zendegie-mojaradi.blogfa.com
زندگی سگیزندگی سگی - وقتی زندگی دور باطل میزند، هنوز سرگیجه اش لذتبخش است!
http://zendegie-mojaradi.blogfa.com/
زندگی سگی - وقتی زندگی دور باطل میزند، هنوز سرگیجه اش لذتبخش است!
http://zendegie-mojaradi.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Monday
LOAD TIME
0.2 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
9
SSL
EXTERNAL LINKS
20
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
0.207 sec
SCORE
6.2
زندگی سگی | zendegie-mojaradi.blogfa.com Reviews
https://zendegie-mojaradi.blogfa.com
زندگی سگی - وقتی زندگی دور باطل میزند، هنوز سرگیجه اش لذتبخش است!
zendegie-mojaradi.blogfa.com
زندگی سگی
http://www.zendegie-mojaradi.blogfa.com/9011.aspx
وقتی زندگی دور باطل میزند، هنوز سرگیجه اش لذتبخش است! این قافله عمر عجب میگذرد . در دوره شب بیداری های شب امتحان به سر می بریم.ترم سه هم رو به پایان است! نوشته شده در دوشنبه سوم بهمن ۱۳۹۰ساعت 12:58 توسط مونا. هزاران بار ما را سوخت. حریق حادثه تا مرز خاکستر. ولی ما نسل سیمرغیم. که از خاکستر خود. می گشاید پر .
زندگی سگی
http://www.zendegie-mojaradi.blogfa.com/8910.aspx
وقتی زندگی دور باطل میزند، هنوز سرگیجه اش لذتبخش است! جغدي روي كنگره هاي قديمي دنيا نشسته بود. زندگي را تماشا ميكرد. و آدمهايي را مي ديد كه به سنگ و ستون، به در و ديوار دل مي. جغد اما مي دانست كه سنگ ها ترك مي خورند، ستون ها فرو مي ريزند، درها. مي شكنند و ديوارها خراب مي شوند. او بارها و بارها تاجهاي شكسته، غرورهاي تكه پاره شده را لابه لاي خاكروبه هاي. كاخ دنيا ديده بود. او هميشه آوازهايي درباره دنيا و ناپايداري اش مي خواند و. فكر مي كرد شايد پرده هاي ضخيم دل آدمها، با اين آواز كمي بلرزد. اولین جلسه ای ک...
زندگی سگی
http://www.zendegie-mojaradi.blogfa.com/8907.aspx
وقتی زندگی دور باطل میزند، هنوز سرگیجه اش لذتبخش است! موهاش خاکستری بود. اخمو، با پیشونی چروک خورده، صورت کشیده و چشمای متوسط. ریششم همرنگ موهاش بود. تقریبا قد بلند، سوار دورچرخه ی عهد بوقش. از همونا که انگار چند تیکه آهن پاره رو به هم قلاب کردن با پالان سفید کتونش. پشت زینش گذاشته بود. آواز میخوند و میرفت. صدای خوبی داشت. بارون نم نم میخورد توی صورت آدم و اون دور و دورتر میشد و من و از شنیدن صداش محروم میکرد. حدس زدم بعدش حتما میره. پیش خودم فکر می کنم شاید زنش. هفت هشت سال پیش. امان از این قوه ی تخیل !
زندگی سگی - این قافله عمر عجب میگذرد ...
http://www.zendegie-mojaradi.blogfa.com/post-20.aspx
وقتی زندگی دور باطل میزند، هنوز سرگیجه اش لذتبخش است! این قافله عمر عجب میگذرد . در دوره شب بیداری های شب امتحان به سر می بریم.ترم سه هم رو به پایان است! نوشته شده در دوشنبه سوم بهمن ۱۳۹۰ساعت 12:58 توسط مونا. هزاران بار ما را سوخت. حریق حادثه تا مرز خاکستر. ولی ما نسل سیمرغیم. که از خاکستر خود. می گشاید پر .
زندگی سگی
http://www.zendegie-mojaradi.blogfa.com/8908.aspx
وقتی زندگی دور باطل میزند، هنوز سرگیجه اش لذتبخش است! ایمان آورده ام به آغاز فصل سردشاید اینطور بهتر باشه. این من هستم، در آستانه ی 19 سالگی، با دنیایی پر از آرزوهای مرده، شاید خیلی ها بدانند چه می کشم، آن هایی که با بقیه کمی فرق دارند، آن هایی که نام "انسان" را حمل نمی کنند، آن را بلعیده اند و با گوشت و پوست و استخوانشان درک میکنند! جرات دارم خود را انسان بنامم چون درد میکشم، هربار که از خواب بیدار میشوم تا شب هنگام هماره این درد بر وجودم سنگینی میکند. تسکین؟ نمی دانم تسکینی خواهد داشت یا نه؟ یاد چند رو...
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
9
قصه ناتموم
http://www.soalebiijavab.blogfa.com/8911.aspx
دردنوشته های یک پسر جوان. تا بدانی چه میکشم! وقتی جدایی ساز نبودن کوک میکند. دلم به وای دیدنت فالش میزند . جمعه های اعتراف - علی رهنورد. کلیه حقوق معنوی وبلاگ برای نویسنده محفوظ است. این قصه تمومی نداره , این ماییم که توو یکی ازین قصه ها تموم میشیم مهم اینه که شرمنده انتخابت نشی! حمید دی جی ). آنچه باید در باره ایران . Clip and Coade Music. Music and Code Music. اللهم عجل لولیک الفرج.
قصه ناتموم
http://www.soalebiijavab.blogfa.com/8909.aspx
دردنوشته های یک پسر جوان. بنام صفحه خالی . بن بست اول ). میگن دنیا دو رو داره : یا به بازیت میگیره یا به بازیش میگیری! ولی از من اینو بشنو توو دنیا هیچی رو به بازی نگیر . وقتی از اتوبوس پیاده شدم دوباره همون حس قدیمی اومد سراغم حسی که مدتها بود احساس میکردم توو وجود خودم کشتمش وقتی دوباره چشمم به اون ساختمون بلند وسط اون اتوبان قدیمی افتاد پیش خودم گفتم انگار قراره دوباره همه چیز تکرار بشه چیزی که من ازش متنفرم! توو وطنم خوب یاد گرفتم سرمو بالا بگیرم اما یادم باشه سقف این سرزمین خیلی کوتاهه! و شروع میکنه...
قصه ناتموم
http://www.soalebiijavab.blogfa.com/9004.aspx
دردنوشته های یک پسر جوان. و من دوباره زندگیم را،. پر باز می کنم. جمعه های اعتراف - علی رهنورد. غم نگاه آخره توو لحظه ی خداحافظی. گریه بی وقفه ی ما تو اون روزاهی کاغذی. قول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگار. چه بی دووم بود قول ما جدا شدیم آخر کار. تو حسرت نبودنت من با خیالتم خوشم. با رفتنم از این دیار آرزوهامو می کشم. کوله بارم پر حسرت تو دلم یه دنیا درده. مثل آواره ای تنها تو خیابونی که سرده. تا خیالت به سرم میزنه گریه ام میگیره. آروم آروم دل تنگم داره بی تو میمیره. گل مغرور قشنگم من فراموشت نکردم.
قصه ناتموم
http://www.soalebiijavab.blogfa.com/8808.aspx
دردنوشته های یک پسر جوان. تا بدانی چه میکشم! آخرین باری که احساس میکرد خون تووی رگهاش جریان داره وقتی بود که خاکه توی مشتاشو با اشکای چشمش گل میکرد , اون شب لعنتی رو حالا دیگه نمیتونست فراموش کنه اگرم توانشو داشت اطرافیانش نمیتونستن قبول کنن , مجبور بود یه بار دیگه خون رو توی رگهای خشکش احساس کنه . روزهای بعد از فرار روزهای سر خوردن روی خیابونای یخ زده بود . روزهای آدم برفی ها , روزهای هویج و کلاه و دکمه های مشکی! احسان , اگه بابات بفهمه که ماداریم با برف قیافشو درست میکنیم با ما چیکار میکنه؟ ولم کن بابا...
قصه ناتموم
http://www.soalebiijavab.blogfa.com/8907.aspx
دردنوشته های یک پسر جوان. تا بدانی چه میکشم! مثل همیشه میگذرم . از گذشته ای که هرگز از من نگذشت و گذشتی که هرگز بر من نکردند. مثل همیشه سکوت میکنم . تا امیدی باشد بر همه ی فریادهایی که منتظر حنجره ام میمانند. مثل همیشه آرام میگیرم . تا اینبار سکوت دیگران پاسخی باشد بر همه ی سوال های بی جوابم. نه نه . اینبار مثل اکنونم . تازه آغاز میکنم و هرگز مداد قرمز کودکی ام را از خود دور نخواهم کرد ،. روزی مثل امروز خط قرمزی بر همه ی لحظه های سرد خود میکشم . تا او و همه ی آن دیگری های زندگی ام بدانند. حمید دی جی ).
قصه ناتموم
http://www.soalebiijavab.blogfa.com/8905.aspx
دردنوشته های یک پسر جوان. تا بدانی چه میکشم! خوب میدونم بیادم نیستی. فراموشم نکردی اما منو هم یادت نمیاد . مخصوصا روزها و شبهایی رو که با تو و خاطراتت سر کردم! تو از اون روزها گذشتی. اما من نه از تو گذشتم نه از روزگار تو ونه از خاطرات تو. یه روز تنها میشی. فرق بین من و روزگار من رو می فهمی! قصه شکلات هامون یادت میاد. یه روز دوباره چشمات به همون تخت خالی میافته. یه روز دوباره به ساحل تنهایی هات می رسی. یه روز دوباره چشمات پر اشک میشه. یه روز دوباره دلت برای اون پنجره خالی پرمیکشه. یه روز دوباره عاشق میشی .
قصه ناتموم
http://www.soalebiijavab.blogfa.com/9303.aspx
دردنوشته های یک پسر جوان. تا بدانی چه میکشم! خدایی را که به اجبار به یاد آوری بی اختیار فراموش خواهی کرد! شاید ما تنها نسلی هستیم که خوب رنگو بوی ریاکاری و جانماز آبکشیدن رو شناختیم , نسوختیم ولی با همه بدبختیاشون ساختیم , نمردیم ولی دیدیم مردن فقط جون دادن نیست خیلی از زنده هام انگار سالهاست مردن! راحت کنارمون زدن اما ما از کنار شروع کردن رو یاد گرفتیم . حتی اگه پامون روی خط بره . . . اینجا سرزمین واژه های وارونه است:. جایی که گنج , رنج میشود. درمان , نامرد میشود. قهقه , هق هق. یعنی : ش م ا ر ا .
قصه ناتموم
http://www.soalebiijavab.blogfa.com/8809.aspx
دردنوشته های یک پسر جوان. تا بدانی چه میکشم! بمان در منتهای سادگی خویش که من این آزموده را بارها و بارها. نیازموده سر افکندگی کردم. وهیچگاه ندانستم آن دگر آزمونندگان چه چیز را آزمودند وچرا پاسخ نیازمودن ما. خطای همیشگی است و بهایش بهانه ی نیازمودن ابدی. چه آهها که از ته دل نکشیدم وچه تدبیرها که نکردم وچه نشانها که نکشیدم. تا فردا روزی اگر خط سرنوشت هم از کنارش گذشت سوگوارانه تر به حماقت دیروز بخندم. عجب از این وجود. آکنده ی ضعف که هیچش قدری از هیچ نیست که نیست. و چه حرفها و حدیثها که در این وجود نیست.
قصه ناتموم
http://www.soalebiijavab.blogfa.com/9007.aspx
دردنوشته های یک پسر جوان. تا بدانی چه میکشم! وقتی از یه زندان به بزرگی همه ی زندگی گذشته ات آزاد میشی .چه حسی پیدا میکنی؟ وقتی یه لحظه با خودت خلوت میکنی . یا همه ی اوناییکه توو زندگیت بودن و از دستشون دادی و حالا بیشتر بهشون احساس نیاز میکنی؟ چه حالی بهت دست میده . وقتی برای یک لحظه خودتو توی آیینه میبینی . تا میایی صورتتو برگردونی . دلت هوری میرزه که ای بابا چقدر زود گذشت! تا حالا به این فکر کردی که یه سری آدما برای جبران همه باوراشون مجبورن ساکت بمونن و همیشه همه عمرشون رو تنها زندگی کنن؟ چه حسی داری ...
قصه ناتموم
http://www.soalebiijavab.blogfa.com/9003.aspx
دردنوشته های یک پسر جوان. تا بدانی چه میکشم! وقتی جدایی ساز نبودن کوک میکند. دلم به هوای دیدنت فالش میزند . جمعه های اعتراف - علی رهنورد. کلیه حقوق معنوی وبلاگ برای نویسنده محفوظ است. این قصه تمومی نداره , این ماییم که توو یکی ازین قصه ها تموم میشیم مهم اینه که شرمنده انتخابت نشی! حمید دی جی ). آنچه باید در باره ایران . Clip and Coade Music. Music and Code Music. اللهم عجل لولیک الفرج.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
20
zendegie-man-v-eshgham.mihanblog.com
بهار نارنج
انتظارت تلخه مثل مردن دل. یک روز گرم ،شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند به دنبال آن برگ های ضعیف و کم طاقت جدا شدند و آرام روی زمین افتادند.شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد تا اینکه تمام برگ ها جدا شدند .شاخه از بسیار لذت می برد. برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبیده بود و همچنان از افتادن مقاومت میکرد . در این حین باغبانی تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه ی خشکی که می رسید آن را از بیخ جدا می کرد و با خود می برد . من هنوز یک انسانم. ترجیح میده...
زندگی من
سهشنبه 16 مهرماه سال 1392. جای خالی با نقطه چین پر نمیشه! باید به حضور کلمات فکر کنیم! یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1392. ای کاش عشق را زبان سخن بود. جمعه 1 دیماه سال 1391. جمعه 1 دیماه سال 1391. شنبه 6 آبانماه سال 1391. شنبه 13 خردادماه سال 1391. من از نهان یک ستاره آموختم. پیش از طلوع شکوفه بود شاید. با یاد یک بعداز ظهر قدیمی. آن قدر ترانه خواندم. تا تمام کبوتران جهان. من از خواب یک پرنده. در سایهی پرندهیی دیگر آموختم. باد بوی خاص زیارت میداد. و من گذشتهی پیش از تولد خویش را میدیدم. مرا به آسمان میب ردند،.
زندگي مال منه
بهم نگو چي خوبه چي بده. از اين به بعد كامنت همينجا! کیک رو ول کنین! یکی به من بگه چوجوری پفک هندی درست میکنن؟ مثلا فردا آزمون دارم. یه پودر کیک خریدم. مامان و بابام زودی شال و کلاه کردن. رفتن موز و گردو و اینا خریدن. الکی الکی باید کیک درست کنم :. یه پودر کیک خریدم. مامان و بابام زودی شال و کلاه کردن. رفتن موز و گردو و اینا خریدن. الکی الکی باید کیک درست کنم :. انقده خوبه پنجشنبه ها. با یکی بری بگردی. بیخودی چشمات قرمز باشه. اون بگه عسیسم گریه کردی؟ حس نقد نوشتن نیست! لامصب پنج نمره برا مستمر داره.
خاطرات من
ارشد آ ی تی،ارشد کامپیوتر،منابع آی تی،اخبار آی تی،برنامه ریزی. تاريخ : سه شنبه یازدهم فروردین ۱۳۹۴ 21:2 نویسنده : مینو. قول میدم تو این لحظه اجازه ندم فکرت از ذهنمم رد شه .اگه دوباره یادتو کردم خودم خودمو آروم می کنم. لعنت به تو و اون شکت . تنها کسی که آسیب دید من بودم. تاريخ : جمعه هفتم فروردین ۱۳۹۴ 18:59 نویسنده : مینو. نمیدونم خودمم دارم چه کار می کنم.ته قلبم پر از احساسیه که روزی به تو تعلق داشت. بازم صدات . اسمت .یادت آتش به وجودم میزنه. چی شد اون همه حرف. کجا رفت اون همه احساس! خسته شدم از حسم.
خدماتی
چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 01:00. استرالیا در جهان به عنوان یکی از گونا گون ترین و پذیراترین کشورها شناخته می شود، . در واقع، از جمعیت ۲۳ میلیونی استرالیا تقریبا نیمی (۴۷% ) از آن ها یا خارج از کشور متولد شده اند یا یکی از والدینشان خارجی است. علاوه بر انگلیسی بیش از ۲۶۰ زبان مختلف در استرالیا وجود دارد. معمول ترینشان از این قرارند: ماندارین (چینی)، ایتالیایی، عربی، کانتونی (چینی) و یونانی. همه چیز درباره استرالیا. را داشته و بحران مالی سال ۲۰۰۸ را بسیار بهتر از دیگر کشورهای پیشرفته تاب آورده. اگر خوشبی...
زندگی سگی
وقتی زندگی دور باطل میزند، هنوز سرگیجه اش لذتبخش است! این قافله عمر عجب میگذرد . در دوره شب بیداری های شب امتحان به سر می بریم.ترم سه هم رو به پایان است! نوشته شده در دوشنبه سوم بهمن ۱۳۹۰ساعت 12:58 توسط مونا. هزاران بار ما را سوخت. حریق حادثه تا مرز خاکستر. ولی ما نسل سیمرغیم. که از خاکستر خود. می گشاید پر .
من مرد تنهای شبم
صرفا جهت حفظ خاطرات. دوشنبه پانزدهم مهر 1392 1:34 . . من مرد تنهای شبم.
عشق ابدی
به سادگی رفت نه اینکه دوستم نداشت. نه ،فقط فهمید خیلی دوستش دارم. نوشته شده در جمعه یازدهم مرداد 1392ساعت 0:31 توسط زینب. راه بدی را انتخاب کردم. راه بدی را انتخاب کرده بودم برای نگه داشتنت. زیاد به تو توجه داشتن. و خیلی حماقت های دیگر. این روزها ، هرچه خائن تر باشی ،. نوشته شده در چهارشنبه نهم مرداد 1392ساعت 0:59 توسط زینب. آینده ای " خواهم ساخت که. گذشته ام " جلویش زانو بزند. قرار نیست من هم دل کس دیگری را. برعکس کسی را که وارد زندگیم میشود. آنقدر خوشبخت می کنم که. به هر روزی که جای " او " نیستی. نوشته...
ღ♥ღزندگیه رنگیღ♥ღ
ღ ღزندگیه رنگیღ ღ. زندگی برد و باخت نیست،بردن درعین باختن است. سلام دوستان عزیز از این به بعد ممکنه نتونم آپ کنم،. دلم خیلی براتون تنگ میشه. اگه خواستید میتونید بهم ایمیل بزنید. نوشته شده در سه شنبه پانزدهم آذر 1390ساعت 21:12 توسط عاطفه. تو که آهسته ميخواني قنوت گريه هايت را , ميان ربناي سبز دستانت دعايم کن! باز امشب ميخواهم با يار و ياور هميشگي ام خلوت کنم . در اين حس عاشقانه. لذت صحبت با دوست , با يگانه ي هستي به راز و نياز بپردازم. خب بعضي حرف ها خاص دلت و خداي توست! امشب باز به سوي دوست آمده ام.
زندگيه رپي
نوشته شده در شنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 15:18 توسط HAJ OSTAD MAMMAD E TANELASH. تکست اشتباه از آلبوم اشتباه خوب بهرام(16). از این صدا تا گوش تو شاید فاصله ای نیست. ولی پر از اتفاق پر از اتفاق بد بعد یه اشتباه خوب. چه خوب اشتباه کردم من، چه خوب. چه خوب بود حس اولم که گفت لباتو وا کن. دنیارو محکم صداکن زنده باد اشتباه خوب من. کردنی ترین اشتباه زندگیم. بعد ش انتظار واسه اتفاق روز بعد. تو کوچه پس کوچه های شعرم. تو طول روز تو عرض شب. من به دنبال سه بخشم. که آیه اولش کلاهی رو سرش نباشه. یه اشتباه خوب کردم.
♥زنــــدگــــیـــه♥ رویـــــایــــی♥
تنهایی راترجیح میدهم به تن هایی که روحشان با دیگریست. دوست دارم بارها مزه ی لبانت را بچشم! اما همین که با شیرینی لبانم حل میشود دلنشین است . . . چشمانت را دوست دارم. چشمانی که به رنگ قهوه ای است. و این رنگ چقدر مرا آرام میکند! صدای مردانه ات دلم را میلرزاند. گوش هایم همیشه به انتظار شنیدن حرف هایت می نشیند . . . دستان بزرگ و قوی ات. مرا یاد یک واژه می اندازد. و آن هم امنیت است . . . آآغوشت همچون دریایی پر تلاطم است. چقدر غرق شدن در این دریا را دوست دارم . . ! ت و فقط مرد من بمان. هم قول میدهم تا ابد.
