DASTANKOTA.BLOGSKY.COM
دانستنی - داستان کوتاه و زناشوییدانستنی - داستان کوتاه و زناشویی - مشکلات زناشویی
http://dastankota.blogsky.com/
دانستنی - داستان کوتاه و زناشویی - مشکلات زناشویی
http://dastankota.blogsky.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Friday
LOAD TIME
0.8 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
18
SSL
EXTERNAL LINKS
15
SITE IP
31.3.232.171
LOAD TIME
0.781 sec
SCORE
6.2
دانستنی - داستان کوتاه و زناشویی | dastankota.blogsky.com Reviews
https://dastankota.blogsky.com
دانستنی - داستان کوتاه و زناشویی - مشکلات زناشویی
dastankota.blogsky.com
داستان جالب چهار فصل زندگی، داستان چهار فصل زندگی - دانستنی - داستان کوتاه و زناشویی
http://www.dastankota.blogsky.com/1394/03/12/post-280/داستان-جالب-چهار-فصل-زندگی،-داستان-چهار-فصل-زندگی
دانستنی - داستان کوتاه و زناشویی. داستان جالب چهار فصل زندگی، داستان چهار فصل زندگی. سهشنبه 12 خردادماه سال 1394. داستان جالب چهار فصل زندگی. مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود. پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. پسر سوم گفت: نه درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین و با شکوه ترین صحنه ای بود که تا به امروز دیده ام. پسر چهارم گفت: نه! برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید.
داستان آموزنده، داستان آموزنده تاثیر قرآن, ای کاش با مادرم عکسی گرفته بودم.. - دانستنی - داستان کوتاه و زناشویی
http://www.dastankota.blogsky.com/1394/03/12/post-281/داستان-آموزنده،-داستان-آموزنده-تاثیر-قرآن-ای-کاش-با-مادرم-عکسی-گرفته-بودم-
دانستنی - داستان کوتاه و زناشویی. داستان آموزنده، داستان آموزنده تاثیر قرآن, ای کاش با مادرم عکسی گرفته بودم. سهشنبه 12 خردادماه سال 1394. ای کاش با مادرم عکسی گرفته بودم. صورت مادرم سوخته بود و از وقتی یادم میآمد چشم چپش نمیدید. چهرهاش شبیه بقیه مادرها نبود همیشه از پوستسوختهاش میترسیدم و از اینکه دوستانم متوجه شوند چشمش نمیبیند، خجالت می. وضع مالی ما خوب نبود و پدرم نمیتوانست زیاد کار کند. برای همین مادر از صبح تا شب در آشپزخانه میماند و غذا میپخت تا بتواند خرج بچهها را بدهد . واقعا مامانت یک چشم داره؟
داستان یک روحانی با ۷ دختر! - دانستنی - داستان کوتاه و زناشویی
http://www.dastankota.blogsky.com/1393/11/09/post-278/داستان-یک-روحانی-با-۷-دختر-
دانستنی - داستان کوتاه و زناشویی. داستان یک روحانی با ۷ دختر! پنجشنبه 9 بهمنماه سال 1393. داستان یک روحانی با ۷ دختر! بگذارید از اول سفر برایتان بگویم سفری که با خواهران دانشجو جهت زیارت مشهد مقدس برگزار شده بود از میان اتوبوسی که ما با آنها همسفر بودیم حداکثر چند نفر انگشت شمار با چادر الفت داشتند. یکی از اتفاقاتی که باعث شد خستگی سفر را به طور کلی فراموش کنم لطف خدا در اجرای امر به معروف و نهی از منکر بدون چماق بود. گفتم: از نظر من نه! برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید. داستان یک روحانی با ۷ دختر!
داستان زیبا و خواندنی قورباغه، داستان خواندنی قورباغه - دانستنی - داستان کوتاه و زناشویی
http://www.dastankota.blogsky.com/1394/03/12/post-282/داستان-زیبا-و-خواندنی-قورباغه،-داستان-خواندنی-قورباغه
دانستنی - داستان کوتاه و زناشویی. داستان زیبا و خواندنی قورباغه، داستان خواندنی قورباغه. سهشنبه 12 خردادماه سال 1394. حکایت زیبا و خواندنی قورباغه. چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند . بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند: که دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد . دو قورباغه این حرفها را نشنیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند . حکایت زیبا و خواندنی قورباغه. آیا ن...
دانستنی - داستان کوتاه و زناشویی
http://www.dastankota.blogsky.com/page/4
دانستنی - داستان کوتاه و زناشویی. داستان آموزنده توهم قفل. پنجشنبه 22 آبانماه سال 1393. داستان آموزنده توهم قفل. پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند. چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند. آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که: در اتاق به روی شما بسته خواهد شد. و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید. نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید مسئله را حل کنید می توانید در را باز کنید و بیرون بیایید. داستان آموزنده و جذاب توهم قفل.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
18
داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید
http://dastannak.blogsky.com/page/2
داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید. داستان کوتاه مرد جوان و کشاورز. جمعه 8 مرداد 1395. مرد جوان و کشاورز. مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید. مرد جوان و کشاورز. داستان مرد جوان و کشاورز. داستان کوتاه مرد جوان و کشاورز. داستان جذاب مرد جوان و کشاورز. داستان جالب مرد جوان و کشاورز. تصمیم گرفت...
لینکهای روزانه - داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید
http://dastannak.blogsky.com/dailylink
داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید. فروشگاه آنلاین هالیوودشاپ ܓ هالیوود شاپ. فروشگاه آنلاین هالیوودشاپ ܓ هالیوود شاپ. داستان آموزنده و جذاب. داستان کوتاه و جذاب. داستان جذاب و خواندنی. داستان زیبای نصیحت مادر. داستان کوتاه راه کار شیطان. داستان آموزنده گنج غلام. داستان جذاب کوه به کوه نمی رسد. کوه به کوه نمی رسد. داستان کوه به کوه نمی رسد. داستان جالب کوه به کوه نمی رسد. داستان زیبای کوه به کوه نمی رسد. داستان های کوتاه جذاب و آموزنده. داستان کوتاه و زناشویی. فروشگاه سیپک - 30پک.
داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید
http://dastannak.blogsky.com/1394/05/08
داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید. داستان کوتاه لحظه های عاشقانه، داستان جذاب لحظه های عاشقانه، داستان جالب لحظه های عاشقانه. پنجشنبه 8 مرداد 1394. داستان طنز لحظه های عاشقانه. زن نصف شب از خواب بیدار میشود و میبیند که شوهرش در رختخواب نیست، ربدشامبرش را میپوشد و به دنبال او به طبقه ی پایین میرود،و شوهرش در آشپزخانه نشست بود در حالی که یک فنجان قهوه هم روبرویش بود . چرا این موقع شب اینجا نشستی؟ برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید. داستان طنز لحظه های عاشقانه. چرا این موقع ...
داستان سه رفیق بی پول!، سه رفیق بی پول!، داستان خنده دار سه رفیق بی پول - داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید
http://dastannak.blogsky.com/1394/05/08/post-39/داستان-سه-رفیق-بی-پول-،-سه-رفیق-بی-پول-،-داستان-خنده-دار-سه-رفیق-بی-پول
داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید. داستان سه رفیق بی پول! سه رفیق بی پول! داستان خنده دار سه رفیق بی پول. پنجشنبه 8 مرداد 1394. داستان سه رفیق بی پول! سه تا رفیق با هم میرن رستوران ولی بدون یه قرون پول . هر کدومشون یه جایی میشینن و یه دل سیر غذا میخورن. و اولی میره پای صندوق و میگه : ممنون غذای خوبی بود این بقیه پول مارو بدین بریم : صندوقدار : کدوم بقیه آقا؟ شما که پولی پرداخت نکردی .میگه یعنی چی آقا خودت گفتی الان خورد ندارم بعد از صرف غذا بهتون میدم . داستان سه رفیق بی پول!
آرشیو مطالب وبلاگ - داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید
http://dastannak.blogsky.com/posts
داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید. داستان کوتاه کوه به کوه نمی رسد. جمعه 8 مرداد 1395 18:48). داستان کوتاه کوه به کوه نمی رسد در دامنه دو کوه بلند، دو آبادی بود که یکی بالاکوه و دیگری پایین کوه نام داشت چشمه ای پر آب و خنک از دل کوه می جوشید و از آبادی بالاکوه می گذشت و به آبادی پایین کوه می رسید. این چشمه زمین های هر دو آبادی را سیراب می کرد. روزی ارباب بالا کوه به فکر افتاد که زمین های پایین کوه را صاحب. داستان کوتاه مار را چگونه باید نوشت؟ جمعه 8 مرداد 1395 18:45). داستان ز...
داستان کوتاه مرد میلیاردر، داستان واقعی مرد میلیاردر، داستانک مرد میلیاردر، داستان زیبای مرد میلیاردر - داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید
http://dastannak.blogsky.com/1394/05/08/post-41/داستان-کوتاه-مرد-میلیاردر،-داستان-واقعی-مرد-میلیاردر،-داستانک-مرد-میلیاردر،-داستان-زیبای-مرد-میلیاردر
داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید. داستان کوتاه مرد میلیاردر، داستان واقعی مرد میلیاردر، داستانک مرد میلیاردر، داستان زیبای مرد میلیاردر. پنجشنبه 8 مرداد 1394. مرد میلیاردر قبل از سخنرانیش خطاب به حضار گفت:. از میون شما خانوم ها و آقایون، کسی هست که دوست داشته باشه جای من باشه، یه آدم پولدار و موفق؟ همه دست بلند کردند! مرد میلیاردر لبخندی زدو حرفاشو شروع کرد:. رفیق اولم از تیم جدا شد و رفت دنبال درسش! این دفعه دویست میلیون! رفیق دوم هم از ما جدا شدو رفت پی کارش! امکان ثبت نظر ...
داستان طنز لحظه های عاشقانه، لحظه های عاشقانه، داستان عاشقانه - داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید
http://dastannak.blogsky.com/1394/05/08/post-42/داستان-طنز-لحظه-های-عاشقانه،-لحظه-های-عاشقانه،-داستان-عاشقانه
داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید. داستان طنز لحظه های عاشقانه، لحظه های عاشقانه، داستان عاشقانه. پنجشنبه 8 مرداد 1394. داستان طنز لحظه های عاشقانه. زن نصف شب از خواب بیدار میشود و میبیند که شوهرش در رختخواب نیست، ربدشامبرش را میپوشد و به دنبال او به طبقه ی پایین میرود،و شوهرش در آشپزخانه نشست بود در حالی که یک فنجان قهوه هم روبرویش بود . چرا این موقع شب اینجا نشستی؟ برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید. داستان طنز لحظه های عاشقانه. داستان کوتاه لحظه های عاشقانه. داستان کوت...
داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید
http://dastannak.blogsky.com/page/3
داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید. داستان کوتاه دنیا از آن خیال پرزدازان است. چهارشنبه 9 دی 1394. داستان کوتاه دنیا از آن خیال پرزدازان است. برای دیدن ادامه مطلب داستان کوتاه دنیا از آن خیال پرزدازان است اینجا را کلیک کنید. داستان کوتاه دنیا از آن خیال پرز. داستان کوتاه خیال پردازی. داستان جذاب و کوتاه خیال پردازی. داستان جالب خیال پردازی. داستان مفید خیال پردازی. داستان جذاب و زیبای خیال پردازی. داستان زیبا و مفید خیال پردازی. داستان مفید و زیبای خیال پردازی. مرد و پسرش به رو...
داستان آموزنده گنج غلام - داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید
http://dastannak.blogsky.com/1393/11/09/post-33/داستان-آموزنده-گنج-غلام
داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید. داستان آموزنده گنج غلام. پنجشنبه 9 بهمن 1393. داستان آموزنده گنج غلام. ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان کرده بود و هر روز صبح اول به آن اتاق میرفت و به آنها نگاه میکرد و از بدبختی و فقر خود یاد میآورد و سپس به دربار میرفت. او قفل سنگینی بر در اتاق میبست. وقتی پیش شاه آمدند شاه گفت: چرا دست خالی آمدید؟
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
15
دست به قلمان دل شکسته
دست به قلمان دل شکسته. Hand to pens broken-hearted. دلم آنها را نخواهد بخشید دلی که درد جراحت احساس میکند نخواهد بخشید. ذهنی که با هر لحظه فکر به سمت حرف های بی هوده ی انها میرود و رنجیده تر از قبل میشود. من نخواهم بخشید زبان این مردم نفهم را نخواهم بخشید. دل من زخمی هست سخت است احساس درد و غصه سخت است. این قلم منه قلمه یه دل شکسته حالا فهمیدم دست به قلم دل شکسته. آنقدر آه کشیدم ز جهان سیرشدم. صورتم گرچه جوان است ولی. تاريخ یکشنبه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۴ساعت 20:11 به قلم sheida. من از آدمای شهرم میترسم.
dastanko - home
Skip to main content. Create interactive lessons using any digital content including wikis with our free sister product TES Teach. Get it on the web. Earthquake and repercussions, Chile. Help on how to format text. Contributions to http:/ dastanko.wikispaces.com/ are licensed under a Creative Commons Attribution Share-Alike 3.0 License. TES: The largest network of teachers in the world. Turn off "Getting Started".
داستان کهن ایرانی
داستانها و حكايتهاي عرفاني و الهي. روزی حضرت عیسی از صحرایی میگذشت. در راه، به عبادتگاه عابدی رسید و با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام، جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آن جا میگذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند. همان جا ایستاد و گفت:. من از کردار زشت خویش شرمندهام، اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر! چشم عابد که بر جوان افتاد، سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! نوشته شده در دوشنبه یکم شهریور ۱۳۸۹ س...
داستان های کوتاه منصور
داستان های کوتاه منصور. دوست دارم صدای خاص خود باشم چرا که می دانم هرگز چخوف نخواهم شد. نویسنده : منصور قلی زاده. تاریخ:پنجشنبه 1 مرداد 1394-10:38 ب.ظ. پنجره شیشه ای گرفتار در حصار نرده آهنی، بیشتر فضای یک سلول زندان را برایم مجسم می کند و زندگی ام شبیه یکی از ارواح سرگردان شده که به سرعت در تاریکی گم می شود. همسرم مربی شنا ورقص و بقول خودش در هر رشته کارآمد در خانه نیست، البته بودن ونبودنش. به حال من فرقی ندارد و. هر وقت هم بود. انگار که نبود و همین عمل او باعث می شد که همیشه. خونه مادرم شک داری زنگ بزن.
Dastankootah's Blog | رمان و داستان کوتاه
رمان و داستان کوتاه. Stay updated via RSS. آنتوان دو سنت اگزوپری (1). جلال آل احمد (1). Http:/ www.dlebook.ir/. Http:/ www.parsbook.org/. 8220;Share this blog”. Posted: March 4, 2010 in بزرگ علوی. دانلود آثار بزرگ علوی. Posted: February 24, 2010 in آلن پو. Posted: February 24, 2010 in کافکا. Posted: February 24, 2010 in جورج اورول. دانلود آثار جورج اورول. Posted: February 24, 2010 in آلبر کامو. Posted: February 23, 2010 in جلال آل احمد. دانلود آثار جلال آل احمد. Posted: February 23, 2010 in صادق هدایت.
دانستنی - داستان کوتاه و زناشویی
دانستنی - داستان کوتاه و زناشویی. داستان آموزنده گنج غلام. سهشنبه 12 خردادماه سال 1394. داستان آموزنده گنج غلام. ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان کرده بود و هر روز صبح اول به آن اتاق میرفت و به آنها نگاه میکرد و از بدبختی و فقر خود یاد میآورد و سپس به دربار میرفت. او قفل سنگینی بر در اتاق میبست. برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید. داستان آموزنده گنج غلام.
aseman
این وبلاگ بزودی آپدیت می شود. این وبلاگ بزودی آپدیت می شود و به کاره خودش ادامه می دهد.مطالب رو آماده می کنم و بزودی میذارم. نظری هم دارید همین جا ذکر کنید. نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم مهر 1392ساعت 1:29 توسط aseman.
داستان کوتاه
داستان های کوتاه برای شما. بوسه ای که جان 81 نفر را نجات داد ( حکایتی واقعی ). یکی از یاران درجه یک پیامبر اکرم که از پیشرو ترین مسمانان نیز بود عبدالله بن حذاقه است که وقتی به حبشه مهاجرت نموده اتفاق سخت اما عجیب و در نهایت شیرینی برایش رخ داد. رومیان او را با عدهاى از مسلمانان اسیر کردند و آنان را واداشتند که مسیحی شده و نصرانیت را بپذیرند. اما او به جد امتناع ورزید و کوتاه نیامد. رئیس گویا که کم آورده باشد پیشنهاد کرد: نصرانیت را قبول کن تا دخترم را به عقد تو درآورم و سرزمینم را با تو نصف کنم. اما...
داستانهای کوتاه
دوشنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۰. شب سردی بود . پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه رفت نزدیک تر چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود با خودش گفت:. نوشته شده توسط سعيد مبل غ ناصري در ساعت 1:3 لینک. سه شنبه سی و یکم خرداد ۱۳۹۰. وقتى بيرون مى رويد، يادتان نرود در خانه را ببنديد. درس ها چطور است؟ آرزوى رنج کافى ...
داستان کوتاه(همه چی)
بزرگترین سایت درآمدعالی از اینترنت با روزانه فقط و فقط 30 دقیقه کار بروی اینترنت. ازدست میدید ها کمترین درآمد ماهانه 250000 تومان . 1777;۳٩٠/۱٢/٢٠ ] [ ٥:٥۸ ب.ظ ] [ پویامحمدعلی پناه ] [ نظرات . باعرض پوذش آدرس سایتما عوض شده است وبه آدرس زیر در بلاگفا تغیر کرده دوستانی که لینک کردن مارا وما آنهارا لینک نکرده ایم مارا با اسم و آدرس این سایت جدید لینک کنند وبه ما خبر دهند ودوستانی که مایل به لینک کردن با ما هستند مارا لینک وسپس به ما خبر دهند از شما سپاس گذاریم. توجه:مارا با آدرس ونام سایت جدید لینک کنید.
کارگاه داستان نویسی داستان کوتاه کوتاه
کارگاه داستان نویسی داستان کوتاه کوتاه. هر گونه کپی برداری از مطالب کارگاه پیگرد قانونی دارد. فراخوان جشنواره داستان نویسی آفتاب. سومین جشنواره مردمی داستان رسول آفتاب. فتنه در پانزده قرن تاریخ اسلام). آغاز به كار كرد. بدينوسيله از همه علاقمندان. به حوزه ادبيات دعوت به عمل مي آيد تا دغدغه هاي. خود پيرامون فتنه را درغالب داستان به رشته تحرير. در آورده و با ارسال آثار ارزشمند خود سربازي از. لشگر مقابله با جنگ نرم ، عليه دشمنان انقلاب اسلامي ايران باشيد. فتنههای عصر پیامبر اکرم. فتنههای عصر ائمه معصومین.