vey.blogfa.com

zard66.blogfa.com

كلاغ زرد - دلتنگی

http://www.zard66.blogfa.com/post-69.aspx

سرزمینی با مرزهای سیاسی نیست. که از چارطرف محاصره ت کرده. که از پادگان فرار می کند! پس از هر نماز پنج گانه ای / خدایم را عوض میکنم /ولی تو پای ثابت همه ی دعاهایم هستی.( مصطفا غضنفری. وقتی بیاد نمی آورم چگونه گمت کرده ام .(گروس عبدالملکیان ). شنیدمت که نظر میکنی به حال ضعیفان / تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت .(سعدی). نوشته شده در ۸۹/۰۶/۲۹ساعت ۱۲:۵۰ بعد از ظهر توسط س ا ر ا خوشکام.

mehdiashrafi.blogfa.com

عکس های رنگی

http://mehdiashrafi.blogfa.com/8901.aspx

ماری بزرگ ما را خواهد بلعید. به عصایی که تو خواهی انداخت. کودکی که در رودخانه افتاد. از آب گل آلود. کودکانشان را به رودخانه سپردند. پر بود از پیامبرانی. نوشته شده در شنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۸۹ساعت 19:32 توسط مهدی اشرفی. روح ا نور موسوی. سایت دفتر شعر جوان. سید مهدی موسوی تبار. سید مهدی موسوی تبار.

mahroba.blogfa.com

شرجی - داستان کوتاه

http://www.mahroba.blogfa.com/post-7.aspx

همیشه برآنم تا چراغی بیفروزم و راهی بگشایم. نیش آفتاب پهنای دشت را می جرزاند. چو گژدمی که بر گ رده ی دشت می خزید، بار هیزم را می برد. سیگار گوشه ی لبش کور سوز می شد. سرما و گرما دیگر بر تنش کاری نبودند. چیزی برایش نمانده بود که دلخوشی زندگی اش باشد. آخر آدم باید به چیزی دلخوش باشد که برایش نفس بکشد. باید می رفت تا بارش را به آبادی برساند. جوان گفت: کی رو؟ بهرامو می گم. اونی که هیزم آو رد. خوب آره. کار هر روزشه. مگه چیزی شده؟ نه ولی می دونستی روزگاری واسه خودش یلی بوده؟ جوان هنوز چشمش به گ رده ی قلیان بود.

pooz-e-padree.blogfa.com

عکس و برعکس - صید تصویر

http://www.pooz-e-padree.blogfa.com/post-99.aspx

امروز سیراف را در نوردیدم. نوشته شده در شنبه یازدهم تیر ۱۳۹۰ساعت 0:52 توسط پدر بردیا. دارم کودکی هایم را روی کاغذ می آورم. من از کاغذهای خط دار بدم می آید،متنفرم. مسیر را برای آدم مشخص می کنند. این خیلی بد است. که مسیرت را برایت بگویند. که تو چقدر می دانی و چقدر نمی دانی. معلممان می گفت :. اصلن نمی دانم به اقای معلم چه ربطی دارد. که ما کجای سطر بنویسیم وکجا نقطه بگذاریم.). کلاس پنجمی ها هم مثل ما بودند. آنها هم در دفتر خط دار می نوشتند. هیچ امیدی به رهایی نبود. که در مدرسه راهنمایی ،دفترشان دوخط می شود.

mehdiashrafi.blogfa.com

عکس های رنگی - ادامه

http://mehdiashrafi.blogfa.com/post-8.aspx

در ته ليوان هايي كه سر كشيده ايم. عكس تو را ديديم و نفهميديم. اين بادي كه پنجره را به هم مي زند. ادامه ي دست ما باشد. و كلاهي كه آنطرف افتاده. ادامه ي سري ست. كه به تو فكر مي كند. به خياباني فكر كن. كه يك طرفش كودكي ايستاده. به دستم فكر كردم. ادامه ي عصايي باشد در سال ها بعد. از سايه ي درختي ترسيدم. به خاطر عصاي چوبي اش. از آن تشكر مي كرد. ادامه ي اين دست. برسد به چاقويي خون آلود. ودست هايم را در جيب هايم پنهان كردم. ديگر مي دانستم پيري. پيراهن سپيدي ست كه مي پوشيم. كه در عكسي دسته جمعي. روح ا نور موسوی.

rapsport.blogfa.com

رپ اسپورت

http://www.rapsport.blogfa.com/8902.aspx

شعری از سیما نوذری عزیز دلم. مثل همیشه خاطره می کوفت بر سرم. تا بازهم روانه شوم سمت دفترم. درفکرهای آبکی ام گیر کرده ام. حتی تو را از عشق خودم سیر کرده ام. اینجا منم ، ادامه ی تو ابتدای راه. جایی پر از خطوط ت رک خورده ی سیاه. اینجا به سوی من همه انگشت اتهام. با خود در آینه الکی میکنم سلام. امشب تو نیستی که مرا زیر و بم کنی. امشب تو نیستی که به قلبم ستم کنی. حال مرا دوباره از عشقت بهم بزن. بر شیشه ها ی عینک خود قاب غم بزن. غم آمده به زخم نگاهم نمک زده. چون بند بند ثانیه هامان کپک زده. چه حرف زننده ای.

rapsport.blogfa.com

رپ اسپورت - سروده ی از لینا روزبه حیدری

http://www.rapsport.blogfa.com/post-19.aspx

سروده ی از لینا روزبه حیدری. مي گويند مرا آفريدند از استخوان دنده چپ مردي به نام آدم حوايم ناميدند يعني زندگي تا. در کنار آدم يعني انسان همراه و هم صدا باشم * مي گويند ميوه سيب را من خوردم شايد. هم گندم را و مرا به نزول انسان از بهشت محکوم مي نمايند بعد از خوردن گندم و يا. شايد سيب چشمان شان باز گرديد مرا ديدند مرا در برگ ها پيچيدند مرا پيچيدند در برگ. ها تا شايد راه نجاتي را از معصيتم پيدا کنند * نسل انسان زاده منست من حوا فريب. شيطان و مي گويند که درد و زجر انسان هم زاده منست زاده حوا که آنان را از.

mehdiashrafi.blogfa.com

عکس های رنگی

http://mehdiashrafi.blogfa.com/9003.aspx

در ته ليوان هايي كه سر كشيده ايم. عكس تو را ديديم و نفهميديم. اين بادي كه پنجره را به هم مي زند. ادامه ي دست ما باشد. و كلاهي كه آنطرف افتاده. ادامه ي سري ست. كه به تو فكر مي كند. به خياباني فكر كن. كه يك طرفش كودكي ايستاده. به دستم فكر كردم. ادامه ي عصايي باشد در سال ها بعد. از سايه ي درختي ترسيدم. به خاطر عصاي چوبي اش. از آن تشكر مي كرد. ادامه ي اين دست. برسد به چاقويي خون آلود. ودست هايم را در جيب هايم پنهان كردم. ديگر مي دانستم پيري. پيراهن سپيدي ست كه مي پوشيم. كه در عكسي دسته جمعي. روح ا نور موسوی.

mehdiashrafi.blogfa.com

عکس های رنگی - آنچه اتفاق نیفتاد

http://mehdiashrafi.blogfa.com/post-4.aspx

ماری بزرگ ما را خواهد بلعید. به عصایی که تو خواهی انداخت. کودکی که در رودخانه افتاد. از آب گل آلود. کودکانشان را به رودخانه سپردند. پر بود از پیامبرانی. نوشته شده در شنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۸۹ساعت 19:32 توسط مهدی اشرفی. روح ا نور موسوی. سایت دفتر شعر جوان. سید مهدی موسوی تبار. سید مهدی موسوی تبار.