dastneveshtehaiam.persianblog.ir

shakilon.blogfa.com

صُراحی

http://www.shakilon.blogfa.com/9206.aspx

همون سال تابستون وقتی جلوی شیرینی سرا. بسیجی ها بهمون گیر دادن، سر من هم بابت اینهایی که تنم و سرم بود یه هواری زد یکیشون که "بدو برو تو ماشین با این سر و وضعت". مامان من عاشق رنگه، رنگهای ملایم و شاد. از مشکی بیزار بود و هست. من دبیرستانی بودم که مجبور شد اولین لباس مشکیش رو به خاطر فوت یکی از فامیلها بدوزه. چقدر هم بهش میومد و خوشگل بود. برا ما هم مشکی رو تا وقتی زورش میرسید قدغن کرده بود. سال چهارم دبیرستان قبول کرد و برام مانتو. مشکی دوخت. اون هم نه به اصرار من، بس که تو گوشش خونده بودن. سی و پنج درجه.

samaneh5555.blogfa.com

دلتنگیهای من

http://www.samaneh5555.blogfa.com/8911.aspx

هیچ سینه ای نیست که وقت تنهایی، وقت دلتنگی، خستگی یا هر وقت کوفتی دیگه ای سرت رو بذاری توش قایم شی و های های گریه کنی. نوشته شده در چهارشنبه ششم بهمن 1389ساعت 22:49 توسط سمانه درخشان. من مثل دانش آموزي. كه درس هندسه اش را. ديوانه وار دوست ميدارد تنها هستم. يك زنده به گور. جايي براي پاهاي دراز من. هذيان هاي يك بيمار رواني. اين وبلاگ اسمي ندارد. زندگي همين طور است. حوضه خونه علي كوچيكه. نامه هايي به خودم. تو بخوان من باز هم مي نويسم.

shakilon.blogfa.com

صُراحی - سرخی تو از من، سردرد من از تو

http://shakilon.blogfa.com/post-198.aspx

سرخی تو از من، سردرد من از تو. خروس خون و کله ی سحر مفهوم یگانه ای نیست و نیاز به تعیین مبدا مختصات داره. این رو باید تو کتاب "مهاجرت. خطرات و آگاهی ها" تو فصل هشدارهایی برای دوستداران خواب صبحگاه. یک راهکار برای درمان درد میگن همانا شراب سرخ باشد اما، امان از بامداد و سردردش اون هم صبح آغازین هفته! حالا تو هی بگو آب بخور. نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۲ساعت ۱۳:۰ بعد از ظهر توسط شکیلا. خواب های آقای خاکستری. تو بخوان، من بازهم مینویسم. جوراب پاره و انگشت آزاد. زنانه ترين اعترافات حوا.

shakilon.blogfa.com

صُراحی - مامان رنگی

http://www.shakilon.blogfa.com/post-203.aspx

همون سال تابستون وقتی جلوی شیرینی سرا. بسیجی ها بهمون گیر دادن، سر من هم بابت اینهایی که تنم و سرم بود یه هواری زد یکیشون که "بدو برو تو ماشین با این سر و وضعت". مامان من عاشق رنگه، رنگهای ملایم و شاد. از مشکی بیزار بود و هست. من دبیرستانی بودم که مجبور شد اولین لباس مشکیش رو به خاطر فوت یکی از فامیلها بدوزه. چقدر هم بهش میومد و خوشگل بود. برا ما هم مشکی رو تا وقتی زورش میرسید قدغن کرده بود. سال چهارم دبیرستان قبول کرد و برام مانتو. مشکی دوخت. اون هم نه به اصرار من، بس که تو گوشش خونده بودن. سی و پنج درجه.

shakilon.blogfa.com

صُراحی - دو بند نامرتبط

http://www.shakilon.blogfa.com/post-199.aspx

این همه مقدمه چینی برای اصلاح پوست غازی بود. از بچگی وقتی سرمای ناگهانی باعث میشد موهای ریز روی دست و پا سرو قامت بشن هیجان زده میشدم. شاید این تنها بخش جالب سرما برای آدم سرمایی مثل من بود. اما نه از اینکه دندونها با فرکانس بالایی به هم میخوردن و چیک چیک صدا میدادن هم خوشم میومد(/ میاد! و اصلاح ریس زدن * که منحصر به دایره واژگان شمالی است، معادل این پوست غازی میشه اما چرا غازها همیشه سردشونه رو دیگه نمیدونم. سیخ شدن موهای بدن. نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۲ساعت ۱۳:۳۵ بعد از ظهر توسط شکیلا.

samaneh5555.blogfa.com

دلتنگیهای من -

http://www.samaneh5555.blogfa.com/post-67.aspx

خودم گفتم یه راه رفتنی هست. خودم گفتم ولی باور نکردم م م م م. نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۸۹ساعت 19:23 توسط سمانه درخشان. من مثل دانش آموزي. كه درس هندسه اش را. ديوانه وار دوست ميدارد تنها هستم. يك زنده به گور. جايي براي پاهاي دراز من. هذيان هاي يك بيمار رواني. اين وبلاگ اسمي ندارد. زندگي همين طور است. حوضه خونه علي كوچيكه. نامه هايي به خودم. تو بخوان من باز هم مي نويسم.

samaneh5555.blogfa.com

دلتنگیهای من

http://www.samaneh5555.blogfa.com/8903.aspx

گرماي ناب دومين بوسه معجزه آيا بر گونههاي خيس گريه من خواهد نشست؟ نوشته شده در شنبه بیست و دوم خرداد 1389ساعت 22:29 توسط سمانه درخشان. من مثل دانش آموزي. كه درس هندسه اش را. ديوانه وار دوست ميدارد تنها هستم. يك زنده به گور. جايي براي پاهاي دراز من. هذيان هاي يك بيمار رواني. اين وبلاگ اسمي ندارد. زندگي همين طور است. حوضه خونه علي كوچيكه. نامه هايي به خودم. تو بخوان من باز هم مي نويسم.

shakilon.blogfa.com

صُراحی

http://www.shakilon.blogfa.com/9208.aspx

یک سال از روزی که با هم شروع کردیم گذشت. خوب هم گذشت و از هم راضی هستیم. تمام روزهای سرد و بورانی وقتی بعد از دو دقیقه فوت گرمش رو دست و صورتم خورده، هم قدرش رو دونستم و هم بهم یادآوری شده که همراهش چه خوب از مرز ترس رد شده ام. باهاش اعتماد به نفسم بیشتر شده و از این بابت خرسند و مفتخرم. نوشته شده در چهارشنبه هشتم آبان ۱۳۹۲ساعت ۲۳:۲۹ بعد از ظهر توسط شکیلا. خواب های آقای خاکستری. تو بخوان، من بازهم مینویسم. جوراب پاره و انگشت آزاد. زنانه ترين اعترافات حوا. سی و پنج درجه. حقایق درباره ی نازلی دختر آیدین.

koocheyebonbast.persianblog.ir

[تحت عنوان خدا...] - کوچه ی بن بست

http://koocheyebonbast.persianblog.ir/post/102

کوچه ی بن بست. 1587;ه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۳٩۱. تحت عنوان خدا.]. مرد نشسته بود روی نیمکت خاطرات. ذهنش که رفته بود نگاهش هم، بی مسیر و بی هدف، محو شده بود انگار. زن پرسید:«مزاحتمان نمی شوم؟ Raquo; زن بود؟ این چیزی بود که از سایه اش می شد فهمید. و بین خورشید و مرد قرار داشت. «اگر کنارتان بنشینم؟ Raquo; قسمت اول جمله سئوالی اش بود که در مرتبه دوم پرسید. مرد سر بلند کرد که نگاه کند، خورشید چشمش را زد و نگاهش محدود شد. گفت: «چه نوری دارید! Laquo;با سیاهی درونم.». معلوم نیست اختیار ذهنم دست کیست؟ Raquo; زن که دید مرد ...

koocheyebonbast.persianblog.ir

[ من همونم که خودمم 5 ] - کوچه ی بن بست

http://koocheyebonbast.persianblog.ir/post/97

کوچه ی بن بست. 1587;ه‌شنبه ٢ اسفند ۱۳٩٠. من همونم که خودمم 5 ]. She shot me down, Bang Bang. I hit the ground, Bang Bang. That Awful sound, Bang Bang. My baby shot me down…. نصف سئوالایی رو که آدم توی ذهنش داره، باید از خودش بپرسه. بقیه خودشون سئوالن. جوابی ندارن. همهء عمرش صرف جواب دادن به اون نصف اول میشه. به خودش. اگه برسه. کار به نصف دیگه نمیکشه. قاطی میشه بعضی وقتا. درسته مثل همین. اسمت چیه؟ جواب قشنگتر از سئواله. اونوقت دیگه من یه اسم توی سینه داشتم. یه تو. روشن بودم و موندم. غیر از من؟ مرگ همه رو ...