. نوشته شده در Mon 25 Apr 2011.

loadstone.blogfa.com

...!!!تنها خدا می داند

http://www.loadstone.blogfa.com/9005.aspx

تنها خدا می داند. خدایا چه می شد تو موجی و من ساحلی دور بودم شبی با دو بازوی بگشوده خود تو را می ربودم. ای ساربان اهسته ران کارام جانم میرود وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود. من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود. گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم درد درون پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود. محمل بدار ای ساربان تندی مکن با کاروان کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود. او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود. ناخوداگا...

loadstone.blogfa.com

...!!!تنها خدا می داند - خيال

http://loadstone.blogfa.com/post-42.aspx

تنها خدا می داند. خدایا چه می شد تو موجی و من ساحلی دور بودم شبی با دو بازوی بگشوده خود تو را می ربودم. و باز هم من . چشم هايم گمشده در تازگي. لذت احساس پايان شبانگاه. خستگي دلپذير و احساس رضايت. پنجره اي رو به فردا. خورشيدي كه نور بتاباند بر تاريكي قلبها. و ايماني كه از نگاهم و نگاهت پيداست. گل هاي شمعداني كه هر روز با بوسه ي دستان من از خواب بر ميخيزند. تمام اينها را ميجويد روياي پريشان من. بي وقفه در ميان تمام تاخيرهاي بيهوده. بي تاب از ماهها و خشمگين از هفته ها! نوشته شده در Sat 3 Jul 2010.

loadstone.blogfa.com

...!!!تنها خدا می داند - و تو هيچ گاه من نبودي ...

http://loadstone.blogfa.com/post-44.aspx

تنها خدا می داند. خدایا چه می شد تو موجی و من ساحلی دور بودم شبی با دو بازوی بگشوده خود تو را می ربودم. و تو هيچ گاه من نبودي . چه تلخند روزهايي كه بي تو ميگذرند. ثانيه ها درگذرند اما نميگذرند. سالهاست مردم به دنبال راهي براي توقف زمانند. بي تو ثانيه هاي من در توقف اند. بي تو روزها به پايان نميرسند. هنوز در همان روز متوقف شده ام . ياد آن روزهاي تلخ به خير. هر چند تو باور نداري. و شايد هيچ گاه نخواهي فهميد. به اميد روزي از اين روزها و هفته ها و ماه ها ميگذرد. كه هم اكنون به سال هم رسيده. تا سحر گاه خیال.

loadstone.blogfa.com

...!!!تنها خدا می داند - ما تقاصه چیرو میدیم؟؟؟؟

http://www.loadstone.blogfa.com/post-47.aspx

تنها خدا می داند. خدایا چه می شد تو موجی و من ساحلی دور بودم شبی با دو بازوی بگشوده خود تو را می ربودم. ما تقاصه چیرو میدیم؟ خیلی حرفا گفتنی نیست. نوشته شده در Fri 4 Feb 2011. ساعت 20:41 توسط مریم. Design By : Night Melody. به خونه ی دلتنگیای من. تا سحر گاه خیال. اشار برگزیده فریدون مشیری. چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟ ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد. تراوشات مغز متلاشی من. برای من یک پنجره کافیست. با باورهایتان چه کرده اند؟ و خدایی که دراین نزدیکیست؟ دنیای عشق من (كيان). کارگاه مصالح و ساخت.

loadstone.blogfa.com

...!!!تنها خدا می داند - تنها تو...

http://www.loadstone.blogfa.com/post-43.aspx

تنها خدا می داند. خدایا چه می شد تو موجی و من ساحلی دور بودم شبی با دو بازوی بگشوده خود تو را می ربودم. زير نور روشن ماه. رقص نور در شب. با گوش نميتوان شنيدش. با قلبم احساسش كرده ام. گرمايي مرا در آغوش ميكشد. سرش بر روي شانه هايي كه هميشه طالبش بودند. صداييي لرزان اما محكم. من اين صدا را ميشناسم. كلماتي كه از اعماق وجودت بي نظم خارج ميشوند. و تنها من ميتوانم آنها را حس كنم. و تنها تو ميتواني شاهد شور من باشي. هنوز چشمهايم را نگشوده ام. دوستت دارم هايت را. بي هيچ ترديدي به زبان مي آوري. و چه حس آشنايي دارم.