dastanak.com
داستانک: داستان های کوتاه و آموزندهداستانک: داستان های کوتاه و آموزنده - برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.
http://www.dastanak.com/
داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده - برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.
http://www.dastanak.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Sunday
LOAD TIME
1.2 seconds
Armitis
Hamidreza Eslami
102 gr●●●●●●ch St.
New●●●ork , NY, 10006
US
View this contact
Armitis
Hamid Mahmoudzadeh
102 gr●●●●●●ch St.
New●●●ork , NY, 10006
US
View this contact
Armitis
Hamid Mahmoudzadeh
102 gr●●●●●●ch St.
New●●●ork , NY, 10006
US
View this contact
15
YEARS
4
MONTHS
13
DAYS
ONLINENIC, INC.
WHOIS : whois.onlinenic.com
REFERRED : http://www.OnlineNIC.com
PAGES IN
THIS WEBSITE
22
SSL
EXTERNAL LINKS
1,713
SITE IP
31.3.232.171
LOAD TIME
1.166 sec
SCORE
6.2
داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده | dastanak.com Reviews
https://dastanak.com
داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده - برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.
معجون آرامش - داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده
http://www.dastanak.com/1393/10/22/post-514/معجون-آرامش
دوشنبه 22 دیماه سال 1393. روزی انوشیروان بر بزرگمهر خشم گرفت و در خانه ای تاریک به زندانش فکند و فرمود او را به زنجیر بستند.چون روزی چند بر این حال بود،کسری کسانی را فرستاد تا از حالش پرسند. آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان.بدو گفتند:در این تنگی و سختی تو را آسوده دل می بینم. گفت:معجونی ساخته ام از شش جزئ و به کار می برم و چنین که می بینید مرا نیکو می دارد. آن معجون را شرح بازگوی که ما را نیز هنگام گرفتاری به کار آید. 6 برداشت و دیدگاه در مورد این داستانک. مقالات و مطالب مفید در مورد crm.
نسخه قابل چاپ
http://www.dastanak.com/print/post-516
چند روز پیش، یولیا واسیلی اونا پرستار بچههایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم. به او گفتم: - بنشینید یولیا.میدانم که دست و بالتان خالی است، اما رو در بایستی دارید و به زبان نمیآورید. ببینید، ما توافق کردیم که ماهی سی روبل به شما بدهم. این طور نیست؟ نه من یادداشت کردهام. من همیشه به پرستار بچههایم سی روبل میدهم. حالا به من توجه کنید. شما دو ماه برای من کار کردید. دو ماه و پنج روز دقیقا. یولیا واسیلی اونا از خجالت سرخ شده بود و داشت با چینهای لباسش بازی میکرد ولی صدایش در نمیآمد. چشمهایش پر ا...
نسخه قابل چاپ
http://www.dastanak.com/print/post-511
در ژاپن سگ معروفی با نام هاچیکو به دنیا آمد که زندگی و منش او به افسانه ای از یاد نرفتنی بدل گشت. هاچیکو سگ سفید نری از نژاد آکیتا که در اوداته ژاپن در نوامبر سال. پروفسور به قدری به این سگ دلبسته می شود که بیشتر وقت خود را به نگهداری از این سگ اختصاص می دهد. دور گردن هاچیکو قلاده ای بود که روی آن عدد. برمی گشت. هاچیکو یک روز به دنبال پروفسور به ایستگاه می آید و هرچه شابرو از او می خواهد که به خانه برگردد هاچیکو نمیرود و او مجبور می شود که خود هاچیکو را به منزل برساند و از قطار آن روز جا می ماند. به ایست...
عبید زاکانی - داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده
http://www.dastanak.com/1394/02/21/post-518/عبید-زاکانی
دوشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1394. خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگماردهاند؟ میدانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.خواستم بپرسم: اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند. نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی پایش کشیم و به ته چاله باز گردانیم.
دلیل قانع کننده - داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده
http://www.dastanak.com/1388/12/26/post-241
چهارشنبه 26 اسفندماه سال 1388. مرد میانسالی وارد فروشگاه اتومبیل شد. BMW آخرین مدلی را دیده و پسندیده بود پس وجه را پرداخت و سوار بر اتومبیل تندروی خود شد و از فروشگاه بیرون آمد. مرد به اوج هیجان رسیده بود. نگاهی به آینه انداخت. دید اتومبیل پلیس به سرعت در پی او میآید و چراغ گردانش را روشن کرده و صدای آژیرش را نیز به اوج فلک رسانده است. ناگهان به خود آمد و گفت، مرا چه میشود که در این سن و سال با این سرعت میرانم؟ افسر خندید و گفت: روز خوبی داشته باشید، آقا و برگشته سوار اتومبیلش شد و رفت. پنل اس ام اس.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
22
سه چرخه سوار - سایه شویی
http://3charkhesavar.blogfa.com/post-3.aspx
داستان های کوتاه من. من از همون اولی که سایه داشتم. هیچ وقت تا حالا اون رو نشسته بودم. به نظرم اومد کلی کثیف شده بود. امروز از روی دیواری که بهش لم داده بود. به هر ترتیبی بود کندمش. و با رخت و لباس. صابون و وایتکس هم ریختم روش. گذاشتم چند ساعت خیس بخوره بی جنب و جوش. بعد چلوندم و آویزون کردم تا خشک بشه. آخه کی ممکنه به ذهنش برسه. که سایه هم آب بره؟ هر چی هست الان کلی. کوچیک تر از خودم شده. تاريخ یکشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۰ساعت 22:31 نويسنده مریم بخشنده. هفته سوم تیر ۱۳۹۰. هفته دوم تیر ۱۳۹۰.
سه چرخه سوار - پاک کن جادویی
http://3charkhesavar.blogfa.com/post-1.aspx
داستان های کوتاه من. طرف باور نمی کرد. یه پاک کن جادویی داره. به من گفت ( چه گاوی هستی دروغگو هم که هستی.). من رو واداشت ثابت کنم که راست می گم. خب چیکار می تونستم بکنم -. مجبور شدم پاکش کنم. تاريخ جمعه بیست و هفتم خرداد ۱۳۹۰ساعت 0:24 نويسنده مریم بخشنده. هفته سوم تیر ۱۳۹۰. هفته دوم تیر ۱۳۹۰. هفته او ل تیر ۱۳۹۰. هفته چهارم خرداد ۱۳۹۰.
ایمان وب - اینجارو دیگه دخترا ایوللللللللللللللللللللل
http://www.webloge-man.blogfa.com/post/213
اینجارو دیگه دخترا ایوللللللللللللللللللللل. نوشته شده در ساعت توسط آقا ایمان. غم دنیا رو بی خی.فاطمه خانوم. چتری برای باران(الهام خانوم). خط خطیهای من(مریم خانوم). جای شهیدان خالی نماند. کد چرخش کامل عکس. کد نمایش افراد آنلاین.
نتیجه کلی کاریکاتور روزنامه همشهری - حقیقت تلخ
http://www.loveeee.blogsky.com/1388/05/11/post-84
تو گفتی گاوا می گن ما ، چه خوب شد رفتی و فهمیدم گاو نیستیم. نتیجه کلی کاریکاتور روزنامه همشهری. سلام بعد از چند روز در آخر با کمک نظرات همه دوستان نتیجه کلی این کاریکاتور رو در 3 موضوع مختلف نتیجه گیری کردیم و البته با نظر شخصی خودم که عبارتند از :. که شکی در اون نیست اینه که 27 سال از انقلاب گذشته در اون زمان یعنی در موقع پرش گوسفند 83 و اینکه اگر همین طوری به عقب برگردیم سال 57 به عدد 1 میرسیم . البته این نتیجه گیری ناقصه ولی خوب می تونه هدف باشه . با توجه به نظر سارا جان که به نظر من درسته .
همه چیزمون باحاله - حقیقت تلخ
http://www.loveeee.blogsky.com/1388/11/24/post-94
تو گفتی گاوا می گن ما ، چه خوب شد رفتی و فهمیدم گاو نیستیم. ماشاالله مهندسامونم با حالن . نوشته شده در 24 بهمن 1388ساعت 23:25 توسط احسان. عکس و مطالب خفن. عریان و پوست کنده. رایانه - دانلود - اس ام اس. جک - داستان کوتاه. تعداد بازدید ها: 101254.
********Star******* - عشق و فداکاری
http://www.blackstarcity.blogfa.com/post-59.aspx
Star* * * *. سلام به دوستان و عزیزان :این مطب رو در یک سایت خوندم حیفم اومد واستون نذارمش من آدرس این دوست عزیز رو به نام "داستانک و داستانهای کوتاه" لینک کردم حتما سر بزنید و از مطالب قشنگ و زیباش لذت ببرید. البته داخل پرانتز این رو هم بگم که من آدرس این سایت رو از داداش گل و عزیزم مجتبی(خورشید شب)گرفتم. مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند. آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند. زن: یواش تر برو, من می ترسم. مرد : نه, اینجوری خیلی بهتره. زن : خواهش میکنم, من خیلی می ترسم. مرد : منو محکم بگیر.
********Star******* -
http://www.blackstarcity.blogfa.com/post-49.aspx
Star* * * *. ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست. ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست. منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست. شب تار است و ره وادی ایمن در پیش. آتش طور کجا موعد دیدار کجاست. هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد. در خرابات بگویید که هشیار کجاست. آن کس است اهل بشارت که اشارت داند. نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست. هر سر موی مرا با تو هزاران کار است. ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست. بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش. کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست. عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو. دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست.
********Star******* -
http://www.blackstarcity.blogfa.com/post-58.aspx
Star* * * *. تلقی ما از واقعیت، ساخته و پرداختهی فکر و ذهن ماست. پس واقعیتهای زندگی ما میتوانند با اندیشههای ما تغییر کنند. بنابراین مراقب اندیشههای خود باشیم تا واقعیت زندگیمان را زیباتر کنیم. ترس و تردید، سرزندگی و نشاط را از انسان میرباید. با باورهای عالی و توکل بر خداوند، هرگونه ترس و تردید را از فضای فکر خود دور کنیم و در وادی یقین و عشق، محکم و استوار به جلو برویم و زندگی پرحاصلی را در محضر خدا و کائنات خلق کنیم. با اجرای درست رازهای حقیقت زندگی، به این نتیجه میرسیم که:. تمامی آنچه که برای خوشحالی ...
صالحين ثامن آيسك - شهادت دکتر مفتح و روز وحدت حوزه و دانشگاه
http://www.salehinsamen.blogfa.com/post/514
مطالب و گفتگو ها و نظرات و .درباره صالحين و مطالب مناسبتي و باز هم. سال 95،سال اقتصاد مقاومتی،اقدام و عمل مبارک. شهادت امام جعفر صادق را تسلیت می گوییم. اینگونه هم می شود تفریح کرد(۳ همراه با صرفه جویی). اینگونه هم می شود تفریح کرد(۲ با محور نماز). اینگونه هم می شود تفریح کرد(۱ رنگ خدایی). شهادت حضرت فاطمه بر شما تسلیت باد. اخبار مربوط به صالحین. مطالب جالب و خواندنی. اطلاعیه ها و اخبار مربوط به وب. 1608;صیت شهدا. وبلاگ شخصي شيخ حسين عربي(مسئول ثامن). وبلاگ شخصی محمدزهیر عربزاده. سربازان امام زمان (عج).
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
1,713
Dastanak
داستان های کوتاه و خواندنی. داستان صد و یکم: یکنواختی خودساخته. در كارخانه اي در يك منطقه تاسيساتي هنگامي كه زنگ ناهار به صدا در مي آمد ، تمام كارگرها در كنار هم مي نشستند و ناهار مي خوردند . همواره با نوعي يكنواختي تعجب آور يكي از كارگرها بسته ناهارش را باز مي كرد و لب به. اعتراض مي گشود : " لعنت بر شيطان! اميدوارم كه ساندويچ كالباس نباشد . من از كالباس متنفرم! او عادت داشت هر روز بدون استثنا از ساندويچ كالباس شكايت كند و اين كار را همواره بدون هيچ تغييري در رفتارش تكرار مي كرد. منظورت از "همسرت" چيست؟
خط خطی
همونطور که می بینید اینجا داستان می نویسم. کپی نکنید راضی نیستم. نوشته شده در چهارشنبه یازدهم تیر ۱۳۹۳ساعت 2:28 توسط ی.ا. شب بود. خیلی شب. حدود ساعت دو شب. خوابم نمی آمد. گواش زرد را آوردم و قلمو را از بغل کتاب های شعرم برداشتم . یک کتاب شعر از زیر کتابها چشمانم را برق انداخت. آن را بیرون کشیدم و دفتر نقاشی را باز کردم. نوشته شده در چهارشنبه یازدهم تیر ۱۳۹۳ساعت 2:11 توسط ی.ا. اه کی این مدرسه ها تموم میشه یه دله سیر بخواییم؟ چنگی به موهای کرک و چربم زدم و گفتم: راستی امروز چند شنبس؟ اگه امروز هم دیر کنی.
dastanak
1606;وشته شده در 2017/1/16 توسط dastanak نظر بدهيد. حظك اليوم مع ماغي فرح برج الدلو. تردد قناة الكاس 1 نايل سات 2014. شناسایی کد ملی افراد. موقع مجمع الرايه في الكويت. جواد عزتی و زنش. سامانه ملی رسیدگی به شکایات بازرسی کل کشور. سامانه ثبت نام بيمه سلامت. مستمری بازنشستگان شرکت نفت. زخرفة حروف بلاك بيري 2013. داروی گیاهی درمان ام اس. مقایسه تورم در کشورها. مرتبات الاطبا المصريين فى السعودية 2013. دانلود آهنگ عروسی قدیمی. 1662;ارسي.
داستانک
تکههای کوچک گفتنی زندگی. چهارشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۴. برفتند و ما را سپردند جای / نماند کس اندر سپنجی سرای. ما هیچوقت گریه نکرده بودیم رودرروی هم. از بس که همه چیز را مسخره میکردیم و میخندیدم. از بس که غرور داشتیم. دیشب با غم سنگینی که همراه با یک فریاد بر دلم نشست فهمیدم که ما زیر همه آن خندههای مسخره، همه حسهای عالم را با هم زندگی کردهایم. زیر بارانهای ریز و سرد زمستان خیابانهای آن شهر کوچک. سهترکه پشت موتور، و هی چرخ و چرخ و چرخ . نوشته شده در 23 توسط . سه شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۲. نوشته شده در 10 توسط . هرازگاهی ا...
داستانک
وبلاگ گروهی داستانکنویسهای ایرانی. استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع و نام نویسنده مجاز میباشد. پدر با خود نجوا کرد: خدایا مزرعهام تشنه و ترک خورده است ،. مادر زیر لب گفت: خدایا سقف خانهام چکه میکند ،. خودت ما را از باد و باران حفظ کن. کودک اندیشید: باران ببارد چه بهتر ،. باران نبارد چه بهتر! چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1392 ساعت 20:20. م ردم از تنهایی. این را نوشت و از بالای برج به پایین پرید! سلام آمدیم که رونقی داده باشیم و کمی بحث کنیم سر نظرات مختلف! دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 ساعت 01:51.
داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده
دوشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1394. خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگماردهاند؟ میدانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.خواستم بپرسم: اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند. نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی پایش کشیم و به ته چاله باز گردانیم. دو ماه...
داستان .::. داستان های کوتاه آموزنده
داستانک مجموعه داستان های کوتاه فارسی. داستان ها برگزیده اعضا. گذرواژه را فراموش کرده اید؟ با قرار دادن لوگو زیر در سایت و یا وبلاگ خود از داستانک حمایت کنید. A href=http:/ www.dastanak.ir/ img src=http:/ www.dastanak.ir/dastanak logo.gif border=0 alt=www.dastanak.ir /a. A href=http:/ www.dastanak.ir/ img src=http:/ www.dastanak.ir/slogo.gif border=0 alt=www.dastanak.ir /a. خروجی های سایت RSS. آخرین داستان های ارسالی. آخرین داستان های ارسالی. نویسنده داوود فرخ زاديان. از دفتر موج سکوت. از دفتر دفترچه سیمی.
داســـــتــــــانـــــــــک
داستان های کوتاه ، عاشقانه ، جالب و پندآموز. قالب وبلاگ نامه های عاشقانه. پیج رنک سایت شما. پاپ اپ, خرید پاپ اپ, کسب درامد از پاپ اپ, تبلیغات پاپ اپ, سیستم جدید پاپ اپ. خوش آمد گویی . سلام بر شما دوستان و بازدید کنندگان عزیز. امیدوارم که لحظات خوب و خوشی را در اینجا سپری کنید و از داستان ها لذت ببرید . لطفا نظرات خود را. از ما دریغ نکنید. دوستانی که با تبادل لینک موافق هستند ما را با نام "داستانک" لینک کنند و در نظرات نام و عنوان وبلاگ یا وب سایتشان را بیان کنند تا در اسرع وقت لینکشان ثبت شود. طبقه بندی:...
داستانک
داستانک ( داستان کوتاه ). دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391. لات هم لات های قدیم. بعده صبحونه کلاه شاپو رو گذاشت رو سرش و دستمال یزدی هم تاب داد و انداخت دور گردنش و راه افتاد سر محل تا به این و اون گیر بدن و بخندن و تف بندازن رو زمین. به دیوار تکیه داد و کفتری نسشت تا رفیقاش بیان. انقدر نشستن تا شب شد. تو راه فکر می کرد فردا هم راجع به امروز حرف میزنیم ، مثل همیشه. پنجشنبه 24 دیماه سال 1388. اون بنده خدا رو واسه چی کشتین؟ چهارشنبه 6 آبانماه سال 1388. شاگرد : استاد اجازه هست! چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388.
Blog not found!
وبلاگ مورد نظر پیدا نشد! ممکن است آدرس وبلاگ را اشتباه وارد کرده باشید. می توانید این وبلاگ را برای خود ثبت کنید. این صفحه بعد از. صدم ثانیه وارد صفحه اصلی سایت می شود.
داستان های کوتاه و آموزنده
داستان های کوتاه و آموزنده. کوتاه ترین داستان ترسناک جهان! شب عملیات , گلوله و کلاه. عشق برای تمام عمر . بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :. تاریخ:یکشنبه 9 مرداد 1390-07:27 ب.ظ. نویسنده : Reza z. تصمیم گرفتم واستون هر روز 2 تا داستان کوتاه و آموزنده بزارم. امیدوارم داستان ها هم به دردتون بخوره. راستی نظر هم یادتون نره. تاریخ:یکشنبه 23 مرداد 1390-09:27 ق.ظ. نویسنده : Reza z. کوتاه ترین داستان ترسناک جهان! کوتاه ترین داستان ترسناک جهان! نویسنده : Reza z. این پا و آن پ...