kholaseyebaran.persianblog.ir

dibasehrangiz.persianblog.ir

ديبا سحرانگيز

http://dibasehrangiz.persianblog.ir/1387/5

صوفي از عشق ميگويد. همچون باران همچون غزل. كوهستان آبي مينا ي من. براي چيزي شبيه تو. رازهای اتاق کوچک من. قصه های بابابزرگ جون من. یک سال و نوزده روز پیش. دیبا در خانه اولش فقط یک یادگاری شد . خانه دیگری دارم اما اینجا همیشه خانه اول من است . یادگاری های زیادی دارم و دوست هایی که برایم ماندگار شدند. دلم عجیب می خواست دوباره اینجا بنویسم . . . برای تو . . . برای خود . . . حتی برای کسی که نمیشناسمش. این است سحر من که مرا دوره می کنی . . .). Http:/ www.dibasehrangiz.blogsky.com. پيام هاي ديگران .

dibasehrangiz.persianblog.ir

جاده ها بهانه ای برای رفتن ؛رفتن :تباه کردن هرآنچه داشت. - ديبا سحرانگيز

http://dibasehrangiz.persianblog.ir/post/41

صوفي از عشق ميگويد. همچون باران همچون غزل. كوهستان آبي مينا ي من. براي چيزي شبيه تو. رازهای اتاق کوچک من. قصه های بابابزرگ جون من. جاده ها بهانه ای برای رفتن رفتن :تباه کردن هرآنچه داشت. بنام آنکه همیشه هست. جاده ها پر از دو راهی اند . سنگ ها ریز و نوک تیز. دست های سرد و خسته. جاده ها پر از تباهی اند. . . آسمان پر از بهانه می شود. که آب و آسمان. رنگ و شکلشان یکی ست. دلی سیاه لکه ای سفید روی آن. دلی سفید لکه ای سیاه روی آن. چه فرق می کند عزیز من! دل پر از بهانه است . . . بهانه خسته می کند. مرا تو را ].

dibasehrangiz.persianblog.ir

ديبا سحرانگيز

http://dibasehrangiz.persianblog.ir/1385/10

صوفي از عشق ميگويد. همچون باران همچون غزل. كوهستان آبي مينا ي من. براي چيزي شبيه تو. رازهای اتاق کوچک من. قصه های بابابزرگ جون من. بنام آنکه همیشه هست. شعری بنام تو، شعری از آن تو ). آسمان سرخ و وحشی ست. هوا سرد سرد است . . . تو از برف و سرما گریزان]. دست هایم گشاده ست. و آغوش من گرم از عشقت. روح من طالب عطر خوب تن توست. و چشمان خاموش من احتیاجش. به نور سیاه دو چشمان پاکت ،. بیا گرمی عشق و آغوش بهانه ست. حضور تو و عشق پاکت. کنار من و جسم پاکم. به شب های خاموش من ذره ای نور راه خدا را بیاور. که شاید تو را.

dibasehrangiz.persianblog.ir

ديبا سحرانگيز

http://dibasehrangiz.persianblog.ir/1385/5

صوفي از عشق ميگويد. همچون باران همچون غزل. كوهستان آبي مينا ي من. براي چيزي شبيه تو. رازهای اتاق کوچک من. قصه های بابابزرگ جون من. جاده ها بهانه ای برای رفتن رفتن :تباه کردن هرآنچه داشت. بنام آنکه همیشه هست. جاده ها پر از دو راهی اند . سنگ ها ریز و نوک تیز. دست های سرد و خسته. جاده ها پر از تباهی اند. . . آسمان پر از بهانه می شود. که آب و آسمان. رنگ و شکلشان یکی ست. دلی سیاه لکه ای سفید روی آن. دلی سفید لکه ای سیاه روی آن. چه فرق می کند عزیز من! دل پر از بهانه است . . . بهانه خسته می کند. مرا تو را ].

dibasehrangiz.persianblog.ir

ديبا سحرانگيز

http://dibasehrangiz.persianblog.ir/1384/11

صوفي از عشق ميگويد. همچون باران همچون غزل. كوهستان آبي مينا ي من. براي چيزي شبيه تو. رازهای اتاق کوچک من. قصه های بابابزرگ جون من. بنام انکه همیشه هست. من عشق را به مسلخ اندیشه برده ام. اندیشه ام وجود تو را نفی میکند. دل را ز حس عشق به تو نهی میکند. من در میان عقل و دلم باز مانده ام. عقلم مرا به خاک میکشد و دل مرا به خون. خون گرم و سرخ و خاک ولی سرد و قهوه ای ست. جسمم زخاک هست و جانمایه اش ز خون. بی خون که جسم صامت و سرد است و بی حیات. بی جسم هم که خون و رگی در میانه نیست. پيام هاي ديگران . را ببند و زیر.

dibasehrangiz.persianblog.ir

ديبا سحرانگيز

http://dibasehrangiz.persianblog.ir/post/45

صوفي از عشق ميگويد. همچون باران همچون غزل. كوهستان آبي مينا ي من. براي چيزي شبيه تو. رازهای اتاق کوچک من. قصه های بابابزرگ جون من. بنام آنکه همیشه هست. شعری بنام تو، شعری از آن تو ). آسمان سرخ و وحشی ست. هوا سرد سرد است . . . تو از برف و سرما گریزان]. دست هایم گشاده ست. و آغوش من گرم از عشقت. روح من طالب عطر خوب تن توست. و چشمان خاموش من احتیاجش. به نور سیاه دو چشمان پاکت ،. بیا گرمی عشق و آغوش بهانه ست. حضور تو و عشق پاکت. کنار من و جسم پاکم. به شب های خاموش من ذره ای نور راه خدا را بیاور. که شاید تو را.

dibasehrangiz.persianblog.ir

ديبا سحرانگيز

http://dibasehrangiz.persianblog.ir/1384/12

صوفي از عشق ميگويد. همچون باران همچون غزل. كوهستان آبي مينا ي من. براي چيزي شبيه تو. رازهای اتاق کوچک من. قصه های بابابزرگ جون من. پيام هاي ديگران . 1777;۳۸٤/۱٢/٢٧ - diba sehrangiz. گاهی دلم برای خودم تنگ می شود. بنام آنکه هميشه هست. گاهی دلم برای خودم تنگ می شود). نفس هم می کشم گاهی. ولی اين زندگی نيست. برايم حاصلش گويی بجز فرسودگی نيست. ديشب از روی لجنزارم. مرا تا فصل فردا برد. زندگی گويی برايم تا ابد اينگونه خواهدبود . بيايد خانه ام را روشنی بخشد. راه خود گم کرده ام ديگر. شهر من خالی ست. شهر من گنگ است.

khazo0on.blogfa.com

خزوون

http://www.khazo0on.blogfa.com/8608.aspx

یه درخت خزوون زده تو اوج پاییز می تونه جرقه خوبی باشه واسه نوشتن بهونه ها. وقتی از پشت پنجره بی بهونه نگاهی به پاییزی که واقعیت را در بر گرفته نمی کنم. وقتی حتی رویاهای بارونی هم دست به قلمم نمی کنن. نمی شه بیشتر از این ازم انتظار داشت. چه میشه کرد.روزگاره و آدماش. یه اتاق که فقط یه تابلوی خزوون زده و شمع های نیمه سوختش یه حس.نه دیگه حسی و بوجود نمیارن. یه خزوون زده که سازش داره خاک میخوره تا مبادا رویاییش کنه. کسی که پرده ی اتاقش کنار نمیره تا چشمش خزونو ببینه و بارونی شه. چه جوری میتونه از خزوون بگه؟

khazo0on.blogfa.com

خزوون - تو خوشبختی همین بسه برای من...

http://www.khazo0on.blogfa.com/post-62.aspx

تو خوشبختی همین بسه برای من. می خواستم بهت بگم چقدر پریشونم.دیدم خودخواهیه .دیدم نمی تونم.تحمل می کنم بی تو به هر سختی.به شرطی که. بدونم شاد وخوشبختی.به شرطی بشنوم دنیات آرومه.که دوسش داری از چشمات معلومه.یکی اونجاست شبیه من یه دیونه.که بیشتر از خودم قدرتو میدونه. چیکار کردی که با قلبم به خاطر تو بی رحمم؟ تو می خندی.چه شیرینه .گذشتن .تازه می فهمم! تو را می خوام تمومه زندگیم اینه.دارم میرم ته دیونگیم اینه .نمی رسه به تو حتی صدای من.تو خوشبختی همین بسه برای من. من یه خزوون زدم. عاشقه چشمهای خیس و دلای پاک.