dastankhane.persianblog.ir
داستانخانهداستانخانه
http://dastankhane.persianblog.ir/
داستانخانه
http://dastankhane.persianblog.ir/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Friday
LOAD TIME
2 seconds
16x16
32x32
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
8
SITE IP
46.224.2.182
LOAD TIME
1.969 sec
SCORE
6.2
داستانخانه | dastankhane.persianblog.ir Reviews
https://dastankhane.persianblog.ir
داستانخانه
سینها و ماهی - داستانخانه
http://dastankhane.persianblog.ir/post/132
برادر جان زمستان رفت برگرد. زمین پیراهن از گلشن به تن کرد. بهاران آمد و گل خنده زن گشت. شب ماتم بخفت و مهر سر کرد. غم و محنت به شادی شد فراموش. زمان برگشت و روزش روزتر کرد. تمام مادران شادان و خندان. پدرها را ز شوکت مفتخر کرد. گل یاس عطر خود را زد به عالم. گل قالیچه را زان عطر تر کرد. برنج و نان و مرغ و کشک و ماهی. فراوان گشت و ارزان هرچه خواهی. طلا شد مفت و مسکن شد میسر. برادرجان بیا گر زن بخواهی. غزلجان دختر آقای شاعر. رضایت داده مهرش ، تنگ ماهی. مواجب کافی و عیدانه بسیار. مشاغل بی عدد هر چه بخواهی.
دوش در حلقه ما ... - داستانخانه
http://dastankhane.persianblog.ir/post/133
دوش در حلقه ما . ظهر از کارگاه آمدم خانه ، چنان خسته و درهم و عبوس گویی از جنگ آمده و. به جنگ میروم . گویی صدها کشته ام و صدها خواهم کشت و کشته نشده ام. لکن به زنده ماندن امیدی ندارم . ساغر را لبریز نمودم و تا کاهدان منهدم شود در آن کاه ریختم و خفتم . چون. برخواستم به نیت گلستان ، رخت بر تن کردم و به گلستان شدم افتان و خیزان. چندان که محتسب گر می دید دست و پا بسته به محبسم میفکند . گل ز گلستان ستاندم و بازگشتم و استحمام کردم و رفتیم و در راه نیز دمی. آن پر شمار . این بمان تا بعد. دوش در حلقه ما .
نسرین ، محمد ، پژمان و توله سگ - داستانخانه
http://dastankhane.persianblog.ir/post/139
نسرین ، محمد ، پژمان و توله سگ. محمد روی اپن آشپزخانه نشسته بود و داشت توله سگ کوچک را تماشا میکرد که روی سرامیک ها شیشه شیر پژمان را اینطرف و آنطرف قل میداد و بعد پارس کنان بدنبالش میدوید . نسرین رفته بود بازار میوه تره بار و پژمان و توله را سپرده بود به محمد . امروز را مرخصی گرفته بود تا استراحت کند . میخواست امروز دیر بیدار شود . شیر توی شیشه را خالی کرد توی لیوان و سه بار هی از لیوان ریخت توی شیشه و برگرداندش تا کمی خنک بشود . توله سگ رفته بود زیر کاناپه و زوزه میکشید و خودش را لوس میکرد .
داستانخانه
http://dastankhane.persianblog.ir/1390/8
در گفته ها خموشی یک حوض نیمه پر ، با آب سبز رنگ. ای ره سپرده ها ، ای رهسپارها ، ای زن ستیزها ، ای زن گریزها. ای پینه دوزها ، ای پینه بسته ها ، ای ای بسته بختها ، ای بسته رخت ها. این خانمان تهی ، آن سایبان ز تور ، این مهربان به گور ، آن آسمان نشیب. این مردها نزار ، آن مردها نحیف ، این خسته ها خموش ، در فکر زخمها. آنها که رفته اند ، آنها که مانده اند ، آنها که بی شکیب ، آنها که بی صدا. بال فرشته ها ، جریان سکته ها ، اشعار بی نفس ، در کنج خانه ها. سنگ زیرین آسیا باشد. دوست باشد و دوست بدارد و دوستی کند .
داستانخانه
http://dastankhane.persianblog.ir/1390/7
Fبرای جناب سهراب خان سپهری که دوشینه کلبه درویشی ما را به عبور خود منور کردند. چون باد صبحگاه که آهسته مو به مو ، بر مرتعان می زده بی غمزه می وزد. بر مرکب بهشتی خود در خودت فرو ، بر من نگاه کردی و بادی که می وزد. بر من نگاه کردی و دیدی که سر خوشم ، مست می و سرورم و شور و شرارها. دیدی که در درون خودم شعله می کشم ، در شام شوق هزاران و سارها. آشفته نی که به سر تا به پا تهی ، از هر چه پرسش و پندار و دغدغه. نشسته بدم روی آن سکو ، گویی مترسکی که نشیند به مزرعه. دستم ببرید و پا به پا برد تا شیوه ی گور کندن آموخت.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
پویاهه: گالیله
http://puyahe.blogspot.com/2012/08/blog-post.html
خب کجای قصه بودیم؟ اول یکی بود یکی نبود یا آخر کلاغه به خونش نرسید ؟ ه.ش. ۱۳۹۱ مرداد ۲۹, یکشنبه. وسط اتاق نشستهام. یعنی وقتی فرشِ کف دقیقن وسط اتاق باشد، وسط گل ِ قالی. یعنی از دیوارهای شرقی غربی تا وسط پیشانیم یک و نیم متر و از دیوارهای شمالی جنوبی تا آکس شانهام دو متر. دکمه اول: دوچرخه سوار دورم میچرخد، بی وقفه. هی میچرخد دورم. در شعاع پنجاه سانتی. و هی سایهاش روی صورتم و هی دوباره سایه اش روی صورتم. دکمه پنجم خراب است. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! اشتراک در: نظرات پیام (Atom).
پویاهه: تاب در قاب
http://puyahe.blogspot.com/2012/11/blog-post.html
خب کجای قصه بودیم؟ اول یکی بود یکی نبود یا آخر کلاغه به خونش نرسید ؟ ه.ش. ۱۳۹۱ آذر ۵, یکشنبه. تاب در قاب. فیلم "بابل" را اگر که دیده باشید، سکانسی دارد که دختر ناشنوای ژاپنی، چیکو،. در این میان است که حسی شبیه خنکای نسیمی روی پوست چیکو و مخاطب جان میگیرد. چشمها را در درنگی می بندی، بالا میروی و دوباره پایین. Https:/ www.youtube.com/watch? ماهنامه فرهنگی هنری هفت، شماره 33. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید. 8207;در Facebook به اشتراک بگذارید.
پویاهه: جینگیل آلیسا
http://puyahe.blogspot.com/2012/08/blog-post_21.html
خب کجای قصه بودیم؟ اول یکی بود یکی نبود یا آخر کلاغه به خونش نرسید ؟ ه.ش. ۱۳۹۱ مرداد ۳۱, سهشنبه. خواب دیدم وسط حیاط ساختمانِ خانهمان، دختربچههای همسایه دورهام کردهاند. وسط ِآنها هاج و واج ایستادهام؛ دورم می چرخند و آلیسا آلیسا جینگیل آلیسا بازی می کنند. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید. 8207;در Facebook به اشتراک بگذارید. 8207;اشتراکگذاری در Pinterest. آلیسا آلیسا جینیگیل آلیسا ، من همیشه فکر می کردم آلیسا دختریست با موهای طلایی و فر. نق نق های پژ.
پویاهه: دستها
http://puyahe.blogspot.com/2012/07/blog-post.html
خب کجای قصه بودیم؟ اول یکی بود یکی نبود یا آخر کلاغه به خونش نرسید ؟ ه.ش. ۱۳۹۱ تیر ۲۳, جمعه. تصویر مبهم و مهآلودی در ذهنم تهنشین مانده، آنجا که رضا تفنگچی، انگشتانش را به فُرمِ گرفتن ماشه درآورده؛ و شوخ چشم، مینگرد انگشتان را، که انگار اسلحهای در دستش هست. خیره مانده به برق اسلحه. به برق اسلحهی دسته نقره. تفتگ دسته نقره. به برقِ نقرهای تفنگ دسته نقره. تکلیف این دستها چه میشود؟ این دستها دلتنگ چه خاطرهای میشوند از کدام روز پاییزی؟ دلتنگ نوازش کدام ...خیره بشوم به این دستها. خیره...من شعار...
پویاهه: باران که میآید . . .
http://puyahe.blogspot.com/2012/11/blog-post_28.html
خب کجای قصه بودیم؟ اول یکی بود یکی نبود یا آخر کلاغه به خونش نرسید ؟ ه.ش. ۱۳۹۱ آذر ۸, چهارشنبه. باران که میآید . . . برای آدمهایی مثل من، یعنی آنهایی که ساکن خوزستان هستند، آیتمی که مستقیمن با خوب یا بد بودن روز و روزگار سر و کار دارد، "آب و هوا" ست آآپپپتتتتتمنتمینت نمکن. به هر حال این روزهایی که گذشتند، آسمان، اینجا خوب بارید. بارانی که حال مردم را خوب کرد. رییسها به زیردستانشان لبخند زدند، ناظرها کمتر موش توی کار پیمانکارها دواندند. کلن آدم ها با هم بهتر بودند. با رایانامه ارسال کنید. دقت کنید ک...
پویاهه: compact
http://puyahe.blogspot.com/2012/08/compact.html
خب کجای قصه بودیم؟ اول یکی بود یکی نبود یا آخر کلاغه به خونش نرسید ؟ ه.ش. ۱۳۹۱ شهریور ۳, جمعه. گاهی دوستدارم آنقدر فشردهام کنند تا توی قوطی کنسرو یک تن ماهی جا بشوم؛ بعد قبل از آنکه تاریخ مصرفم تمام شود، باز کنند و مصرف بشوم. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید. 8207;در Facebook به اشتراک بگذارید. 8207;اشتراکگذاری در Pinterest. Az on daste alaeghe tafakor barangiz bood ya sambolic va ya bari be harjahataneh? اشتراک در: نظرات پیام (Atom). کشتن از سر ترحم!
پویاهه: سی سال فیلم
http://puyahe.blogspot.com/2012/11/blog-post_27.html
خب کجای قصه بودیم؟ اول یکی بود یکی نبود یا آخر کلاغه به خونش نرسید ؟ ه.ش. ۱۳۹۱ آذر ۷, سهشنبه. داستان از آنجایی شروع میشود که سال 1361 سه نفر، که لابد خیلی خیلی سینما باز هستند، تصمیم میگیرند به اصطلاح یک مجله سینمایی راه بیندازند. همین میشود که ماهنامه سینمایی " فیلم. شاید چیزی شبیه معجزه باشد که اتفاقن، اتفاق افتاده. باید دستمریزاد گفت به هوشنگ گلمکانی. ایستاده: اسفندیار رسولی، مسعود صدری، محمد شکیبی، ناصر زراعتی، توکا نیستانی، جهانبخش نورایی، بهزاد رحیمیانš...1548; شماره پانزدهم، نوشته&...
پویاهه: کافه ِ کارواش
http://puyahe.blogspot.com/2012/08/blog-post_20.html
خب کجای قصه بودیم؟ اول یکی بود یکی نبود یا آخر کلاغه به خونش نرسید ؟ ه.ش. ۱۳۹۱ مرداد ۳۰, دوشنبه. کافه ِ کارواش. احساس می کنم تمام کاسه مغزم به اضافه هر سوراخی و منفذی توی صورتم را بگیر تا حلقم، پر شده از ترشحات سینوسی ِ لعنتی، که یک نمه عفونی شده باشد. دارم زور میزنم تا متمرکز شوم اما این ترشحاتِ لعنتی که هی فشردهتر میشوند، انگار دور مغزم را گرفته اند؛ نمی گذارند فکر کنم. سر درد و گلودرد و همه با هم. ساعت ده صبح. بیست دقیقه طول می کشد تا یک لیوان چای کیسهای. با رایانامه ارسال کنید. اپلیکیشن «ل...
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
8
دستان خالي
با سلام . ورود شمارا به وبلاگ دستان خالي. خوش آمد میگویم . برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید. هيات فرهنگي جنت المهدي زنجان. مكتب القاسم فاطميه زنجان. هيئت رايت الحسن زنجان. دانلود بازی با لینک مستقیم. یا حسن بن علي. این روزها صدای در که می آید آتش می گیرم : :. سه ساله (س) خواست بگوید علم نیفتاده. مرثيه حضرت صديقه ي طاهره(س)/ /. السلام علیک یا علی بن موسی الرضا. گلدانمان را عوض كردند. عزيز بزرگوار هادي وحيدي. عزيز دلم كربلايي بهلول حبيبي. مامنتظر منتقم فاطمه هستیم. شيرين تر از عسل.
به نام آنکه سرب سنگین روحم را با کیمیای نامش طلایی کرد
به نام آنکه سرب سنگین روحم را با کیمیای نامش طلایی کرد. احوالات دوستان گرامی چطوره؟ خوش میگذره بدون من؟ خیر سرم منتظر بودم تابستون بشه و بیام پیشتون! از شر کنکور که خلاص شدم رفتم idsl ام رو با ذوق تمام با پول طفل معصوم خودم راه انداختم. با زور سیم تلفن رو از مامان گرفتم و وصل مودم کردم اما چه فایده چند هفته بیشتر پیشتون نبودم! ظاهرا خط تلفنمون نویز داخلی داره تا پدرم اقدام کنه واسه تعمیرش بچم باید بشینه پیشت نت! بعدشم رفقا حالا من تو اپ قبلیم یه چیزی گفتم شما چرا جدی گرفتین ول کن نیستین! واسه رسیدن به تک...
داستان نویسان شهرستان خلخال
داستان نویسان شهرستان خلخال. مطلبی جهت نمایش یافت نشد از آرشیو مطالب استفاده کنید. بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :. Theme is created by: www.DesignDisease.com.
داستان خوان
داستان آموزنده و مطالب جالب (بخوانیم و بیاندیشیم).جک،سرگرمی،اس ام اس،طنز. کسب درامد اینترنتی- با کار در منزل سرمایه جمع کنید. با کار در منزل سرمایه جمع کنید. نوشته شده در جمعه سی و یکم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 13:11 توسط مدیریت وبلاگ. گردشی در کوچه باغ. نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۰ ساعت 9:31 توسط مدیریت وبلاگ. قال امیرالمومنین علی علیه السلام. سپس آستینها را بالا بزن. آنگاه دستان خداوند را می بینی که زودتر از تو دست به کار شده است. نوشته شده در یکشنبه دهم مهر ۱۳۹۰ ساعت 19:12 توسط مدیریت وبلاگ. این داست...
:: BLOGFA ::
از ارائه خدمات در این آدرس به یکی از دلایل زیر معذوریم. تخطی از قوانین و توافقنامه استفاده از خدمات سایت. دستور مراجع قانونی جهت مسدود سازی وبلاگ. انتشار محتوای غیر اخلاقی یا محتوایی که براساس قوانین کشور تخلف است.
داستانخانه
حامی رفته بود بالای سقف آلاچیق یک قلیان با خودش برده بود بالا داشت قلیان میکشید . دو تا دختر خیلی داف از یک اف جی کروز سفید پیاده شدند و آمدند طرف من . من برگشتم و باز چشمهایم را بستم و سرم را گرفتم بال آ با لا بال . که قطره های باران درست بخورند وسط ملاج کچلم که توی سرم صدای تنبک بپیچد خوشم بیاید ، کیف کنم . من جاده دانشگاه آزاد را میبینم که دارد توی باران شسته می شود . جاده را می بی نم که دارد . . . چقدر این تهران خیابان دارد! من دلم شیر می خواد . خدایا من خیلی . من واقعا دلم . . . مصطفی رفته زیر آلاچی...
dastankhayasheghone.blogfa.com
ღ:•* *•:داســتــانـــکـــــ:•* *•:ღ
ღ: * * :داستانک: * * :ღ. داستان های جذاب و خواندنی. برین ادامه مطلب بخونید دیگه پیرم کردین. نوشته شده در شنبه 7 مرداد1391ساعت 11:18 توسط sanazi. عشق تاریخ مصرف دارد؟ امروز روز دادگاه بود ومنصور ميتونست از همسرش جدا بشه.منصور با خودش زمزمه كرد چه دنياي عجيبي دنیای ما. يك روز به خاطر ازدواج با ژاله سر از پا نمي شناختم وامروز به خاطر طلاقش خوشحالم. 7سال از اون روز گذشت منصور وارد دانشگاه حقوق شد. برو ادامه مطلب بخونش قول بده اشکت در نیاد. نوشته شده در شنبه 7 مرداد1391ساعت 10:24 توسط sanazi. برخی دادن گل و ه...
زندگی که من آرزوشو داشتم!!!
زندگی که من آرزوشو داشتم! همیشه همه چیز بر وفق مراد نیست! Delam barat tang shode bood. Delam mikhast emshab beram haram emam reza vali nashod. Delam mesle havaye bahar baronie. Delesh mikhad bebare bebare ta mazraeye delamoo por az gole yaso narges kone. Khaste shodam az in dele kaviri ke ta ye rize nasim mivaze gardo khakesh hameye delamo por mikone va dige nemitonam khodara peyda konam. Ama dige nemizaram ivaziat intori bemone. Daram zamine delamo vase e keshto kare asasi amade mikonam. اومدم به خدا بگ...
داستان های زیبا
سعید و حاج آقا حسینی. چه کسی از تو دورم کرد؟ چند خاطره نماز از شهدا و زرمندان. جمعه, ۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۳۰ ب.ظ. سعید و حاج آقا حسینی. السلام علینا و علی عباد الله الصالحین. السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. الله اکبر الله اکبر الله اکبر". هنوز مکبر آیه صلوات و سلام رو تموم نکرده بود که سعید خودشو به حاج آقا حسینی(امام حماعت مسجد) رسوند. سرشو برد نزدیک گوش حاج آقا حسینی حاج آقا قبول باشه یه سؤال برام پیش اومده، راستش گیر کردم. خب بگو پسرم توی چی گیر کردی؟ یعنی چه درود و رحمت و برکت خدا بر شما؟ دیگه اینکه م...
dastankhodemoonie.mihanblog.com
داستان های خودمونی
وینکس آیشا و تکنا عشقه. بهترین قالب های وبلاگ. کدوم از داستان ها را دوست دارید تا بزارم؟ بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :. کد هدایت به بالا. پنجشنبه 11 دی 1393 : نویسنده : tecna joon. سلام در ضمن اینجا هم مانند هر وبی قوانینی داره:. 2-تو نظرسنجی ها هم شرکت کنید! 3-اگه با تبادل لینک موافقین بگید! 5-نظرای بد ندین پاک میشن! 6-اگه خواستید عضو بشید بهم بگید! لینک های مرتبط :.