ZAMIREPENHAN.BLOGFA.COM

pesarekhaste.blogspot.com

پسرخسته: March 2010

http://pesarekhaste.blogspot.com/2010_03_01_archive.html

قهوه خانه - قسمت پنجم. نمی دانم چطور با هم سلام علیک می کنند ، مثلا از در که وارد شد توی این سرما و برف ، دوچرخه اش را کجا می گذارد . نمی دانم این تصمیم را چطور گرفتیم و نمی دانم چرا این طور همه چیز به هم پیچید . قهوه خانه ی خورشید جای خوبی است . ساکت ترین قهوه خانه ای است که دیده ام . می دانی چرا ؟ این جا ، قهوه خانه ی کرولال هاست . نمی دانم این کابوس چطور تمام می شود و نمی دانم تاوان تصمیم مان چیست ولی این تصمیمی است که من و دوستانم گرفته ایم . قلیان ، وسیله ای به شدت اروتیک و خاص است . لوله ...گلویی ق...

pesarekhaste.blogspot.com

پسرخسته: February 2010

http://pesarekhaste.blogspot.com/2010_02_01_archive.html

قهوه خانه - قسمت چهارم. من هنوز نمی دانستم که بعد ها می خواهد جریان دوست دختر اش و نقاشی با دوربین عکاسی و در های بسته را برایم تعریف کند . دانسته هایم فقط در مورد مجسمه های لخت و باقر و حمله اش بود . می دانی که چه حدسی زدم . آدم ها ، آسوده و بی خیال ، هر طور که خو دشان می خواهند و دوست دارند ، وقایع را کنار هم می چینند و نتیجه ای را که دل شان می خواهد می گیرند . من هم نتیجه گرفتم . ساده است ، رامین جواب ِ باقر را نداده چون عاشق ِ هم کلاسی است . تو. برزخ عجیبی بود . گاهی فکر می کنم ما آدم ها هیچ اهمی...

khaterehayeshabdiz.blogspot.com

شبدیز

http://khaterehayeshabdiz.blogspot.com/2010/04/blog-post_29.html

ه‍.ش. ۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه. از پي ديدن رخت، همچو صبا فتاده ام. خانه به خانه، در به در. كوچه به كوچه، كو به كو. نقطه چين ها. . . ۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ ه‍.ش.، ساعت ۱۲:۲۶. خیلی قشنگه این عکس و اون شعر که باهاش هماهنگی داره :-). ۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ ه‍.ش.، ساعت ۲۳:۵۲. عکس قشنگی بود .و همینطور شعرش . ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ ه‍.ش.، ساعت ۰:۲۷. عکس وشعرهای فوقالعادهای میذاری. مرسی از این احساس پاک. ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۹ ه‍.ش.، ساعت ۱۴:۵۴. تو همیشه منو با این عکسات دیوونه میکنی. راستی لطفا ضمير پنهان منو به آدرس زير تغيير بده.

pesarekhaste.blogspot.com

پسرخسته: April 2010

http://pesarekhaste.blogspot.com/2010_04_01_archive.html

قهوه خانه - قسمت هفتم. خواهر ِ عباس روانپزشک است . عباس یک پسر بچه ی کوچولوی پنج ساله بوده و در حیاط ِ خانه شان ، دم ظهری توی حوض با دوست اش آب تنی می کرده که صدای ِ داد و فریاد ِ مادر و پدر اش بلند می شود. مادر به دست ِ پدر کشته می شود ، همان سر ِ ظهری . سر ِ منقل بوده کثافت ، تابه از دست ِ مادر افتاده زمین و آقا چرت اش پاره شده . تابه را کوبانده سر ِ مظلوم ِ زن . آهی کشیده و مرده. خانم دکتر بالاخره خواهر ِ عباس است و باید جایی به دردش بخورد در این زندگی کثافت . تسبیح کبه ای و انگشتر عقیق و شل...نباید ک...

pesarekhaste.blogspot.com

پسرخسته: November 2010

http://pesarekhaste.blogspot.com/2010_11_01_archive.html

مردي پس از پانزده سال از زندان فرار مي كنه. براي دزدي وارد خانه اي ميشه و. در اونجا با زن و مرد جواني در رختخواب مواجه ميشه. ابتدا مرد جوان رو به صندلي طناب پيچ مي كنه. و بعد خانم خوشگله رو به صندلي مي بنده و. نزديكه ميشه و بوسه اي به گردنش ميزنه و. ميره حمام تا دوش بگيره. مرد جوان به همسرش ميگه. اين مرد از لباسش معلومه كه. مدت زيادي رو در زندان به سر برده. و حتمن اونجا هيچ زني رو نديده. من ديدم چطور گردن تو رو ماچ كرد. اگر خواست با تو سكس كنه مقاومت نكن. اونو راضي كن با اين كه ميدونم برات چندش آوره.

pesarekhaste.blogspot.com

پسرخسته: December 2010

http://pesarekhaste.blogspot.com/2010_12_01_archive.html

آ قا تركه به يه خانم خوشگله ميگه. زن ِ من ميشي ؟ لزبين يعني چي ؟ يعني دوست دارم فقط با دخترا سكس كنم. خب منم لزبينم . كه چي ؟ 8205; اين يك جك بود و فكر نمي كنم جك منبع خاصي داشته باشه كه من منبعش رو اين جا براتون بنويسم. پست قبلي هم جك بود و. هم منبعي براش ذكر نشده بود عزيزم. آبونه شده: مطالب وبلاگ (آر اس اس). آر اس اس مطالب. نوامبر 2004 بود كه وبلاگ پسر خسته رو ساختم . اوايل 2011 فيلترش كردن . الان اينجام . گاهي مي نويسم و گاهي نمي نويسم . وبلاگ يك جاندار است. مشاهده پروفایل کامل من. آدم آهنی .:.

pesarekhaste.blogspot.com

پسرخسته: July 2010

http://pesarekhaste.blogspot.com/2010_07_01_archive.html

اين دو قطعه مربوط به مجموعه شعرهايي هستند به نام " شُكريست با شكايت. كه به زودي همه را يك جا خواهيد خواند. يك جفت كفش كه روشن نگاه شان مي كرد توي بغل من. گرم بود وسط ظهر عاشورا. نذر تو بود و اداي ِ‌من. يك جفت كفش كه تنگ ، كسي گرفته بود از توي دست هاي من. كسي توي ِ من ايمان دارد به نذر. گرفته بودشان تنگ از توي ِ‌من ، از توي ِ‌دست هاي ِ‌من. نگاه شان مي كرد جوري از توي ِ‌چشم هام. روشن نگاه شان مي كند. روبرو در ِ‌مسجد بود و بزرگ بود و نذر كرده بودي. از جان مي گذشتم و صدا ندارد از جان گذشتن. لا رايت الا جميلا.

pesarekhaste.blogspot.com

پسرخسته: January 2010

http://pesarekhaste.blogspot.com/2010_01_01_archive.html

قهوه خانه - قسمت اول. هنوز حال و حوصله ی شرح اتفاقات را ندارم . می نویسم و همین جا می نویسم و امیدوارم همه مان راز دار باشیم . همین. این قسمت اول از داستانی است که خواستم در وبلاگم منتشر کنم . وبلاگ جای جالبی است. قهوه خانه - قسمت اول. تا اندازه ای باید توضیح بدهم . تا اندازه ای که کمی بتوانی بفهمی . مثلا بتوانی تصویری برای خودت داشته باشی و بعد از آن بتوانی با من بیایی در آن تصویر و کنارم بنشینی و زندگی ام را تو هم کمی زندگی کنی . بنابر این سعی می کنم این تصویر را به تو بدهم . سومین اتفاق هم می تواند چی...

opticalstory.wordpress.com

«خرمگسی که خودش را مهدی معرفی کرد تقدیم به «آرشِ عزیزم از وبلاگِ «محدودۀ سرخ که تویِ پستِ قبلی پرسید: سروش کی بود؟+پلیسِ تهران گفت که از این به بعد برنزه کردن ممنوعه ولی نگفت که اونایی که طبیعتاً برنزه به دنیا می آن هم ممنوع هستن یا می تو

https://opticalstory.wordpress.com/2010/05/04/خرمگسی-که-خودش-را-مهدی-معرفی-کرد-تقدیم

فقط یه خورده بیشتر. Laquo;خرمگسی که خودش را مهدی معرفی کرد» تقدیم به «آرش عزیزم» از وبلاگ «محدودۀ سرخ» که توی پست قبلی پرسید:» سروش کی بود؟ Raquo; پلیس تهران گفت که از این به بعد برنزه کردن ممنوعه ولی نگفت که اونایی که طبیعتا برنزه به دنیا می آن هم ممنوع هستن یا می تونن توی شهر رفت و آمد کنن؟ وزیر کشور گفت برای طرح عفاف و حجاب از «مهد کودک ها»! تا نهاد خانواده برنامه داره سایت خبری حقیقت نیوز گفت که لازمه آقای! د تا سال 1404 در راس امور بمونه ولی نگفت که چرا مثلا 1405 نه؟ چرا فقط تا 1404؟ پی پس نوشت: آقا...