![zendegi-e-sagi.persianblog.ir](http://fav.cln.bz/98gfufqmkeyamduilom5pwjj/64/zendegi-e-sagi.persianblog.ir.png)
zendegi-e-sagi.persianblog.ir
زندگی سگیزندگی سگی
http://zendegi-e-sagi.persianblog.ir/
زندگی سگی
http://zendegi-e-sagi.persianblog.ir/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Tuesday
LOAD TIME
2 seconds
16x16
32x32
PAGES IN
THIS WEBSITE
19
SSL
EXTERNAL LINKS
81
SITE IP
46.224.2.182
LOAD TIME
1.969 sec
SCORE
6.2
زندگی سگی | zendegi-e-sagi.persianblog.ir Reviews
https://zendegi-e-sagi.persianblog.ir
زندگی سگی
زندگی سگی
http://zendegi-e-sagi.persianblog.ir/1389/8
شما که غریبه نیستید. نویسنده: - دوشنبه ۱٠ آبان ۱۳۸٩. نویسنده: - جمعه ٧ آبان ۱۳۸٩.
زندگی سگی
http://zendegi-e-sagi.persianblog.ir/1387/7
به یاد روزهای آآآ. نویسنده: آرزو - یکشنبه ٢۱ مهر ۱۳۸٧. در سایه روشن. شاید پس از معاشقه. پشت به پشت هم روی زمین نشستهاند و سرهایشان را به هم تکیه دادهاند. زن انگور میخورد. مرد سیگاری خاموش بر لب دارد و فندکی در دست.). زن: مهربونتر، آ. زن: آهستهتر، آ. زن: من یه آی لطیفتر میخوام، آ. با صدای بلند اما لطیف، آ. زن: بگو آ، یه جوری که انگار میخوای بهم بگی دوستم داری. زن: بگو آ، یه جوری که انگار میخوای بهم بگی هرگز فراموشم نمیکنی. زن: بگو آ، یه جوری که انگار میخوای بهم بگی خوشگلم.
زندگی سگی
http://zendegi-e-sagi.persianblog.ir/archive
شما که غریبه نیستید. 1583;وشنبه ۱٠ آبان ۱۳۸٩. 1580;معه ٧ آبان ۱۳۸٩. 1583;وشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۸. 1587;هشنبه ۱٧ دی ۱۳۸٧. به یاد روزهای آآآ. 1740;کشنبه ٢۱ مهر ۱۳۸٧. در ذره می گنجم. 1583;وشنبه ۱ مهر ۱۳۸٧. یادم تو را فراموش. 1670;هارشنبه ۱٥ خرداد ۱۳۸٧. یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸٧. 1740;کشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸٧. شنبه ۱٢ خرداد ۱۳۸٦. 1588;نبه ۱٢ خرداد ۱۳۸٦. از جنگ های تن به تن آغاز می شويم/ اين رسم ماست از کفن آغاز می شويم.*. چهارشنبه ٢ اسفند ۱۳۸٥. هنوز عشق در حول و حوش چشم تو می چرخد. سهشنبه ٢ آبان ۱۳۸٥. جمعه ٤ آذر ۱۳۸٤.
زندگی سگی
http://zendegi-e-sagi.persianblog.ir/1387/10
نویسنده: آرزو - سهشنبه ۱٧ دی ۱۳۸٧. همه چیز به قاعده است. پرده ها در می افتند و باید. مال ها از گلوی مردم خوارها پایین می روند و باید. چشم ها به دیدن نبایدها دریده می شوند و باید. تنها نباید روزگار ماییم که از ارتفاع خود به زیر کشیده می شویم.
زندگی سگی
http://zendegi-e-sagi.persianblog.ir/1385/1
نویسنده: آرزو - شنبه ٥ فروردین ۱۳۸٥. یک تکه نان" کمال تبریزی دیوانه ام کرده بود. بغض کرده بودم و راه می رفتم. یا رفیق من لا رفیق له. یا رفیق من لا رفیق له. یا رفیق من لا رفیق له. ما "من لا رفیق له" بودیم. پنج شنبه، سوم فروردین ماه بود. من شکسته از یک حادثه عظیم، خونابه می خوردم. سکوت کرده بودم، مبادا حرمت فرو گذارم، حالا که به آخر داستان می رسیدیم. بیرون جهیدم. ذره ای انفجار و بغضی که همت به خرج داد که تا امام زاده نشکست. سوم فروردین ماه بود و من عقده بالا می آوردم. هق، هق، هق. غلط کردم. خفه خون می گ...
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
19
عطش ِ سرد
http://www.tamsil.blogfa.com/9009.aspx
همه ی منهای من. کسی که مومن است به خدا ایمان دارد که بد و خوب تنها ازمقیاس ایمان سنجیده می شوند. بهشت و جهنمی در کار است و هر عملی، پی آمدی برای انسان دارد. کسی که اصول و قانون نمی شناسد هر چه که خوشایند اوست می خواهد و باید و نباید را نمی فهمد. و می خواهد زندگی را بکر و تازه تجربه کند. کسی که باهوش است چیزهایی را می فهمد که کمتر کسی قادر به فهم و توجه به آنهاست. کسی که ضعیف است و توان برقراری رابطه و تعامل با جامعه را ندارد ساده است قاعده ی زندگی امروز را یاد نگرفته است. پرتال دانلود نرم افزار و سرگرمی.
درخت بی سایه - سوختن در فاصله یک آواز
http://www.man1358.blogfa.com/post/12
سوختن در فاصله یک آواز. برای آیه های زمینی. که هیچستان را به من بازگرداند. از تو گفتن اداره رفتن نیست. که صبح کارت بزنی. لغایت بعد از ظهر. بنشینی پشت میز و شعری بلند. از فواید کار و مضرات عار بنویسی. تلفن کردن هم نیست.هر چند بگویم. سلامدلم برای تو تنگ است. مردن در تمام شب است. و سوختن در فاصله یک آواز. که تو شروع و تمام آن باشی. نوشته شده در بیست و دوم خرداد ۱۳۸۵ساعت 18:23 توسط مریم. درخت ها پنجه های زمین اند. قیصر در سالی که گذشت. سوتی از این بزرگتر: تولد امام حسین و یاران با وفایش. فلافل (مصطفی غضنفری ).
درخت بی سایه - ناگفته ها و ناشنیده ها...
http://www.man1358.blogfa.com/post/10
ناگفته ها و ناشنیده ها. دهان باز می کنم. میدانستم "نه" نمی گویی! دهان می بندم و می خندم. میدانستم خوشحال می شوی! دهان باز می کنم. می گویی می دانستم. می دانستم بی وفایی. دهان می بندم و می گریم. می گویی : یعنی تو نمی دانی؟ نوشته شده در سی و یکم اردیبهشت ۱۳۸۵ساعت 8:13 توسط مریم. درخت ها پنجه های زمین اند. قیصر در سالی که گذشت. سوتی از این بزرگتر: تولد امام حسین و یاران با وفایش. فلافل (مصطفی غضنفری ). مینی بوس(احمد جمعه پور). سی ما ( سیما نوروزی). دانشگاه از هفت دولت آزاد ماهشهر. یادداشتهای یک گلابی دیوانه.
ژوئن | 2015 | بازتاب نفس صبحدمان
https://simaab.wordpress.com/2015/06
خط خطی های سینمایی من. حکایت دلمشغولی های من. ماه: ژوئن, 2015. بعد از یک ماه ایمیل بازی من را معرفی کرد به مسوول این برنامه. او هم بعد از یک هفته ایمیل زد که باید تلفنی با هم حرف بزنیم اول. کلی خودم را آماده کرده بودم برای مصاحبه ای که عملن پنج دقیقه بیشتر طول نکشید. گفت تو بدرد برنامه ی ما نمیخوری. انقدر سوال پیچش کردم که بالاخره گفت ما دنبال استریت ها نیستیم! جوراب پاره و انگشت آزاد. میعاد در سپیده دم. Iranian Cancer Doctor in NY. خواب های نقره ای. خانه ای در طرف دیگر شب. من و مادام بواری.
چرا عاقل کند کاری واقعن؟ | بازتاب نفس صبحدمان
https://simaab.wordpress.com/2015/01/25/چرا-عاقل-کند-کاری-واقعن؟
خط خطی های سینمایی من. حکایت دلمشغولی های من. چرا عاقل کند کاری واقعن؟ در این کلاس ها یک آبزرورشیپ هم گرفتم! نتیجه ی اخلاقی قضیه اینکه در بلاد خارجه آدم می آموزد که منت خلق نکشد و بر خودش و توانایی هاش تکیه کند. باشد که همگی رستگار شویم :). 10 دیدگاه to “چرا عاقل کند کاری واقعن؟ 29 ژانویه 2015 در 4:52 ق.ظ. 1 فوریه 2015 در 8:48 ق.ظ. 30 ژانویه 2015 در 2:45 ق.ظ. آخ که چه چسبید بعد مدتهااا :) من که حسابی مشتاق مابقی جمعبندیها هستم :) چه خوب، چه خوب. به بهترین شکل ممکن پیش بره کارا :*. اينهم تجربه من هست!
درباره ی من | بازتاب نفس صبحدمان
https://simaab.wordpress.com/about
خط خطی های سینمایی من. حکایت دلمشغولی های من. سال 81 بود که وبلاگ را کشف کردم. مدتی وبلاگ خوانی کردم تا وسوسه به جانم افتاد تا خودم این پدیده را تجربه کنم. آن روزها وبلاگ وقایع اتفاقیه. را میخواندم که پویان از روزهای انترنی اش در بخش جراحی بیمارستان مدرس مینوشت. بعد ها دوستان دیگری را پیدا کردم که خیلی هایشان دانشجوی پزشکی بودند و آدمهایی خاص. دنیای مجازی کوچک بود و آدمها را میشد در دسته هایی جمع و جور جا داد. تا آن روز سورنا را به عنوان اسم نشنیده بودم. فکر میکردم همان سرناست! 17 فوریه 2012 در 6:54 ب...
بازتاب نفس صبحدمان | حکایت دلمشغولی های من | صفحهٔ 2
https://simaab.wordpress.com/page/2
خط خطی های سینمایی من. حکایت دلمشغولی های من. راه افتادم سمت درمانگاه. خانم چهل و چند ساله ی تپلی توی اتاقک پذیرش نشسته بود. رفتم سمت اتاق انتظار و چون پرنده پر نمی زد ناخودآگاه برگشتم سمت خانمی که در پذیرش نشسته بود و پرسیدم ک ی قرار است درمانگاه شروع به کار کند. او هم همانطوری که سرش به کارش بود گفت: ن ه. تقریبن با صدای بلندی که شبیه فریاد مستاصلانه ای بود تکرار کردم: نه؟ یعنی من یکساعت باید این جا بچرخم؟ و بعد هم که خنده ی من را دید گفت: والا :). چرا عاقل کند کاری واقعن؟ در نا امیدی بسی امید است :).
آنچه گذشت… | بازتاب نفس صبحدمان
https://simaab.wordpress.com/آنچه-گذشت
خط خطی های سینمایی من. حکایت دلمشغولی های من. پاسخی بگذارید لغو پاسخ. دیدگاهتان را اینجا وارد نمایید. در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی شمایلها کلیک نمایید:. نشانی هرگز عمومی نمیشود). شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. ( بیرون رفتن. شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. ( بیرون رفتن. شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. ( بیرون رفتن. شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Google خود هستید. ( بیرون رفتن. درحال اتصال به %s.
باغ بی برگی
http://www.bibargi.blogfa.com/8808.aspx
بر ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار . فکری به حال خویش کن این روزگار نیست. حرف زیاده واسه گفتن و نوشتن، اما قضیه قیر و قیف اینجا هم هست یا وقتش نیست یا حوصله ندارم و یا . و البته همیشه بعدش حسرت حرف های نگفته است که گریبان آدم رو رها نمی کنه. ولی فکر کنم این بار هم قیصر عزیز خیلی خوب این حس رو بیان کرده:. چرا تا تو را داغ بودم، نگفتم. چرا بی هوا سرد شد باد. نوشته شده در دوشنبه یازدهم آبان 1388ساعت 22:53 توسط روزی روزگاری. نه به خاطر دنیا. شکاک(دو نفر و نصفی سابق).
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
81
گروه معارف شهرستان دیواندره
گروه معارف شهرستان دیواندره. پنل رایگان اس ام اس. خردکن نایسر دایسر پلاس. خرید ساعت بند چرم الیزابت. نکات مهم کنکور از کتاب پیش دانشگاهی. تاريخ : یکشنبه شانزدهم آذر 1393 18:12 نویسنده : شیدا احسنی. نکات مهم کنکور از کتاب پیش دانشگاهی. جهت اطلاع به داوطلبان کنکور. این نکات که درسئوالات کنکور پاسخ های متفاوتی را دربرداشتند،ازطرف گروه دینی دفتر تالیف طی نامه 28254/1/101تاریخ 5/10/ 89-به سازمان سنجش اعلام شده است. 1)آیه شریفه " قل هوالله احد " دلالت بر توحید ذاتی دارد. 10) ثانی داشتن , بیانگر شر ک ذاتی است.
!...ستایشکده...!
بعضی آدم ها رو از در بیرون میکنی از پنجره میان تو. ادامه پیدا کردن این کارها عواقب خوبی نداره! نوشته شده در یکشنبه بیستم شهریور 1390ساعت 20:10 توسط ستایش. Design By : Night Melody. قالب های نایت ملودی. Design by : Night Melody.
۩۞۩ •▪•●زندگی کاغذی▪•●۩۞۩
زيباترين قالب هاي وبلاگ. ارتباط مستقیم با مدیریت. تبادل بنر و لوگو. در صورت درخواست تبادل بنر یا لوگو از طریق نظرات ما را مطلع سازید. دعوت به همکاری *. کسانی که مایل به نویسندگی در این وب هستند از طریق نظرات ما را مطلع سازید. داشتم با خودم فکر می کردم. کدوم یکی از فصلها رو بیشتر دوست دارم. با سر سبزی و عطر شکوفه هایی که هوش از سر آدم می بره. با گلهای رنگارنگ.و . با آفتاب گرمش . که شاید باعث بشه قدر "سایه " رو بیشتر بدونیم. با میوه های رنگارنگ. و. و با برف یکرنگ.و. عاشق زمستونم . بخاطر " یکرنگ" یش. دم در ...
::
زندگی مرا ، یک م ه ، فرا گرفته . اولین مه ، که می توان پشت آن را دید . توی این مه مانده ام . قصد ندارم برگردم به عقب . قصد ندارم از این مه رد شوم . چشم هام را هم بسته ام ،. تا تلخ های پشت این مه رقیق ،. مرا از دنیایم بیرون نکشند . شادی هایم را گذاشته ام کف دستم و. دارم می رقصم ،. در این مه رقیق . این شادی مرا ببرد با خود ،. مرا هم ببرد . به هر جا که. نه به امید نیازی باشد و نه آرزویی . به هر جا که. حسرت ها نتوانند بسوزانند روزهای آدم را . به هر جا که. بی دل بتوان نفس کشید . نوشته شده در تاریخ. دستانم را ...
زندگی موفق-عقاید نیما
به نام خدای دوست داشتنی. سلامی به حرمت ماه مبارک رمضان و به پاکی سحرهای رمضان. ماه رمضانتان با پر برکت. اومدم تا کلی صحبت کنم. احساس می کنم حالم خیلی خوبه چون می خوام دوباره توی این وب شروع به نوشتن کنم. می دونید این مدت که نبودم کلی به زندگی موفق فکر کردم مطالب زیادی یاد گرفتم و متوجه این شدم که هنوز خیلی چیزها باید یاد بگیرم. امیدورام همه چیز خیلی خیلی خوب باشه . دلم برای همه تنگ شده بود. پس به نام زیباترین و مهربانترین آغاز می کنم. نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۸۹ساعت 0:18 توسط نیما. نوشته ...
زندگی سگی
شما که غریبه نیستید. نویسنده: - دوشنبه ۱٠ آبان ۱۳۸٩. نویسنده: - جمعه ٧ آبان ۱۳۸٩. نویسنده: - دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۸. تنم را به خط مقدم امروز فرستاده ام و روحم مادر وار چشم به در بازگشت این تن، مرثیه سکوت را در خاطرات گذشته می خواند. نویسنده: - سهشنبه ۱٧ دی ۱۳۸٧. همه چیز به قاعده است. پرده ها در می افتند و باید. مال ها از گلوی مردم خوارها پایین می روند و باید. چشم ها به دیدن نبایدها دریده می شوند و باید. تنها نباید روزگار ماییم که از ارتفاع خود به زیر کشیده می شویم. به یاد روزهای آآآ. زن: مهربونتر، آ.
زندگی شیرین من
تا دستهایم را میان دستان خویش میگیری حس میکنم از دوزخ من تا بهشت تو راهی نیست. با سلام و تشکر از این فرصتی که دوستان در اختیار بنده گذاشتن باید بگم خود بنده توی یکی از شماره های قدیمی همشهری داستان چیزی دیدم به این اسم:"بیست کتابی که قبل از بیست سالگی باید خواند"! بعدش فراموش شدو نزدیکای نوزده که شدم دیدم اصن مث خوره افتاده به جونم که ببینم اون کتابا چی بوده! که یه وقت از دستم نره! درضمن کتاب ایرانی هم توش بود.به هر حال میذارمش اینجا.امید که به کار آید! توی روزهای خوب و بهشتی اردیبهشت اومدی و مقیم خونه م...
زندگي تكراري
نوشته شده در دوشنبه هجدهم اردیبهشت 1391ساعت 13:32 توسط تکرار. مریم جان اگه نیستی ولی همیشه یادت پیش ماها بزرگ و جاویدان میمونه . الان احساس میکنم نیاز دارم برم یکجا و مدت زیادی گریه کنم و داد بزنم . نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم اسفند 1390ساعت 9:24 توسط تکرار. همیشه اولین سوالی که برای مرز بندی ها برام به وجود میاد اینکه چه کسی این مرزهارو مشخص کرده است؟ ولی واقعا به بعضی از مرزها که نگاه میکنی واقعا واقعی هستن و واقعا هستن. مثلا این جمله که میگه مرز بین صداقت و حماقت خیلی باریک است . خیلی. ضمنا قرار شد...
تا شقایق هست.......زندگی باید کرد؟؟؟
تا شقایق هست.زندگی باید کرد؟ شاید آنکس که نوشت. تا شقایق هست زندگی باید کرد. خبری از دل پر درد گل یاس نداشت. هر گلی هم باشی. چه شقایق چه گل پیچک و یاس. نوشته شده در پنجشنبه سی ام شهریور ۱۳۹۱ساعت 20:54 توسط farzad. شاید تنها کسی نیستم ک دوستت دارم اما. کسی هستم که تنها تو را دوست دارم. هرچند هنوزم فکر میکنم اشتباهه و باید فراموشت کنم. نوشته شده در یکشنبه هجدهم فروردین ۱۳۹۲ساعت 19:34 توسط farzad. چشمام اشک ریختن و. دلم گرفتن یادش رفته. نمیدونم انقد شکسته چیزی ازش نمونده. ولی خوب میدونم چند وقتیه زیادی ساکته.
فانوس عشق
اگر میتوانستم فراموشت میکردم اما. تو در آبی اسمان به من لبخندزدی. تو در خوش اوازترین ترنم ابی اب به قلبم پا گذاشتی. تو در قشنگترین لبخند کودکانه به چشمم نشستی. تو را با نوای قلبم پذیرفتم با اهنگ گوشنواز عشق. تو مرا با مهر خواندی و من. به مهمانی سفره ی محبتت امدم. اگرمیشد از یادت میبردم اما. تو را با جوهر خونم در پنهانی ترین زوای قلبم با سوزن تیز صبر. چگونه میشود نقشی را که حک کرده ای. پاک کرد واز بین برد. من هرگز نمیتوانم و واقعیت این است که چنین چیزی را هم نمیخواهم. مگر عشق جز این است . عشق با شناسنامه ...