HEKAYATEMONTAZER.BLOGFA.COM
حکایت منتظـــــــــــــــــــرحکایت منتظ ر - انتظار پیچکی تاب خورده بر شاخ و برگ تن آدمی است...این است حکایت منتظر
http://hekayatemontazer.blogfa.com/
حکایت منتظ ر - انتظار پیچکی تاب خورده بر شاخ و برگ تن آدمی است...این است حکایت منتظر
http://hekayatemontazer.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Wednesday
LOAD TIME
0.3 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
20
SITE IP
149.56.201.253
LOAD TIME
0.266 sec
SCORE
6.2
حکایت منتظـــــــــــــــــــر | hekayatemontazer.blogfa.com Reviews
https://hekayatemontazer.blogfa.com
حکایت منتظ ر - انتظار پیچکی تاب خورده بر شاخ و برگ تن آدمی است...این است حکایت منتظر
hekayatemontazer.blogfa.com
حکایت منتظـــــــــــــــــــر
http://www.hekayatemontazer.blogfa.com/1391/06
انتظار پیچکی تاب خورده بر شاخ و برگ تن آدمی است.این است حکایت منتظر. حتم دارم شنیدی صدای شکستن های این چند روز اخیر را. آری بابای خوبم درست حدس زدی صدای ظرف نازک دلم را میگویم. پرتاب ناجوانمردانه سنگهای دروغ و تحقیر را میگویم. گفتی استوار باشم تا بسادگی نشکنم در برابر هجمه های مردمان کره خاکی.اما چه کنم که من نیز از جنس این مردمانم بابا. دمخور شده ام با رفت و آمدهاشان. بابای مهربانم دلم پر میکشد برای بین الحرمینی که خودت نیز عطر آن را همیشه بر پیراهن داری. آقاي مهرباني ها سلام. آقای پاکی ها سلام. محتاج ن...
حکایت منتظـــــــــــــــــــر - آقا بازم شرمنده ام
http://www.hekayatemontazer.blogfa.com/post/47
انتظار پیچکی تاب خورده بر شاخ و برگ تن آدمی است.این است حکایت منتظر. آقا بازم شرمنده ام. اونقدر شرمنده ام که حتی نمیتونم سرموبالا بگیرم و بگم سلام. چقدر شما سرتونو بالا میگیرین و میگین"خدایا به من مهدی ببخشش". ای خدا ای خدا . چقدر توبه کردم و توبه امو شکستم آقا .این بار میخوام بگم خودمم از سیاه رویی خودم حالم بهم میخوره! اومدم بگم آقاجون به اسم مادرت قسم نذار اینقدر ازت دور بشم. برای شما کاری نداره آقا جون.تا اینجاش که من حقیرو تحمل کردین پس خوبم کن و دستمو بگیر. به کی بگم خسته شدم؟ آقاي مهرباني ها سلام.
حکایت منتظـــــــــــــــــــر - آقاي مهرباني ها سلام
http://www.hekayatemontazer.blogfa.com/post/52
انتظار پیچکی تاب خورده بر شاخ و برگ تن آدمی است.این است حکایت منتظر. آقاي مهرباني ها سلام. یادت هست که گفتی همه چیز داری ولی تنهایی؟ نه بابای خوبم وقتی تنهایی، هیچ نداری! چرا نمی گویی که چه شده که اینقدر سردی، اینقدر تلخی و اینقدر ساکت؟ چرا نمی گویی چه غمی است که ماه ها و سال ها را از پی ات دویده تا مبادا سر به بالین آرامش بگذاری و رویا ببافی؟ به تو نگفتم اما هر بار که می خوانم ات، اشک ام سرازیر می شود. آخر انصاف داشته باش! دل نازک تر از آن ام که غم تو را ببینم و بی تاب نوازش ات نشوم. آقاي مهرباني ها سلام.
حکایت منتظـــــــــــــــــــر - خدایا دستم را بگیر در این شبهای تقدیــــــــــــــــر
http://www.hekayatemontazer.blogfa.com/post/50
انتظار پیچکی تاب خورده بر شاخ و برگ تن آدمی است.این است حکایت منتظر. خدایا دستم را بگیر در این شبهای تقدیر. خدای من قدر و منزلتی که تو به این شبها بخشیدی را احدی نمی داند. من حقیر را در این بزم رحمتت میهمان خواندی و این لطف بر هیچکس پوشیده نیست. دستم را گرفتی و تا به امروزت عظمت قدر و قدر و قدر را نشانم دادی. حال که قدرهای بسیاری را در کوله بار خاطراتم مرور می کنم از تو میخوهم دستانم را بگیری و قدرم را فزونی بخشی در این شبهای تقدیر. یا الهی دستان حقیرم را. از قدر مهربانی این شبهای تقدیرت جدا مساز. خدایا ...
حکایت منتظـــــــــــــــــــر
http://www.hekayatemontazer.blogfa.com/1391/11
انتظار پیچکی تاب خورده بر شاخ و برگ تن آدمی است.این است حکایت منتظر. محتاج نگاه توام ای بزرگ مهربان دنیا. دلتنگ تر از آنم که زبان بچرخانم برای واژه های دوری از تو. دلخون تر از آن هستم که لب باز کنم و بگویم درد فراغ را. میدانم تو دوری نگزیده ای و همچنان در کناری.این فراغ از سقوط من است به گرداب گناه و تنهایی در دنیا. آقای خوبم.کسی را یارای دوستی با این دلشکسته گریان نیست در این دنیا. دلم لک زده برای بک نگاه مستانه تو. باز هم محتاج عطر علوی و نگاه حسینی ات هستم تا جان بگیرد این دل خسته . امروز امامت ابرمرد...
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
پله پله تا ملکوت
http://www.asemaniha14.blogfa.com/author/saghar15
پله پله تا ملکوت. تو كه گوشه چشمت غم عالم ببرد . حيف باشد كه تو باشی و مرا غم ببرد. از من درگذر که تو خود بر نهان و آشکار ام آگاهی. بر من ببخشای که هر آنی با زبان سلام ات گفت ام و با قلب وداع ات خواند ام. افکار و سخنان بیهوده ام را قلم گیر و به خود ات هدایت ام کن. شرمسار ام اگر نگاهی مرا از تو دور کرد و صدایی مرا به غیر تو مشغول. بزرگترین نعمت ها را ارزانی ام داشته ای. حجت ها را بر م.ن تمام کرده و بلاها و گرفتاری ها را از از م.ن دور ساختی. توکل ام بر توست که تو تنها یار و کفایت کننده ام هستی. بر همه چیز ...
پله پله تا ملکوت - فـــــــرج...(پست ثابت)
http://www.asemaniha14.blogfa.com/post/47
پله پله تا ملکوت. تو كه گوشه چشمت غم عالم ببرد . حيف باشد كه تو باشی و مرا غم ببرد. بارالهي، در اين هنگام و برای هميشه ولی امرت حجه ابن الحسن العسگری را كه درودهايت بر او و پدرانش باد . سرپرست و نگهدار و رهبر و يادآور و رهنما و نگهبان باش تا:. گيتی را به فرمان او در آوری و. تا دير زمانش بهره مند گردانی. نوشته شده در شنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۲ساعت 20:9 توسط زهرا. به امید فرج ات. پیام م رسید آقاجان؟ هذا ف راق بینی و بینک. باز من و خاطره ی خاطرت. خدایا تو را سپاس می گوی ام. خواهی آمد ای سوار سبز پوش.
پله پله تا ملکوت
http://www.asemaniha14.blogfa.com/author/aseman
پله پله تا ملکوت. تو كه گوشه چشمت غم عالم ببرد . حيف باشد كه تو باشی و مرا غم ببرد. پیام م رسید آقاجان؟ شاید کمی برای اهل زمین غریب باشد این عاشقانه اما . من در حضور زندگی می کنم و. من زندگی عاشقانه ی روزمره ام را با مولای م می نویسم. در این دفتر عاشقی. گوشی همراه م دست م بود و. به یادت برای دوستان م عشق نویسی می کردم. دل در هوای ت دلتنگی کرد و بهانه گیر شدم. دل م می خواهد. این پیامک های عاشقانه را به گوشی همراه ت بفرستم. و وقتی پیام م رسید. گوشی همراه م پیغام تحویل می داد و. دل م لبریز از لبخند می شد :.
پله پله تا ملکوت
http://www.asemaniha14.blogfa.com/author/tathir
پله پله تا ملکوت. تو كه گوشه چشمت غم عالم ببرد . حيف باشد كه تو باشی و مرا غم ببرد. به امید فرج ات. پیام م رسید آقاجان؟ هذا ف راق بینی و بینک. باز من و خاطره ی خاطرت. خدایا تو را سپاس می گوی ام. خواهی آمد ای سوار سبز پوش. فصل هایم را بهاری میکنی. با نگاه خویش در متن زمین. عشق را هر لحظه جاری میکنی.
پله پله تا ملکوت - خدایا تو را سپاس می گوی ام...
http://www.asemaniha14.blogfa.com/post/130
پله پله تا ملکوت. تو كه گوشه چشمت غم عالم ببرد . حيف باشد كه تو باشی و مرا غم ببرد. خدایا تو را سپاس می گوی ام. نعمت هایی بس بزرگ عنایت ام کردی. اما به خود ات قسم که یارای قدردانی ات را ندارم. نعمت ایمان ات را در دل ام نهادینه کردی. اگر دل ام از ترس ذوب شود. و یا چشم ام از شوق و یا ترس ات خون بگرید. و یا اگر تا پایان دنیا زنده باشم و فرمانبرداری ات کنم. نخواه ام توانست ذره ای از نعمت های ات را سپاس گوی ام. مولای ای را روزی ام کرده ای به بلندای عدل و عشق. که نهایت لطف و رحمت است. به امید فرج ات.
پله پله تا ملکوت - هذا فِراق بینی و بینک
http://www.asemaniha14.blogfa.com/post/133
پله پله تا ملکوت. تو كه گوشه چشمت غم عالم ببرد . حيف باشد كه تو باشی و مرا غم ببرد. هذا ف راق بینی و بینک. دل م در هوای آسمان. نگاه تو در انتهای غیبت. قلب من در ابتدای ظهور. دست تو سایه گستر. اما من دور از تمام تو. شاید باز هم دل بهانه گیرم دلتنگ ت شده. که واژه ها را بی ربط کنار هم می نشاند. شاید دل بهانه گیر آسمان ت بی تاب شده. که باز هم رو به سمت تو کرده. هر کجای زمین هم که باشم. باز هم رو به سمت مهدی دارم. رو به سمت زندگی. دل م برای ت تنگ شده. سری به دفتر عاشقی خدا زدم با بندگانش. باید باشد بین من و تو.
پله پله تا ملکوت - پیام م رسید آقاجان؟
http://www.asemaniha14.blogfa.com/post/135
پله پله تا ملکوت. تو كه گوشه چشمت غم عالم ببرد . حيف باشد كه تو باشی و مرا غم ببرد. پیام م رسید آقاجان؟ شاید کمی برای اهل زمین غریب باشد این عاشقانه اما . من در حضور زندگی می کنم و. من زندگی عاشقانه ی روزمره ام را با مولای م می نویسم. در این دفتر عاشقی. گوشی همراه م دست م بود و. به یادت برای دوستان م عشق نویسی می کردم. دل در هوای ت دلتنگی کرد و بهانه گیر شدم. دل م می خواهد. این پیامک های عاشقانه را به گوشی همراه ت بفرستم. و وقتی پیام م رسید. گوشی همراه م پیغام تحویل می داد و. دل م لبریز از لبخند می شد :.
پله پله تا ملکوت - دلتنگی
http://www.asemaniha14.blogfa.com/post/129
پله پله تا ملکوت. تو كه گوشه چشمت غم عالم ببرد . حيف باشد كه تو باشی و مرا غم ببرد. سخنور نیستم ولی خوشحالم از اینکه. میگوییند از دلها خبر داری. بی نهایت تشنه ام ولی خوشحالم از اینکه. میگویند که آب کوثر بهمراه داری. خیلی گرسنه ام ولی خوشحالم از اینکه. میگویند که طعام بهشتی بهمراه داری. احساس سرما میکنم ولی خوشحالم از اینکه. میگویند ردا های زیبا بهمراه داری. نمیدانم چه حسی است که وقتی به شما فکر میکنم. از محبتت اندیشمند . از جمالت سیراب . از رخسارت پوشیده میشوم. به امید فرج ات. پیام م رسید آقاجان؟
پله پله تا ملکوت
http://www.asemaniha14.blogfa.com/author/imanmadyum
پله پله تا ملکوت. تو كه گوشه چشمت غم عالم ببرد . حيف باشد كه تو باشی و مرا غم ببرد. شاید این جمعه بیاید شاید . خبر آمد خبری در راه است. سرخوش آن دل که از آن آگاه است. شاید این جمعه بیاید.شاید. پرده از چهره گشاید.شاید. دست افشان.پای کوبان می روم. بر در سلطان خوبان می روم. می روم بار دگر مستم کند. بی سر و بی پا و بی دستم کند. می روم کز خویشتن بیرون شوم. در پی لیلا رخی مجنون شوم. هر که نشناسد امام خویش را. بر که بسپارد زمان خویش را. با همه لحن خوش آواییم. در به در کوچه ی تنهاییم. ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
20
حکایت های پندآموز
برگزیده حکایتهای اجتماعی، سیاسی و روانشناسی. از قضا اين مرد بينوا همسر دوم را نيز دوست داشت! اين يکي زني باملاحظه، صبور و رازدار بود! هروقت بازرگان با مشکلي روبرو ميشد به اولين کسي که مراجعه ميکرد همين زن بود الحق او نيز دلسوزانه وي را ياري ميکرد. روزي بازرگان بيمار شد و از آنجايي که حال وي روز به روز به وخامت ميرفت، پيش خود گفت: حال که دارم ميميرم و اين زندگي پر از ناز و نعمت را بايد رها کنم بهتر است يکي از همسرانم را با خود ببرم تا در اين راه تنها نباشم! زن پاسخ داد: به هيچ عنوان! مرد بازرگان از شيدن چ...
حكايات الفرن | منتجات مولينکس | وصفات طبخ بالصور
إني مدين لك بكل ما وصلت إليه و ما أرجو أن أصل إليه من الرفعة إلى أمي الملاك". بعد نجاح المواسم الثلاثة السابقة، تعود حكايات الفرن هذا الربيع للإحتفال بالأمهات في يومهن ، تقديرا لحب هن اللامتناهي! يهدف هذا الموسم إلى تكريم الأمهات وشكرهن على كل تضحياتهن من خلال التعبير عن حبنا الكبير لهن ومدى أهميتهن في حياتنا! يسرنا الإعلان عن الرابحتين في مسابقتنا! فازتا بعجانة ماسترشيف غورميه من مولينكس بعد مشاركتهما في مسابقة عيد الأم على موقع حكايات الفرن! تابعونا للمزيد من المسابقات! إشتركي في نشرتنا الإخبارية.
حکایت مجنون
هزارسال گذشت ازحکایت مجنون هنوزمردم صحرانشین سیه پوشند. دل تنگ فاطمه . . . غسل نشاط کنید *! تا کی به ما اجازه رفتن نمیدهند . . . چه شد کربلای من. پاسخ شش ماه قبل رهبر انقلاب به اظهارات شب گذشته اوباما. یا امام رضا . نگاه شهیدان به انتخاب ماست. 35 روز عاشقی . چرا دلم نکند تب؟ بعد از دوماه گریه چه شد کربلای من. داریم با حسین حسین پیر میشویم ،خوشحال از این جوانی ازدست داده ایم. سلام بر شبهای قدر. من از انتهای جنون آمدم(ارمیا). دریا لباس خاکی پدرم بود. از برهوت تا ملکوت (طهورا). بسم رب المهدی المنتظر. از برا...
حکایت من
گذری بر دل نوشته های سمیرا . یلدا دخترک شب های سرد و پ ر سوز پاییز. به پیشواز ش رفت. کالسکه ی نقره گون زمستان. با چرخ هایی از یخ های بلورین. و اسب هایی به سپیدی برف. آرام آرام نزدیک شد. بانویی با جامه ای سپید و روشن. عشوه کنان و خرامان خرامان. از کالسکه پیاده شد. پرسیدم ش بانو تو کیستی؟ نگاه خسته و مهربانش را به چ شم های پ ر ز اشتیاقم دوخت. و لبخندی زد و گفت. آنگاه مرا در آغوش فشرد و آهسته در گوشم خواند :. زین پس همچون دی صبور باش. و همچو بهمن آرام. و چون اسفند عاشق. روزها آمدند و رفتند. و سال ها گذشت.
hekayatemanozendegim.blogfa.com
حکایت من و زندگیم
حکایت من و زندگیم. از همون روزی که شروع کردم به نوشتم دلایل خاص خودمو داشتم و فکر نمیکردم که یه روزی اینجا این همه دوست خوب پیدا کنم که بشن محرمم و این همه باهاشون احساس نزدیکی کنم. امروز اما اگر تصمیم دارم به ننوشتن بازهم دلایل خاص خودشو داره که انقدر برام محکم هست که باعث بشه از فضایی که اینهمه بهش خو گرفتم.جدا بشم. وبلاگ من برام محاسن و معایبی داشت.من اینجا کلی یاد گرفتم و کلی دوست خوب پیدا کردم که تا همیشه برام هستن و دوسشون دارم.ولی باعث شد که عقب بیوفتم از یه سری برنامه هایی که داشتم.
حکایت منتظـــــــــــــــــــر
انتظار پیچکی تاب خورده بر شاخ و برگ تن آدمی است.این است حکایت منتظر. آقاي مهرباني ها سلام. یادت هست که گفتی همه چیز داری ولی تنهایی؟ نه بابای خوبم وقتی تنهایی، هیچ نداری! چرا نمی گویی که چه شده که اینقدر سردی، اینقدر تلخی و اینقدر ساکت؟ چرا نمی گویی چه غمی است که ماه ها و سال ها را از پی ات دویده تا مبادا سر به بالین آرامش بگذاری و رویا ببافی؟ به تو نگفتم اما هر بار که می خوانم ات، اشک ام سرازیر می شود. آخر انصاف داشته باش! دل نازک تر از آن ام که غم تو را ببینم و بی تاب نوازش ات نشوم. آقای پاکی ها سلام.
حکایت های ایرانی
یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم. نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۰ساعت 19:41 توسط فاطمه. حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه. گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه. گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم. گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه. نوشته شده در دوشنبه نوزدهم دی ۱۳۹۰ساعت 12:50 توسط فاطمه. نوشته شده در دوشنبه پنجم دی ۱۳۹۰ساعت 13:41 توسط فاطمه. سلام من...
حکایت های شیرین
یک زوج در اوایل 60 سالگی، در یک رستوران دنج رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودند. یک زن جادوگر که از آنجا می گذشت وارد رستوران شد و سر میز آنها رفت و گفت: آه شما زوجی مثال زدنی هستید و درتمام این مدت به هم وفادارموندید ، برای همین هرکدام از شما می تواند آرزویی کند و من با کمک دانشی که دارم آن را بر آورده کنم! خانم گفت:وای خدای من! من می خواهم به همراه همسر عزیزم، دور دنیا سفر کنم. جادوگر وردی خواند و ناگهان :دو بلیط خطوط مسافربری قطر ایرویز در دستان زن ظاهر شد. ادامه ي مطلب : . ميگويند...
حکایت های علما
شرح حال علمای فرزانه. جنایات وحابیت درطول تاریخ. جنایات وهابیت در طول تاریخ. قتل و غارت وه ابی ان در منطقه نجد:. الف: کشتار مسلمانان و قطع نخلها و غارت مغازهها:. ابن بشر عثمان بن عبد الل ه، مورخ آل سعود در باره آغاز دعوت وه ابی ت. نوشته شده در چهارشنبه نهم فروردین 1391ساعت 21:1 توسط محمدروستایی. شخصیت معنوی علامه مجلسی(ره). شاگرد گرانقدر او سيد نعمت الل ه جزائرى در مورد استاد خود گفته است:علامه هيچگاه از ياد خدا غافل نبود و تمام اعمالش را با قصد قربت انجام مىداد. زندگینامه ایت الله بهجت. آیت الله العظمی ...
hekayateordibehesht.blogfa.com
حکایت اردیبهشت
با نگاهی هرچند گذرا بر قیام امام حسین (ع) و به تاکید آن حضرت ، مسیر نهضت عاشورا همان روش و سیره درابلاغ رسالت نبی مکرم اسلام(ص) می باشد. نهضتی که با استفاده از عناصر صبر و مدارا، دوری از هوا و هوس و جاه طلبی، استقامت در برابر آزارها و سختیها و وادار کردن انسانها به باز اندیشی و .و با نگاهی فراگیرمنجر به احیای دین رسول خدا گردید. در یک باز بینی تاریخی ریشه های قیام عاشورا را می توان از زمان رحلت رسول خدا و ماجرای جانشینی آن حضرت تا پایان خلافت کوتاه امیرالمومنین (ع) و دوران امامت امام حسن (ع) جستجو نمود.
حکایتهای رتکی
به حکایتهای رتکی خوش آمدید. نوشته شده در چهارشنبه دهم اردیبهشت 1393ساعت 22:25 توسط مهدی. من عاشق محمد (ص) هستم. نوشته شده در سه شنبه هفتم بهمن 1393ساعت 8:3 توسط مهدی. نوشته شده در سه شنبه نهم دی 1393ساعت 10:0 توسط مهدی. پسري همرا پدرش در كوهستان پياده روي ميكردند كه ناگهان پسر به زمين ميخورد وآسيب ميبيند،وناخودآگاه فرياد ميزند. باتعجب صداي تكرار را از كوهستان ميشنود آآآآآآآه. پسر باكنجكاوي فرياد ميزند تو كي هستي؟ صدا پاسخ ميدهد تو كي هستي؟ سپس با صداي بلند در كوهستان فرياد ميزند ستايشت ميكنم. یا هر از هر...