13890616.blogfa.com

ruzhaye-duri.blogfa.com

روزهای دوری - یکشنبه 5/2

http://ruzhaye-duri.blogfa.com/post-15.aspx

امروز اولين روز کاري منه. امروز با کلي ذوق و شوق بيدار شدم رفتم شرکت. اولش که عليرضا هم نبود. خودم يکمي توي اينترنت سرچ کردم و يه چيزايي خوندم تا خود عليرضا اومد. قرار بود بهم يه مقدار بگه توي کد چه خبره. توي کمتر از ده دقيقه يه چيزايي گفت و بعدشم يه ليست مشکلات سايت رو گذاشته جلوم و ميگه شروع کن. بله! اينم از آموزشي بنده :دي اين در حاليه که من تا بحال يک خط هم برنامه نويسي وب کار نکرده بودم :دي. ولي نه انگاري ميشه يه کارايي هم کرد. تا? کلي وايستادم تا يه تاکسي گيرم اومده. رفتم ميدون سپاه.

ruzhaye-duri.blogfa.com

روزهای دوری - یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت!!! :دی

http://ruzhaye-duri.blogfa.com/post-21.aspx

یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت! برعکس بقیه که عشق اینن که از اینترنت دانلود کنن و برا خودشون آرشیو درست کنن من دوست دارم اطلاعات توی کامپیوترم رو توی نت آرشیو کنم :دی. اینجوری مطمئنم که اطلاعاتم گم نمیشه. اما خوب یه مشکلی وجود داره. حجم زیاد که نمیشه توی ایمیل اتچ کرد. این همه فایل رو هم که نمیشه دستی اتچ کنم! برای یه کامپیوتری نمیشه وجود نداره! نشستم با جاوا یه برنامه نوشتم خودش فایل ها رو از روی سیستم میخونه اتچ میکنه و میفرسته :دی. پن: تا الان که 5/31 ساعت 8 شبه حدودا 3.8GB آپلود شده :دی.

ruzhaye-duri.blogfa.com

روزهای دوری - شنبه 5/1

http://ruzhaye-duri.blogfa.com/post-14.aspx

امروز براي اولين روز کاري قراره برم شرکت. پا شدم رفتم. وقتي رسيدم بر خلاف انتظارم فقط يه نفر اونجا بود! بهش گفتم قضيه چيه. گفت فک نکنم بچه هاي تيم برنامه نويسي امروز بيان! بعد اينکه کلي تلاش کردم، شماره بچه ها رو گير بيارم و البته ناکام بودم! زنگ زدم به اقاي خامسپناه. ايشون فرمودن من فکر کردم به شما گفتم که خودم تماس ميگيرم باهاتون! شما فردا تشريف بيارين. حالا اين همه راه رو الکي اومدم و بايد دوباره برگردم. دوباره هلک و هلک برگشتم خوابگاه. بقيه روز هم کاملا معمولي و کسل کننده گذشت. همين ديگه. :دي.

ruzhaye-duri.blogfa.com

روزهای دوری

http://ruzhaye-duri.blogfa.com/9004.aspx

راستش امشب خيلي خوابم مياد. ميخوام سريع امروز رو تعريف کنم برم بخوابم :دي. امروز صبح از خواب بيدار شدم رفتم نشستم پاي کامپيوتر براي پروژه سرچ کنم که ديدم بلههههههه بازم اينترنت قطعه. رفتم سايت. هنوز تازه شروع کرده بودم که آقاي پاچناري زنگ زد. ميگه امروز ميتوني بياي؟ منم گفتم باشه ميام گفت دو و نيم اينجا باش. 0;. سريع بدو بدو رفتم يه دوش گرفتم و آماده شدم. ساعت يک طبق عادت توي مشهد نماز ظهرم رو خوندم که يهو ديدم اذون گفتن :دي. گفتم باشه خوب چي بگم؟ ديگه شروع کردم. ولي انگاري که زيادم بد نيستن. خوبه. از هم...

ruzhaye-duri.blogfa.com

روزهای دوری - پنج شنبه 4/30

http://ruzhaye-duri.blogfa.com/post-13.aspx

من اين مدت عادت کرده بودم صبحا هر وقت خودم خواستم بيدار شم. هرچند هميشه? بيدار ميشم. اما امروز فرق داشت. امروز بايد صبح ميرفتم شرکت. ديشب آخر شب کلي تلاش کردم يه مسير پيدا کنم برم شرکت اما نميشد که نميشد! با کلي بدبختي و فحش و فحش کشي به خودم :دي بيدار شدم. خوب حالا من چجوري برم؟ رفتم پايين جلوي نگهباني يه ده دقيقه اي داشتم نقشه رو پايين بالا ميکردم. ولي فک کنم اين سر قله قاف که ميگن همينجاست! رفتم از نگهبان پرسيدم. بالاخره هرچي نباشه اون تهرانيه ديگه. رسيدم شرکت. واي چقد زوووود. چکار کنم حالا؟ به سرم زد...

ruzhaye-duri.blogfa.com

روزهای دوری

http://ruzhaye-duri.blogfa.com/9005.aspx

یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت! برعکس بقیه که عشق اینن که از اینترنت دانلود کنن و برا خودشون آرشیو درست کنن من دوست دارم اطلاعات توی کامپیوترم رو توی نت آرشیو کنم :دی. اینجوری مطمئنم که اطلاعاتم گم نمیشه. اما خوب یه مشکلی وجود داره. حجم زیاد که نمیشه توی ایمیل اتچ کرد. این همه فایل رو هم که نمیشه دستی اتچ کنم! برای یه کامپیوتری نمیشه وجود نداره! نشستم با جاوا یه برنامه نوشتم خودش فایل ها رو از روی سیستم میخونه اتچ میکنه و میفرسته :دی. پن: تا الان که 5/31 ساعت 8 شبه حدودا 3.8GB آپلود شده :دی. همین ...

ruzhaye-duri.blogfa.com

روزهای دوری - روزهای دوری هم تموم شد...

http://ruzhaye-duri.blogfa.com/post-22.aspx

روزهای دوری هم تموم شد. بالاخره روزهای دوری هم تموم شد. دوباره پیش همیم. امیدوارم دیگه هیچوقت از هم دور نباشیم. خیلی دوست دارم. خیلی زیاد. مواظب خودت باش :*. نوشته شده در سه شنبه پانزدهم شهریور ۱۳۹۰ساعت 10:22 توسط. لامپ 13.5 وات. وقتی سکوت می کنم.

ruzhaye-duri.blogfa.com

روزهای دوری - چهارشنبه 5/5

http://ruzhaye-duri.blogfa.com/post-18.aspx

ديشب که به علي گفتم چجوري اومدم گفت خوب چرا اونجوري ميري که اونقد اذيت شي؟ اونم يکمي مسيرمو عوض کرد تا مسيري که امروز ميخوام برم در اومد. واقعا خوب بود خيلي راحته. از صبح تا شب داشتم روي همون کاري که بهم سپرده شده بود کار ميکردم. اوضاع خوبه کارا داره خوب پيش ميره. موقع فقط من و احمد مونده بوديم توي شرکت يه ساعتي همونجا نشستيم و صحبت کرديم از اينکه من ساعتي چند ميگيرم و اون چقدر ميگيره از اينکه چرا جديدا کمتر با بقيه هستم و کلي حرف زديم. خيلي دلم برات تنگ شده. اولش که جواب نداد بعدشم گفت ساعت?

ruzhaye-duri.blogfa.com

روزهای دوری - يك روز متفاوت توي تابستون

http://ruzhaye-duri.blogfa.com/post-19.aspx

يك روز متفاوت توي تابستون. بود دیدم دیگه واقعا نمیکشم. خیلی خسته بودم. پاشدم برگشتم خوابگاه. همین که رسیدم دیدم فراز داره آماده میشه. میگه پاشو بریم بیرون. سعید پایین منتظره. وای نه فراز خستم. اما نه خیر. الا و بلا نمیشه. بالاخره زورش به من چربید و پاشدم رفتم. این سعیدم که امروز برا ماشینش ضبط و باند خریده بود و جوگیر شده بود خفن. :دی. اینقد صداشو زیاد کرده بود که خواب از سرم پرید. :دی. برا افطار رفتیم یه رستوران دنج. اونجا بگو کیو دیدیم؟ با یه دختره بود! مثلا میگفتن رشتی بابات کیه؟ خیلی باحال بود. ه...