badbadakesepid.blogfa.com
بادبادك سپيدبادبادك سپيد - شعر و داستان
http://badbadakesepid.blogfa.com/
بادبادك سپيد - شعر و داستان
http://badbadakesepid.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Tuesday
LOAD TIME
0.2 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
18
SSL
EXTERNAL LINKS
36
SITE IP
209.126.116.165
LOAD TIME
0.25 sec
SCORE
6.2
بادبادك سپيد | badbadakesepid.blogfa.com Reviews
https://badbadakesepid.blogfa.com
بادبادك سپيد - شعر و داستان
بادبادك سپيد - حسادت
http://www.badbadakesepid.blogfa.com/post-19.aspx
اعتراف حسادت زبان است به واگویه های درون. و من اعتراف می کنم. که همواره به هر چیز حسادت کرده ام. همچون نبودن به بودن. به ستون های ستبری که برج هایی عظیم را. بر دوش خود نگاه می دارند. و به ماه که زیباترین لبخندها را می بیند. و به مورچه ای که صبورانه تکه نانی را. از باغچه ی قالی بر می چیند. من به نسیم حسادت می کنم. که زیباترین سرودها را می خواند. و شهرزاد که زیباترین قصه ها را،. به دست هایی که گ رد خوش انحناترین کمرها. و بوته ی یاسی که هر سحرگاه گل می دهد،. به لبخند مادر از نخستین گریه ی نوزادش. نوشتا - مج...
بادبادك سپيد
http://www.badbadakesepid.blogfa.com/9008.aspx
زمین را شخم می زنند،. در پس دیوار بلند گذرنامه. برای تسخیر حجله ی زفاف تو،. جهازی گزاف می طلبند. حق توحش انگشتان نوازشگرت را! که مفتیان پاپتی غرق در طلای سیاه،. دیگر حرام می دانند. سوسماران دشت هایت را! آینه ی جیبی معلم تاریخ را ورق بزن. فرزندان تقدیر همین آسمان نزدیکند. وصله ی بد رنگ عصمت مادرانند. دیرینه قصه ای ست،. با دخترانی شکم بر آمده. که در کشاکش قسمت،. جان را به گرانسنگ عصمت. لالایی مضطرب غروب را،. در چشما ن یأس آلوده ات. زمین از غسل تعمیدی. دوباره سبز خواهد شد،. مجله ادبي پياده رو.
بادبادك سپيد - ميو ميو + جير جير = چه چه
http://www.badbadakesepid.blogfa.com/post-9.aspx
ميو ميو جير جير = چه چه. ميو ميو جير جير. گربه خميازه مي كشد ( خ ر خ ر ). موش پوزه اش را مي جنباند ( جير جير ). قناري توي آفتاب لم مي دهد ( چ ه چ ه ). گربه بدنش را كش مي دهد. آنقدر كه خودش دوست دارد كش بر نمي دارد. بوي موش و بوي قناري توي دماغش قاطي مي شود به هم ( ميو ميو ). موش از تاريكي سوراخ ديوار سرك مي كشد بيرون. قناري با دود سيگارش يك قلب مي كشد و آويزانش مي كند به ديوار قفس. شير آب چكه مي كند( قور قور). موش: نور بيرون چشم را مي زند. بوي گربه ي پنيري مي دهد. بال مي زند به سوي آسمان. موش يك قدم مي خ...
بادبادك سپيد -
http://www.badbadakesepid.blogfa.com/post-20.aspx
زمین را شخم می زنند،. در پس دیوار بلند گذرنامه. برای تسخیر حجله ی زفاف تو،. جهازی گزاف می طلبند. حق توحش انگشتان نوازشگرت را! که مفتیان پاپتی غرق در طلای سیاه،. دیگر حرام می دانند. سوسماران دشت هایت را! آینه ی جیبی معلم تاریخ را ورق بزن. فرزندان تقدیر همین آسمان نزدیکند. وصله ی بد رنگ عصمت مادرانند. دیرینه قصه ای ست،. با دخترانی شکم بر آمده. که در کشاکش قسمت،. جان را به گرانسنگ عصمت. لالایی مضطرب غروب را،. در چشما ن یأس آلوده ات. زمین از غسل تعمیدی. دوباره سبز خواهد شد،. مجله ادبي پياده رو.
بادبادك سپيد
http://www.badbadakesepid.blogfa.com/8909.aspx
پرنده تنها پرنده بود. از پریدن و پرواز. از قفس و میله و آواز. بر گلهای کاغذین یک قصیده. بر تیرک ابیات یک غزل. از دست و پا زدن. در ذهن شاعری بی روزن. پرنده بود و فکر آشیانه ای. در کنج امن شیروانی. بر بلند شاخسار سپیدار. پرنده بود و فکر فردایی. در کنار جوجه و جفت. نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم آذر 1389ساعت 22:28 توسط مرتضي كريم پور. هم از روز نخست. این قصه چیزی کم داشت. همچون جای خالی پاییز. کابوسی از کلاغ دیده بود. و یا قابله جفتم را. زیر برگ های چنار. شاید ریش سپید محل. در گوش راست و چپم. با شرمی به رنگ.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
18
آخرین لیلای سرزمین من
http://www.mohsenkamarkhani.blogfa.com/1393/03
آخرین لیلای سرزمین من. شب مره گی های شاعر. اونا که این حرفا حالیشون نیست. شاید یه روزی لب کم بیاد. شاید یه روزی تن کم بیاد. شاید اصلن وقت کم بیاد. یهو دیدی با لگد درو شکوندن وجفتمونو کت بسته بردن. حالم از بوسیدن بالب بسته بهم میخوره. فقط یادت باشه خانمم! بیژامه سبزه مال منه! زشته فردا هزارتا حرف پشت سرمون در میارن. نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۹۳ساعت 12:29 توسط محسن کمرخانی. یه وقتایی ماه بوی خوبی میده. وقتی توی شالیزار دراز کشیدی. یه وقتایی ماه مزه خوبی میده. وقتی گلابی نویر گاز میزنی. آن روز...
عشق داند... - به نام خدا
http://www.takhial.blogfa.com/post-1.aspx
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی، ، عشق داند که در این دایره سرگردانند. سلام ما شانی نداره سلام حافظ سلام خداست. سلامی چو بوی خوش آشنایی. امیدوارم وبلاگ تازه ساختمونو بپذیرید. با یه شعر انتظار شروع می کنم. رسید شب نرسیدی و درد بی حد شد. و اسم جمعه ز تقویم دفترم رد شد. زمین برای زمانی به خواب رفت انگار. صدای ثانیه ها هم سکوت ممتد شد. دوباره آخر حدس و گمانه ها بی تو. شبیه حرف دل از آنچه شور می زد شد. جهان که پای حضورت هزار منطق چید. چه شد که پای تو در آمدن مردد شد؟ تو انتظار چنینی نداشتی شاید.
آخرین لیلای سرزمین من - ماه
http://www.mohsenkamarkhani.blogfa.com/post/5
آخرین لیلای سرزمین من. شب مره گی های شاعر. یه وقتایی ماه بوی خوبی میده. وقتی توی شالیزار دراز کشیدی. یه وقتایی ماه مزه خوبی میده. وقتی گلابی نویر گاز میزنی. یه وقتایی ماه صدای خوبی میده. وقتی تو دل شب یه سیر سیرک میخونه. ماه بعضی وقتا راه راهه. وقتی از پشت میله های زندون بهش نگاه میکنی. وقتی تو گریه بهش نگاه میکنی. بعضی وقتا اونقد بهش خیره میشی. یادت میره قسطاتو ندادی. یادت میره که فردا باید دو شیفت بری سرکار. بعضی وقتا هم با نگاه کردن به ماه یادت می افته. که خیلی ساله رو پشت بوم دراز نکشیدی و.
آخرین لیلای سرزمین من - اونا که این حرفا حالیشون نیست
http://www.mohsenkamarkhani.blogfa.com/post/6
آخرین لیلای سرزمین من. شب مره گی های شاعر. اونا که این حرفا حالیشون نیست. شاید یه روزی لب کم بیاد. شاید یه روزی تن کم بیاد. شاید اصلن وقت کم بیاد. یهو دیدی با لگد درو شکوندن وجفتمونو کت بسته بردن. حالم از بوسیدن بالب بسته بهم میخوره. فقط یادت باشه خانمم! بیژامه سبزه مال منه! زشته فردا هزارتا حرف پشت سرمون در میارن. نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۹۳ساعت 12:29 توسط محسن کمرخانی.
عشق داند... - تک درخت جالیز
http://www.takhial.blogfa.com/post-4.aspx
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی، ، عشق داند که در این دایره سرگردانند. قلب تبرها آهنین چشم تبرها هیز. دست تبرها خونی و تیغ تبر ها تیز. صبح کثیفی میوزد از سمت آدم ها. بر شاخ و برگ تک درختی بین یک جالیز. تا یک خبر. روز سیاهی پیش رو داری. جمع کلاغان جمع و جمع قاصدک ها نیز. آوار برگ از شاخه های ترس میریزد. احساس مرگ از لابه لای شاخه ها لبریز. نزدیک می آیند آدم ها تبر بر دوش. در خونشان جوشیده گویی عقده ی چنگیز. جای تو قبلا" درختی بود. چیزی بگو آخر تو هم از خواب خوش برخیز. آری مترسک فصلهایش این چنین گشتند:.
عشق داند... - بی تو اینجا من...
http://www.takhial.blogfa.com/post-2.aspx
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی، ، عشق داند که در این دایره سرگردانند. بی تو اینجا من. سکوت مبهم ساحل غروب دریا من. به محض بی تو نشستن هجوم غم ها من. و موج ها که چو زنجیر داده بر هم دست. کشیده از دل خورشید راه غم تا من. دوباره اشک سر آغاز خیس دلتنگی. دوباره از تن دریا گرفته ام دامن. هنوز باور من نیست نیستی گاهی. خیال میکنم اینجا نشسته ای با من. چقدر ساده تو بستی به روی دنیا چشم. چقدر بی تو غریبم به چشم دنیا من! غروب و ساحل و وقت همیشگی اما. چه تلخ بی "تو" به جا مانده است از "ما" "من".
عشق داند...
http://www.takhial.blogfa.com/8912.aspx
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی، ، عشق داند که در این دایره سرگردانند. یک گل بهار نیست. صد گل بهار نیست. حتی هزار باغ پر از گل بهار نیست. پرنده ها همه خونین بال. وقتی ترانه ها همه اشک آلود. وقتی ستاره ها همه خاموشند . بالاخره خدمت سربازی با همه ی تلخی ها و شیرینی هاش تموم شد ومن نمیدونم چه چیزی داشت که خیلی ها از اون به عنوان بهترین دوران زندگی یاد میکنند. و شاید بهترین خاطرات من نوشیدن هر نیمه شب یک لیوان چای کنار یک پیرمرد رفتگر خوش مشرب و اهل دل بود. بهار خسته و مجروح و لنگ می آید.
عشق داند...
http://www.takhial.blogfa.com/8811.aspx
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی، ، عشق داند که در این دایره سرگردانند. قلب تبرها آهنین چشم تبرها هیز. دست تبرها خونی و تیغ تبر ها تیز. صبح کثیفی میوزد از سمت آدم ها. بر شاخ و برگ تک درختی بین یک جالیز. تا یک خبر. روز سیاهی پیش رو داری. جمع کلاغان جمع و جمع قاصدک ها نیز. آوار برگ از شاخه های ترس میریزد. احساس مرگ از لابه لای شاخه ها لبریز. نزدیک می آیند آدم ها تبر بر دوش. در خونشان جوشیده گویی عقده ی چنگیز. جای تو قبلا" درختی بود. چیزی بگو آخر تو هم از خواب خوش برخیز. آری مترسک فصلهایش این چنین گشتند:.
عشق داند... - بهار...
http://www.takhial.blogfa.com/post-5.aspx
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی، ، عشق داند که در این دایره سرگردانند. یک گل بهار نیست. صد گل بهار نیست. حتی هزار باغ پر از گل بهار نیست. پرنده ها همه خونین بال. وقتی ترانه ها همه اشک آلود. وقتی ستاره ها همه خاموشند . بالاخره خدمت سربازی با همه ی تلخی ها و شیرینی هاش تموم شد ومن نمیدونم چه چیزی داشت که خیلی ها از اون به عنوان بهترین دوران زندگی یاد میکنند. و شاید بهترین خاطرات من نوشیدن هر نیمه شب یک لیوان چای کنار یک پیرمرد رفتگر خوش مشرب و اهل دل بود. بهار خسته و مجروح و لنگ می آید.
عشق داند...
http://www.takhial.blogfa.com/8806.aspx
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی، ، عشق داند که در این دایره سرگردانند. سلام ما شانی نداره سلام حافظ سلام خداست. سلامی چو بوی خوش آشنایی. امیدوارم وبلاگ تازه ساختمونو بپذیرید. با یه شعر انتظار شروع می کنم. رسید شب نرسیدی و درد بی حد شد. و اسم جمعه ز تقویم دفترم رد شد. زمین برای زمانی به خواب رفت انگار. صدای ثانیه ها هم سکوت ممتد شد. دوباره آخر حدس و گمانه ها بی تو. شبیه حرف دل از آنچه شور می زد شد. جهان که پای حضورت هزار منطق چید. چه شد که پای تو در آمدن مردد شد؟ تو انتظار چنینی نداشتی شاید.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
36
حجاب وعفاف
این وبلاگ درباره ی مساله ایست که امروزه فکر دلسوزان جامعه را به خود مشغول کرده است. به نام خدا(پست ثابت). در این رگبار سهمگین نگاه چتر حجاب را فراموش نکن! نوشته شده در چهارشنبه 28 دی1390ساعت 8:0 بعد از ظهر توسط زهرا اصلان صفت. می دونیستید آدما مثل بادبادک خدا می مونن؟ دیدید راست می گم؟ نوشته شده در چهارشنبه 28 دی1390ساعت 4:12 بعد از ظهر توسط زهرا اصلان صفت. چند روایت درباره اهمیت حجاب در نظر فاطمه زهرا. حضرت موسی بن جعفر علیه السلام. از پدران گرامیش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام. امیرالمؤمنین علیه...
بادبادکِ من
امشب خیلی دلم گرفته. کاش کسی هم به اینجا سر میزد و میگفت وقتی دلش میگیره و هیچکدوم از دوستاشم حوصله و وقتشو ندارن چیکار میکنه? نوشته شده در یکشنبه نهم آذر 1393ساعت 22:55 توسط بادبادک خانم. و عصر هر جمعه که هر چیزی هر چیزی در خاطرم غروب می کند جز یاد چشم های تو. نیکی فیروزکوهی. نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم آبان 1393ساعت 12:33 توسط بادبادک خانم. نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم آبان 1393ساعت 20:18 توسط بادبادک خانم.
FRIENDSHIP WEB
یکی به دوستای قدیمیه گلم، یکی به برو بچی که تازه به ما پیوستن و یکی هم به اونایی که به طور ناگهانی. به وبلاگ خودشون سر میزنن. دلم براتون یه ذره شده، سعادت نداشتم زود تر از اینا در خدمدتون باشم ولی الان دست پر اومد. کلام آخر منه و بعد شعری که به عنوان حسن خطاب تقدیمتون میکنم. فقط اینو می تونم بهتون بگم که. برف ها داره کم کم آب میشه. شب داره ذره ذره آفتاب میشه. و من و تو آرزوهامون آروم آروم در طول راه مستجاب میشه. اینو مطمئن باش واسه سال 91، شک نکن سبزه ای که خدا داره به من و تو نشون میده از طبیعتش، نشونه.
بادبادک های رنگی
حالا تقریبا بعد از یک سال در یکی از خسته ترین بعداز ظهرهای روزهای زمستانی یکی از رنجورترین ماه هایی که گذراندم ،در حالی که فردا صبح دو عدد امتحان دارم ،تصمیم گرفتم نوشتن را دوباره شروع کنم . خواستم بنویسم از این یک سال. از همه ی چیزهایش . اما منصرف شدم چرا که هر چه و هرجور بود، روزهای خوب و بدش گذشت . حالا راند بعدی شروع شده . توی زندگی این دست و ان دست نکنید اگر تصمیم به کاری میگیرید بسم ال. گفته و دل به دریا بزنید! باید با کم و زیاد زندگی ساخت . من خسته ام . ولی خدا خیلی بزرگه . بزرگ. ياد گرفته ام ارام...
من میخوام برگردم به کودکیم...
من میخوام برگردم به کودکیم. مدت هاست که دیگه به وبلاگم سر نمیزنم. نمیدونم چرا. اما امروز یعنی امشب یهو دلم واسش تنگ شده. اصلا دلم برای گذشته م دوستام خاطره هام همه و همه تنگ شد. چقدر اهلی کردن سخته . واقعا چرا بعضی ادما اجازه نمی دن اهلیشون کنی؟ یعنی همه گل ها خودپسندن؟ پس چرا بازهم من می خوام مسئول یه گل خودپسندباشم؟ کاش گل من هم مسئول من بود. کاش کاش کاش . کاش کاش های ادمی تموم می شد. و چون مغازه ای نیست که در آن دوست بفروشند ادم ها مانده اند بی دوست. آن مرد در باران آمد. آن مرد در باران با ماشین امد.
بادبادك سپيد
شاید اگر این صندلیهای روبرو. این مدادنوشتههای کنار و گوشه. شاید اگر این فنجانهای داغ مجاور. این حلقههای عبوس جفت. و قاب عکسهای جفتتر. شاید اگر کتابها و گردبادهای تصویر. ذهنم را سلاخی نمیکردند. و غروبهای ابری پاییز نبودند. و قدمزدنهای پر خشخش پیادهرو. بگذار بسوزد، فدای این هوای پر از سلام. اگر رهایم میکردند اینها همه. شاید اگر خندهی چشمهایت فرصتی میداد. نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم تیر 1391ساعت 13:0 توسط مرتضي كريم پور. دست در دست هم. و قرص کامل ماه. اما آمده بودند که بمانند. و آوای جیرجیرکی موهوم را.
دختریـ با آبنباتـ سیاهـ
دختری با آبنبات سیاه. چقدر حس خوبی داره که آدرس اینجا رو نداری. جمعه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۱. دیگر جای خالیت را هیچ چیز پر نمیکند. نه سیگار نه عطرت نه باران. حتی خودت. هم جای خالیت را پر نمیکنی! با روز اول فرق دارد. شاید چون حالا " خودتان. نکند من تلخ بودم که فرهاد نشده زدی به بیراهه؟ از همان بیراهه هایی که تهش میخورد به ضمیر سوم شخص غایب؟ که حالا از ته دل حاضر. بودنش را حس میکنم. راستش را بخواهی از ته دل که نه. از سکوت گوش خراشت که تا مغز استخوانهایم را میلرزاند، میفهمم! یا حداقل مدام نگو! با دامن پف حري...
تنهاترین سیمرغ
گل از شاخه تابید خورشید وار. چو آغوش نوروز پیروز بخت. گشوده رخ و بازوان درخت. نوید امید است در باغ جهان. که هرگز نماند به جای. بهاران فرا میرسد پرسیدنی. سراسر همه مژده ی ایمنی. در این صبح فرخنده ی تابناک. که از زندگی دم زند جان خاک. بیا با دل و جان پاک. همه لحظه ها را به شادی سپار. نوایی هم آهنگ یاران برآر. بوی باران بوی سبزه بوی خاک. شاخه های شسته باران خورده پاک. آسمان آبی و ابر سپید. عطر نرگس رقص باد. نغمه ی شوق پرستوهای شاد. خلوت گرم کبوترهای مست. نرم نرمک میرسد اینک بهار. خوش به حال روزگار. روز میلا...
بادبادک هایم
پاره نوشته های طاهره محمودی. هر چند وقت یکبار که روزهاست جز. افشین توی قاب عزا و. خودم توی آینه ها، صورت آشنایی ندیده ام،شب که می خوابم آدم هایی دور در من بیدار می شوند و به د. یدنم می آیند: دوستان دبیرستان. یا هم بازی های محله ی قدیمی. هم کلاسی های راهنمایی. و گاهی دبستان. حتی بعض هاشان که توی بیداری کلا از ذهنم پاک شده بودند، به وضوح می آیند، با خال کوچکی کنار دماغ یا کرک های سیاه و ریز روی پیشانی. تاريخ : شنبه چهاردهم دی 1392 5:47 نویسنده : طاهره محمودی رحمت. که حرف زیادی ندارد. وقتی که می روی. تاريخ ...
badbadakhayebinakh.mihanblog.com
بادبادک های بی نخ
بادبادک های بی نخ. این وبلاگو به عشق استاد خوبم سید یوسف (وحید) فلکی زدم. این وبلاگو به عشق استاد خوبم سید یوسف (وحید) فلکی زدم. یادگاری از استاد فلکی. حکایت های ملا نصرالدین (1). اشعار کتاب مهمان قرن (11). اشعار استاد یوسوف (وحید)فلکی (11). لنگه کفش خود را قورت بده. وبلاگ ادبی (ساقی میخانه). فروش لوازم اصلی پراید. کسب درآمد از تبلیغات. تبدیل وبلاگ به سایت. ماجده دین پرستی (4). نظر شما درباره اشعار استاد چیست؟ سید یوسف (وحید) فلکی. اشعار سید یوسف فلکی. بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :.