zewari.persianblog.ir

nawaedil.blogfa.com

نوای دل - مجهول

http://nawaedil.blogfa.com/post-97.aspx

اینکه شبیه او به عالم نمی شود نامش دل منست که آدم نمی شود. نویسنده : سلیمان دیدار شفیعی ; ساعت 2:22 روز دوشنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۰. به عمق دلخواهم نمی رسم. و بر تیغ شکاکیت گام می زنم. خودم را، نه خدا را. برزخی ست که اکنون در آن خوشم. از دانشکده ی روزنامه نگاری دانشگاه ی کابل. من چون قناری وامانده در سکوت. به شهر حلاچ پیر. در بزم سکوت سرد شما. پریسکه های جنگ (برگ نخست). تاریخ پنج هزار ساله. گنگ ترین پاراگراف تاریخ. بارق شفیعی شاعر عشق و حماسه ها. درد دلهای ( ادیب ). کویر یخی ( نفس ). سمیع حامد شاعر عصر.

golisorkh.blogfa.com

گل سرخ

http://golisorkh.blogfa.com/9112.aspx

از پکلهای شب که آویخته ای. بر دامن صبح فرو می ریزی. در فراز و فرود حضورت. تا مرگ شاعر می شوم. در صحن واژه هایم که فرود می آیی. غزلهای گیچ به استقبالت رژه می روند. موهایت که در باران رها می شود. در اندیشه ی درخت، بهار جوانه می زند. با پریشانی هایت تکثیر می شوم. آنگونه که سیاهی در شب تکثیر می شود. هیچ زندانی مثل من تو در سلولهای تنهایی. محکوم به زیستن نشده است. تو که مهاجر شدی. من چنان در جنگ پدر لعنت فرو رفتم. که به اندازه ی تمام موهایت. از پیراهنت که عبور می کنی. هوا روشن می شود. جنگ به پایان می رسد.

golisorkh.blogfa.com

گل سرخ -

http://golisorkh.blogfa.com/post-145.aspx

که میفهمید دیوانه، ولی تقدیر این بوده! حضورت از ازل در خون شعر من عجین بوده. تو در زندان شب، من روزها در دشت تنهایی. به رغم سگ دویدن، سرنوشت ما چنین بوده. که میفهمید این جغرافیای باور شیرین. که در آواره گردیهای تلخت سرزمین بوده. که میفهمید در انگشتر جادوی احساسم. تمام سالهای تلخ، نام تو نگین بوده. تو را من میشناسم مثل سرگردانیام اما. خیال من نمیفهمید با تو همنشین بوده. تو در رگهای من جریان گرفتی چون غزل، آری. فرایند شکفتنهای تو شاید همین بوده. کابل ۲۱ جنوری ۲۰۱۴. دل پروانه میپوشد لباس انتحاری را. در اموا...

nawaedil.blogfa.com

نوای دل - قبای خونین

http://nawaedil.blogfa.com/post-98.aspx

اینکه شبیه او به عالم نمی شود نامش دل منست که آدم نمی شود. نویسنده : سلیمان دیدار شفیعی ; ساعت 2:24 روز دوشنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۰. شاید بر تقدس ملا حرفی زده باشد. کارت که تمام شد. قبایش را به مسجد ببر. لکه های بکارت دختر ده ساله را ش سته ام. از دانشکده ی روزنامه نگاری دانشگاه ی کابل. من چون قناری وامانده در سکوت. به شهر حلاچ پیر. در بزم سکوت سرد شما. پریسکه های جنگ (برگ نخست). تاریخ پنج هزار ساله. گنگ ترین پاراگراف تاریخ. بارق شفیعی شاعر عشق و حماسه ها. درد دلهای ( ادیب ). کویر یخی ( نفس ).

kuhandazh.blogfa.com

آنسوی دشت - داستان کوتاه

http://www.kuhandazh.blogfa.com/post-35.aspx

پیر مرد بعد از یک مکث یک دقیقه ی گفت: " جان کاکایش! اونو سرک دست چپ دور بخور ده لب جوی افتاده. به خیالم که موتر زدیش یا ایکه کسی گوشت زهردار دادیش. ". از شنیدن گپ های پیر مرد با عجله به آنسو دویدم. با نفس های سوخته بالای سرش رسیدم. با چشم های باز به یک پهلو افتاده بود. چشم هایش باز و بود و مانند روز های پیش، سرخ معلوم می شد. نوشته شده توسط ذکی فاضل ۱۲:۵ بعد از ظهر Wed 18 Feb 2009. وقتی حرف زدن و راه رفتن. لا لایی مرا خوش می ساخت. افسانه ها و قصه ها. حالا که جوان شده ام. هیچ چیز مرا خوش نمی سازد.

ghamnale.persianblog.ir

زیر فواره ی اسمت

http://ghamnale.persianblog.ir/1387/10

زیر فواره ی اسمت. چه کنم شبا که سر صداها کم رنگ میشه بیشتر از روزا دلم برای تو تنگ میشه. روزی مردی مغازه دار نزد شیوانا آمد و از او پرسید: استاد! از قدیم بزرگترها گفته اند که. انسان باید به خالق هستی احترام بگذارد و حقوق دیگران را رعایت کند. و اگر چنین. نکند خالق کاینات او را با چوب می زند. اما من آدمی هستم لاقید و ناهنجار، که هر. جور دلم بخواهد جنس را به مردم می فروشم و در عین حال امورات مغازه ام هم می. چرخد پس این چوب کی صدایش در می آید! شیوانا سری تکان داد و گفت: چوب. مرد مغازه دار نشانی مغازه. چند ما...

ghamnale.persianblog.ir

زیر فواره ی اسمت

http://ghamnale.persianblog.ir/post/52

زیر فواره ی اسمت. چه کنم شبا که سر صداها کم رنگ میشه بیشتر از روزا دلم برای تو تنگ میشه. حالا که برق عشق. همه چی آرومه / تو به من دل بستی. این چقد خوبه که / تو کنارم هستی. همه چی آرومه / غصه ها خوابیدن. شک نداری دیگه / تو به احساس من. همه چی آرومه / من چقد خوشحالم. پیشم هستی حالا / به خودم می بالم. تو به من دلبستی / از چشات معلومه. من چقد خوشبختم / همه چی آرومه. تشنۀ چشماتم / منو سیرابم کن. منو با لالایی / دوباره خوابم کن. بگو این آرامش / تا ابد پابرجاس. حالا که برق عشق / تو نگاهت پیداس. پيام هاي ديگران .

ghamnale.persianblog.ir

زیر فواره ی اسمت

http://ghamnale.persianblog.ir/1389/7

زیر فواره ی اسمت. چه کنم شبا که سر صداها کم رنگ میشه بیشتر از روزا دلم برای تو تنگ میشه. شعر « آزار » اثر سیمین بهبهانی:. یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم. هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم. از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین. صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم. در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری. از رشک آزارش دهم ، وز غصه بیمارش کنم. بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم. چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم. گوید میفزا قهر خود ، گویم بخواهم مهر خود. خوابی مبارک دیده ای ، ت...

ghamnale.persianblog.ir

45 - زیر فواره ی اسمت

http://ghamnale.persianblog.ir/post/55

زیر فواره ی اسمت. چه کنم شبا که سر صداها کم رنگ میشه بیشتر از روزا دلم برای تو تنگ میشه. آمده‌ام که سر نهم ، عشق تو را به سر برم. ور تو بگوییم که نی ، نی شکنم شکر برم. آمده‌ام چو عقل و جان از همه دیده‌ها نهان. تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم. آمده‌ام که ره زنم بر سر گنج شه زنم. آمده‌ام که زر برم ، زر نبرم خبر برم. گر شکند دل مرا ، جان بدهم به دل شکن. گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم. اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم. اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم. آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند.

ghamnale.persianblog.ir

43 - زیر فواره ی اسمت

http://ghamnale.persianblog.ir/post/53

زیر فواره ی اسمت. چه کنم شبا که سر صداها کم رنگ میشه بیشتر از روزا دلم برای تو تنگ میشه. مرا به یاد میاورید؟ من همان پرنده کوچکی هستم که هر روز به شما سلام میکردم. من همان سیب سرخی هستم که عطرش در این وبلاگ تمام وجودتان را در بر میگرفت. و این وبلاگ همان درختی است که دقایقی زیر سایه خنک ان استراحت میکردی. همان قلم که برایتان عاشقانه می نوشت. من ان ستاره رخشان شب های تاریک توام. تا غبار غم از دلت بزدایم. دوباره امدم تا با هم دقایق را شریک شویم. دغدغه هایمان را به فراموشی بسپاریم و با هم همراه باشیم.