vazhe-esf.blogspot.com
انجمن داستان نویسان اصفهان: 26 July 2009
http://vazhe-esf.blogspot.com/2009_07_26_archive.html
ه.ش. ۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه. شماره پنجم واژه(نشریه داخلی انجمن داستان نویسان اصفهان) پس از حدود شش سال منتشر شد. شورای مرکزی انجمن، منتظر انتقادات و همچنین پیشنهادات تمامی هنردوستان ادبیات است. نوشته شده با انجمن داستان نویسان اصفهان. یکشنبه, مرداد ۰۴, ۱۳۸۸. متولد 1327دراصفهان . شروع داستان نويسي به طور حرفه اي در سال 77 . چاپ اولين مجموعه داستان با نام ( باران پشت شيشه.) درسال 84 و انتشار چاپ دوم آن در سال 87. دومين مجموعه داستان با نام ( كاش يادش بماند. ) در سال 88 منتشر شد. 171; آره ننه، به داداش...
vazhe-esf.blogspot.com
انجمن داستان نویسان اصفهان: 19 April 2009
http://vazhe-esf.blogspot.com/2009_04_19_archive.html
ه.ش. ۱۳۸۸ اردیبهشت ۵, شنبه. برنامه اردیبهشت و خرداد ماه 88. در این فصل به بررسی عناصر داستان در کارهای نویسندگان بزرگ و تاثیرگذار در ادبیات جهان و همچنین بررسی کتاب های پر خواننده می پردازیم. در انتهای این فصل با حضور آقای حسین آتش پرور. جلسه بررسی داستانهای این نویسنده ی عزیز را خواهیم داشت. نوشته شده با انجمن داستان نویسان اصفهان. شنبه, اردیبهشت ۰۵, ۱۳۸۸. نوشته ی ژواکيم ماريا ماشادو د آسيس. نوشته شده با انجمن داستان نویسان اصفهان. شنبه, اردیبهشت ۰۵, ۱۳۸۸. پستهای قدیمیتر. انجمن داستان نویسان اصفهان.
vazhe-esf.blogspot.com
انجمن داستان نویسان اصفهان: 21 June 2009
http://vazhe-esf.blogspot.com/2009_06_21_archive.html
ه.ش. ۱۳۸۸ تیر ۲, سهشنبه. گفتگوی مژده دقیقی با سودابه اشرفی. بله، يكي از اولين داستانهايم، «دار قالي از مجموعه داستان اولم، فردا ميبينمت، به انگليسي ترجمه شده، در كتابي به اسم In a Voice of Their Own كه شامل داستانهاي زنان نويسندة ايراني بعد از انقلاب است. داستان «كدام لحظه از همين مجموعه هم به آلماني ترجمه شده. داستانهايتان معمولا ً كجا منتشر ميشود؟ نوشته شده با انجمن داستان نویسان اصفهان. سهشنبه, تیر ۰۲, ۱۳۸۸. نوشته ی كورت وونهگات. به فارسی: جواد رسولى. نوشته شده با انجمن داستان نویسان اصفهان.
vazhe-esf.blogspot.com
انجمن داستان نویسان اصفهان: 21 December 2008
http://vazhe-esf.blogspot.com/2008_12_21_archive.html
ه.ش. ۱۳۸۷ دی ۷, شنبه. نوشته ی نفیسه نفیسی. سالي چندبار مامان يا به قهر يا به اجازه بابام ما را بردارد ببرد شهر. دلم برا بابام تنگ شود، عمه سکينه بگويد: بلند شين بياين، اين مرد خودشو کشت بسکه فرنگيس فرنگيس کرد «ما برنگرديم تا پيغام عمه ام برسد که همين را مي خواستيد؟ يک شبانه روز است تو خانه مُرده، بي کس و غريب. وقتي برسيم، وسط اتاق سه دري دراز به دراز زير ملافه سفيد خوابيده باشد، مثل چوب خشک با مشت بسته و طره بافته گيسو در چنگش، انگشت هاش خرد بشود وقتي آن را به زور از چنگش در آورند. بهار 1382- زمستان 1385.
vazhe-esf.blogspot.com
انجمن داستان نویسان اصفهان: يك شب عاشقانه
http://vazhe-esf.blogspot.com/2010/05/blog-post.html
ه.ش. ۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه. به فارسی: جواد رسولى. او مردى مهربان، درشت هيكل و خوش تيپ بود. قيافهاش مثل صورت يك پادشاه باشكوه بود. اما در واقع شغلش نگهبانى از پاركينگ كارخانه رينبِك آبراسيوز بود. باتومش، اسلحهاش، فشنگهايش، و دستبندش روى يك صندلى كنار تخت افتاده بود. ترلى كمى گيج و ناراحت بود. ميلى گفت:هوم؟«. تصميم گرفتى بيدار شى؟«. ميلى خواب آلود گفت: بيدار بودم«. صدايش شبيه دخترها شده بود. ترلى گفت: فكر مىكنى بيدار بودى؟«. ممكنه بدون اينكه بفهمم خوابم برده باشد.«. ترلى گفت: در مورد اين تأخير« ...
vazhe-esf.blogspot.com
انجمن داستان نویسان اصفهان: شب خسوف
http://vazhe-esf.blogspot.com/2010/05/blog-post_07.html
ه.ش. ۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه. نوول چاپ نشده اي از گابريل گارسيا مارکز. به فارسی: آزيتا نيکنام. از شدت کنجکاوي پيراهني را که زير آفتاب گورستان خيس عرق شده بود از تن در آورد، و براي اينکه آرايش موهايش بر هم نريزد کلاه حمام به سر گذاشت و خود را به دست امواج پر جنب و جوش کف ها داد، شماره تلفن خانه اش را در خارج با خوشحالي گرفت و براي شوهرش فرياد زنان از حال حقيقي خود گفت:. 171;نميدوني چقدر بهت احتياج دارم،. و با چنان شور وحالي او را تحريک کرد که شوهر از آن طرف سيم، خروش پرجوش هوس را در وان حس کرد و گفت:.
vazhe-esf.blogspot.com
انجمن داستان نویسان اصفهان: 06 December 2009
http://vazhe-esf.blogspot.com/2009_12_06_archive.html
ه.ش. ۱۳۸۸ آذر ۱۷, سهشنبه. سه بچه دارند کنار دريا راه ميروند. دست همديگر را گرفتهاند و در کنار هم پيش ميروند. تقريباً هم قداند، شايد هم سن باشند: حدود دوازده. ولي بچه وسطي کمياز آن دوتاي ديگر کوچکتر است. غير از اين بچهها هيچ کس در کنار دريا نيست. ساحل نوار نسبتاً پهني است که نه سنگهاي پراکندهاي در آن ديده ميشود و نه آبگيري، و ميان دريا و صخرۀ بلندي که بي راه به نظر ميرسد اندک شيبي دارد. اما همينجور که پاهاي برهنه دورتر ميروند به مرغها نزديکتر ميشوند. پاها...پسر کوچکتر، آن که ...مرغ‌...
vazhe-esf.blogspot.com
انجمن داستان نویسان اصفهان: 02 May 2010
http://vazhe-esf.blogspot.com/2010_05_02_archive.html
ه.ش. ۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه. نوول چاپ نشده اي از گابريل گارسيا مارکز. به فارسی: آزيتا نيکنام. از شدت کنجکاوي پيراهني را که زير آفتاب گورستان خيس عرق شده بود از تن در آورد، و براي اينکه آرايش موهايش بر هم نريزد کلاه حمام به سر گذاشت و خود را به دست امواج پر جنب و جوش کف ها داد، شماره تلفن خانه اش را در خارج با خوشحالي گرفت و براي شوهرش فرياد زنان از حال حقيقي خود گفت:. 171;نميدوني چقدر بهت احتياج دارم،. و با چنان شور وحالي او را تحريک کرد که شوهر از آن طرف سيم، خروش پرجوش هوس را در وان حس کرد و گفت:.
vazhe-esf.blogspot.com
انجمن داستان نویسان اصفهان: کنار دريا
http://vazhe-esf.blogspot.com/2009/12/blog-post_1307.html
ه.ش. ۱۳۸۸ آذر ۱۷, سهشنبه. سه بچه دارند کنار دريا راه ميروند. دست همديگر را گرفتهاند و در کنار هم پيش ميروند. تقريباً هم قداند، شايد هم سن باشند: حدود دوازده. ولي بچه وسطي کمياز آن دوتاي ديگر کوچکتر است. غير از اين بچهها هيچ کس در کنار دريا نيست. ساحل نوار نسبتاً پهني است که نه سنگهاي پراکندهاي در آن ديده ميشود و نه آبگيري، و ميان دريا و صخرۀ بلندي که بي راه به نظر ميرسد اندک شيبي دارد. اما همينجور که پاهاي برهنه دورتر ميروند به مرغها نزديکتر ميشوند. پاها...پسر کوچکتر، آن که ...مرغ‌...