DASTANAK1380.BLOGFA.COM
داستانک و حکایتداستانک و حکایت - داستانک ها و حکایت ها
http://dastanak1380.blogfa.com/
داستانک و حکایت - داستانک ها و حکایت ها
http://dastanak1380.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Sunday
LOAD TIME
0.3 seconds
PAGES IN
THIS WEBSITE
0
SSL
EXTERNAL LINKS
1
SITE IP
149.56.201.253
LOAD TIME
0.266 sec
SCORE
6.2
داستانک و حکایت | dastanak1380.blogfa.com Reviews
https://dastanak1380.blogfa.com
داستانک و حکایت - داستانک ها و حکایت ها
داستان های کوتاه و آموزنده
داستان های کوتاه و آموزنده. کوتاه ترین داستان ترسناک جهان! شب عملیات , گلوله و کلاه. عشق برای تمام عمر . بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :. تاریخ:یکشنبه 9 مرداد 1390-07:27 ب.ظ. نویسنده : Reza z. تصمیم گرفتم واستون هر روز 2 تا داستان کوتاه و آموزنده بزارم. امیدوارم داستان ها هم به دردتون بخوره. راستی نظر هم یادتون نره. تاریخ:یکشنبه 23 مرداد 1390-09:27 ق.ظ. نویسنده : Reza z. کوتاه ترین داستان ترسناک جهان! کوتاه ترین داستان ترسناک جهان! نویسنده : Reza z. این پا و آن پ...
... آغوش ماه
به نام آنكه دوستي را آفريد، عشق را، رنگ را . به نام آنكه كلمه را آفريد. و كلمه چه بزرگ بود در كلام او و چه كوچك شد آن زمان كه ميخواستم از او بگويم. سالهاست دچارش هستم. و چه سخت بود بيدلي را، ساختن خانه اي در دل. و اين دل بينهايت، چه جاي كوچكي بود براي دل بيتابش . (سهراب سپهری). نوشته شده در ساعت ۱۷:۳۰ بعد از ظهر توسط mrs. سه پند لقمان به پسرش. روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند. می دهم که کامروا شوی. اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری! دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی.
داستانک
زندگي يعني: يك سارپريد.از چه دلتنگ شدي؟ دلخوشي ها كم نيست: مثلا اين خورشيد،كودك پس فردا،كفتر آن هفته. زیباترش اینست که یکی از فرزندان من همسرم است.همسری که به آرامش مثل اقیانوس آرام بود.بله.همسرم فرزند من است.او کسی است که هم از همسرم بیشتر دوستش دارم و هم از فرزندانم.چون که هم فرزند من است و هم همسرمن.اما بی شک من هیچ گاه فرزند خود نخواهم بود.من فرزند کس دیگری خواهم بود. صدای اذان مسجد به نرمی در وجودم پیچید و خبر از صبح داد.باید می رفتم.اما با تمام این پیچیدگی ها شغلم را دوست میداشتم. امروز ۱۴ آذر روز ...
داستانک 110
امروز بابا صبحانه دارد. پنجشنبه 9 آبان 1392. پدر سیلی محکمی به صورت پسر زد و گفت:. مگه این شام چه عیبی داره که لب نمی زنی؟ پسر در حالی که به نون و پنیر و مقداری سبزی چشم دوخته بود. از پای سفره به گوشه ای خزید و سر به بالین نهاد. صبح فردا وقتی غذای پسر در بقچه پدر جای می گرفت. امروز بابا صبحانه دارد، چشمانش از شادی تر شد! پنجشنبه 9 آبان 1392. فرهاد و اصغر هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یک روز همینطور که. در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر. انداخت و به زیر آب فرو رفت.
ஜღ داستانهای کوتاه123 و بازیهای محلی ღஜ
ஜღ داستانهای کوتاه123 و بازیهای محلی ღஜ. درکلبه ما رونق اگرنیست صفاهست آنجاکه صفاهست درآن نورخداهست. ஜღ کلبه عشق و دوستی 43 ღஜ. خادم هیئتهای حسینی تبریز (حمیدكافی لاله). ادبیات دوره اول متوسطه(ارسطو-اهواز). خرید بلیط قطار رجا. سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1395. سایت آموزش رایگان زبان انگلیسی راهنمایی و دبیرستان. اداره كل ثبت احوال آذربایجانشرقی. سامانه ثبت الکترونیکی پذیرش درخواست صدور سند مالکیت. سازمان میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری استان آذربایجان شرقی. مرکز اطلاعات شهری ایران. سایت بانک ملی ایران.
داستانک و حکایت
داستانک ها و حکایت ها. او نیز مانند صدها زن و مرد و پیر و جوان، دسته گلی در دست داشت و منتظر مسافری غریب بود. نیم ساعتی انتظار کشید. تک تک مسافران که پیاده می شدند یک حلقه گل به گردنشان آویخته میشد و به روی شانه های مردم از ایستگاه دور می شدند. زن جوان اما، . انتظارش به ثمر نرسید. یعنی وقتی همه اسرای آزاد شده همراه خانواده شان رفتند، او باز هم مثل همه ی ۵ سال گذشته تنها و ناامید به سوی خانه راه افتاد تا دوباره منتظر بماند. نوشته شده در یکشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۳۹۵ساعت 16:13 توسط مصطفی سلیمانی. اونوقت قول ...
:: BLOGFA ::
از ارائه خدمات در این آدرس به یکی از دلایل زیر معذوریم. تخطی از قوانین و توافقنامه استفاده از خدمات سایت. دستور مراجع قانونی جهت مسدود سازی وبلاگ. انتشار محتوای غیر اخلاقی یا محتوایی که براساس قوانین کشور تخلف است.
داستانک
ما کجاییم در این دیر خراب و تو کجا. گم شده لاف مزن می شناسی همه جا. این همه راه کشاندی ما را به امیدی. حال می پرسی من کی ام اینجا کجا؟ پن: * * *ی؟ نوشته شده در یکشنبه دهم مرداد ۱۳۸۹ساعت 21:13 توسط اسی. نمی دونی اینجا رو آپ کردن چه حسی به آدم می ده! از آن روز تا امروز شاید پنج سال می گذرد! و در این پنج سال زندگی بارها و بارها چرخید بیشتر از اونکه شبیه زندگی بشه ، شبیه یک داستان پر ییچ و خم شد! و الان که به پشت سر نگاه می کنم، می بینم که پنج سال گذشت سه مقطع تحصیلی عوض کردم کشور عوض کردم. به چی اعتقاد دارم؟
داستانک
نوشته شده در سه شنبه سی ام مهر 1392ساعت 16:51 توسط nafas. ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺩﻝ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮﺳﺖ ﮐﺎﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﯾﺴﺖ. ﺩﻝ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻦ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﻫﺴﺘﯽ. نوشته شده در سه شنبه سی ام مهر 1392ساعت 15:59 توسط nafas. نوشته شده در سه شنبه سی ام مهر 1392ساعت 15:43 توسط nafas. نوشته شده در سه شنبه سی ام مهر 1392ساعت 15:42 توسط nafas. نوشته شده در سه شنبه سی ام مهر 1392ساعت 15:42 توسط nafas. نوشته شده در سه شنبه سی ام مهر 1392ساعت 15:39 توسط nafas. نوشته شده در سه شنبه سی ام مهر 1392ساعت 15:38 توسط nafas. از همﮧ ی بی تفآوتی هآ.
داستانهای کوتاه
نوشته شده در چهارشنبه چهارم فروردین ۱۳۸۹ساعت 15:39 توسط hamed. نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم اسفند ۱۳۸۸ساعت 13:30 توسط hamed. نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم اسفند ۱۳۸۸ساعت 12:53 توسط hamed. نوشته شده در سه شنبه هجدهم اسفند ۱۳۸۸ساعت 15:38 توسط hamed. نوشته شده در دوشنبه هفدهم اسفند ۱۳۸۸ساعت 13:34 توسط hamed. نوشته شده در دوشنبه هفدهم اسفند ۱۳۸۸ساعت 12:56 توسط hamed. نوشته شده در یکشنبه شانزدهم اسفند ۱۳۸۸ساعت 12:59 توسط hamed. نوشته شده در یکشنبه شانزدهم اسفند ۱۳۸۸ساعت 10:44 توسط hamed.
داستانک
از لوک خوش شانس بودن آخرش تنهایی سمت غروب رفتنو یاد گرفتیم و بس! فقط خنده و خنده. تا فیلتر نشده کلیک کنید. نوشته شده در تاريخ 93/01/30. تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست. تنهايي را دوست دارم زيرا عشق دروغي در آن نيست. تنهايي را دوستدارم زيرا خداوند هم تنهاست. تنهايي را دوست دارم زيرا در کلبه تنهايي هايم. در انتظار خو اهم گريست و انتظار کشيدنم را پنهان خواهم کرد. نوشته شده در تاريخ 93/01/26. مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور. در زمستان غبار آلود و دور. لیک دیگر پیکر سرد مرا. آورد من...