kahinevesht.blogspot.com
شعرها و یادهای دفترهای کاهی: July 2013
http://kahinevesht.blogspot.com/2013_07_01_archive.html
شعرها و یادهای دفترهای کاهی. ه.ش. ۱۳۹۲ تیر ۱۱, سهشنبه. ادامه ی خوابم، وارد یک هواپیما شدم، یک هواپیمای کوچک. بیشتر اعضای خانواده بودند، اولش فقط برادر بزرگ و خانمش را می دیدم و بعد ها افراد دیگر. ما همه ترسیده بودیم، نمی فهمیدیم چه باید بکنیم پیاده شویم راه را باز کنیم؟ شاید مرگ در انتظارمان باشد. دوازده تیرماه نود و دو. هیچ نظری موجود نیست:. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید. 8207;در Facebook به اشتراک بگذارید. 8207;اشتراکگذاری در Pinterest.
kahinevesht.blogspot.com
شعرها و یادهای دفترهای کاهی: December 2013
http://kahinevesht.blogspot.com/2013_12_01_archive.html
شعرها و یادهای دفترهای کاهی. ه.ش. ۱۳۹۲ آذر ۱۲, سهشنبه. سندروم دیرفعال سی و دو سالگی. شبهایی که خوابم نمی برد چک چک شیر توالت بیشتر از همیشه آزارم می دهد. تصویر هدر رفتن قطره قطرهی آب تصفیه شده، در سرزمینی که نیمی از آن با خشکسالی می جنگد منظره ای تیره و شرمآور است. از رختخواب بیرون می آیم و تشت حمام را زیر شیر توالت می گذارم. بگذار بفهمیم یک شب تا صبح چه حجمی از آب آرام آرام هرز می رود. این طوری است دیگر، همیشه یک جای کار می لنگد. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! وبلاگهایی که می خونم.
kahinevesht.blogspot.com
شعرها و یادهای دفترهای کاهی: June 2014
http://kahinevesht.blogspot.com/2014_06_01_archive.html
شعرها و یادهای دفترهای کاهی. ه.ش. ۱۳۹۳ خرداد ۱۹, دوشنبه. آخرین تصویری که از او توی ذهن دارم، پاتختی همان عروسی بود، یک گوشه ای نشسته بود، موهایش را جمع کرده بود و سرش به شکل عجیبی تکان می خورد. اولش نفهمیدم، ولی بعد متوجه شدم تیک عصبی است. مامانم و مامان بزرگم پچ پچی کردند و من ندانستم جریان از چه قرار بود. فکر کنم ۱۵-۱۶ سالش بود. مهدی هم بعد از مدتی ازدواج کرد، فامیل هم جل و پلاسشان را جمع کردند و رفتند سروقت آدمهای دیگر. وقتی خبر مرگ وجیهه را شنیدم بی اختیار گریه کردم، برای کسی که تقریبا نمی شنا...
kahinevesht.blogspot.com
شعرها و یادهای دفترهای کاهی: July 2012
http://kahinevesht.blogspot.com/2012_07_01_archive.html
شعرها و یادهای دفترهای کاهی. ه.ش. ۱۳۹۱ تیر ۱۷, شنبه. نامی که هنوز می جویم. قبل از اینکه توی گوشش اذان بگویند بغلش کردم، سرم را بردم دم گوشش و زمزمه کردم، من اینجا هستم، تا هروقت که تو بخواهی. قول داده ام. صدای اذان با صدای باران آمیخت. پیچید توی گوشش و اسمش شد باران. برایش آواز خواندم و اسمش شد ترانه. دستهایش را گرفتم و دور خودم چرخاندم. دامنش رفت بالا و اسمش شد رها. برایش قصه ی دختر شاه پریون خوندم و اسمش شد پریا. دخترم به هزاران نام توی ذهن من تکرار می شود. به هزاران فریاد، صدا می شود. توی مجلس ختمم&#...
kahinevesht.blogspot.com
شعرها و یادهای دفترهای کاهی: December 2011
http://kahinevesht.blogspot.com/2011_12_01_archive.html
شعرها و یادهای دفترهای کاهی. ه.ش. ۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه. نامه ی شماره 6. شد٫ ماند و ماند تا بیات شد. برایتان قصه می گفتم از مادر بزرگی که تنها آرزویش دیدن عروسی تنها نوه ی پسری اش بود. برایتان قصه می گفتم از مادری که تنهاست٫ تنهاست٫ تنهاست. انگار که بقیه ی مادرها. برایتان قصه می گفتم از زنی که سی سالگی اش را جشن گرفت و به انتظار چهل سالگی روزها را می شمارد. من باید قصه گو میشدم. باید فریاد می زدم. داستان دارم٫ تکه تکه٫ بخش بخش. من باید قصه گو می شدم. من باید قصه گو می شدم. من باید قصه گو می شدم. آخ می د...
kahinevesht.blogspot.com
شعرها و یادهای دفترهای کاهی: June 2012
http://kahinevesht.blogspot.com/2012_06_01_archive.html
شعرها و یادهای دفترهای کاهی. ه.ش. ۱۳۹۱ تیر ۵, دوشنبه. دیوانه ای که منم. از نظر دوست پسر سابقم من آدم مشکل داری بودم. چرا؟ چون همه ی آدمهای دنیا را دوست دارم و هر کسی را که بهم بدی کرده است تا بحال بخشیده ام. جز یک نفر که آن هم فکر می کنم نبخشیده ام. انداختمش گوشه ی ذهنم و اگر مامان و بابایم هر از گاهی حرفش را نمی زدند براحتی فراموشش می کردم و دیگر نیازی نبود بگویم بخشیدمش یا نه. کاری که من آنقدرها شجاعتش را نداشته ام. این ها آدم هایی هستند که اصلن مرا نمی شناسند یا کمتر می شناسند، حال شما فکر کنید...
kahinevesht.blogspot.com
شعرها و یادهای دفترهای کاهی: May 2012
http://kahinevesht.blogspot.com/2012_05_01_archive.html
شعرها و یادهای دفترهای کاهی. ه.ش. ۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه. همه اش خواب بود. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید. 8207;در Facebook به اشتراک بگذارید. 8207;اشتراکگذاری در Pinterest. ه.ش. ۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۵, دوشنبه. توی خانه هم بیشتر شبیه مشتری های مهمانخانه های بین راهی ام. اکثرا راضی ام به لقمه غذایی، هر چه باشد و دستشویی و حمامی. مامانم میخندد. شاید فکر می کند شوخی می کنم. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید.
kahinevesht.blogspot.com
شعرها و یادهای دفترهای کاهی: August 2012
http://kahinevesht.blogspot.com/2012_08_01_archive.html
شعرها و یادهای دفترهای کاهی. ه.ش. ۱۳۹۱ شهریور ۲, پنجشنبه. دوم شهريور هزاروسيصد و شصت. 1588;املو رسالتم را به يادم آورد:. 1608; من همچنان مي روم. 1576;ا شما و براي شما. 8212; براي شما كه اينگونه دوستدارتان هستم.—. 1608; آينده ام را چون گذشته مي روم سنگ بر دوش:. 1587;نگ الفاظ. 1587;نگ قوافي،. 1578;ا زنداني بسازم و در آن محبوس بمانم:. 1586;ندان دوست داشتن. 1578;ولدم مبارك پر از لبخند. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید. 8207;در Facebook به اشتراک بگذارید.
kahinevesht.blogspot.com
شعرها و یادهای دفترهای کاهی: October 2011
http://kahinevesht.blogspot.com/2011_10_01_archive.html
شعرها و یادهای دفترهای کاهی. ه.ش. ۱۳۹۰ آبان ۸, یکشنبه. نامه ی شماره 1. نامه ی اول، عنوان ندارد. چون نمی دانم خطاب به چه کسی دارم می نویسم. ولع نوشتنه که خودش رو این شکلی داره نشون می ده. اون حسی که سالهاست با خودم اینور و اونور می برم و خیلی اوقات سرگشته و حیران گم میشه. شروع می کنم به نوشتن تا مخاطب خاصش را پیدا کند. آها یه چیز دیگه هم مزه میده تو این هوا. اونم کبابه. آخ آخ بری دم کبابی؛ یه سیخ کوبیده رو بذاری لای نون لواش،، یه دونه گوجه رو هم له کنی روش. با چند پر ریحون&#...آخه من و تو تازه قراره با ه...
kahinevesht.blogspot.com
شعرها و یادهای دفترهای کاهی: December 2012
http://kahinevesht.blogspot.com/2012_12_01_archive.html
شعرها و یادهای دفترهای کاهی. ه.ش. ۱۳۹۱ دی ۴, دوشنبه. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید. 8207;در Facebook به اشتراک بگذارید. 8207;اشتراکگذاری در Pinterest. ه.ش. ۱۳۹۱ دی ۳, یکشنبه. Once i spoke to the language of flowers. سالها گذشته است، و تو بالیده ای. به تو گفته بودند عشق یعنی فلان و بهمان و تو شنیده بودی. و هیچ گاه درک درستی از آن نداشتی. چقدر عاشق شدی در نشستن ها و برخواستن ها و خندیدن ها؟ چقدر در گریستن ها؟ با رایانامه ارسال کنید. در قند قزل آلا.