![dastanakhaye.persianblog.ir](http://fav.cln.bz/ek3k6pjyrlijwpyq8fr2ygjj/64/dastanakhaye.persianblog.ir.png)
dastanakhaye.persianblog.ir
روایتروایت
http://dastanakhaye.persianblog.ir/
روایت
http://dastanakhaye.persianblog.ir/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Tuesday
LOAD TIME
1.9 seconds
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
119
SITE IP
46.224.2.182
LOAD TIME
1.875 sec
SCORE
6.2
روایت | dastanakhaye.persianblog.ir Reviews
https://dastanakhaye.persianblog.ir
روایت
روایت
http://dastanakhaye.persianblog.ir/1389/9
نویسنده : افسانه / زنی از دیار سبز. ساعت ۱:۱٢ ق.ظ روز ۱۳۸٩/٩/۳٠. درباره : هرگونه استفاده از مطلب این وبلاگ منوط با ذکر منبع مجاز می باشد. وگرنه! پروفایل مدیر : افسانه طباطبایی مدنی. خانه ی تسخیر شده. بعضی ها هیچ وقت نمی فهمن. خبر گزاری کتاب ایران. فرهنگ واژگان فارسی به فارسی. فرهنگستان زبان وادب فارسی. کارگاه تخصصی نقد ادبی. مجله ای ادبی پیاده رو. باشگاه مدیران و متخصصان. با قدرت پرشین بلاگ.
بعضی ها هیچ وقت نمی فهمن. - روایت
http://dastanakhaye.persianblog.ir/post/50
بعضی ها هیچ وقت نمی فهمن. نویسنده : افسانه طباطبایی مدنی. ساعت ٥:٢٢ ب.ظ روز ۱۳٩٠/٢/۱۱. پول سراغ تو نمی آد. می ره سراغ کسای دیگه. اولا پول اصولا فقط جایی می ره که از قبل پول توش باشه. پول می ره بغل پول. تو بی پولی فقط بعضی وقتاس که قرعه ی بخت آزمایی به اسم آدم در می آد. مشترکای فقیر. وفرتوت روزنامه ها همین که خبر دار می شن بلیطشون برنده شده، دستای از کار افتاده. آخه پول می بینه تو چه جوری خرجش می کنی. مخصوصا به همین خاطره که پیشت نمی آد. تو غلط پول خرج می کنی. من چقدر به شما بدهکارم؟ پول سراغ تو نمی آد چ...
روایت >> من!
http://dastanakhaye.persianblog.ir/post/46
درباره : هرگونه استفاده از مطلب این وبلاگ منوط با ذکر منبع مجاز می باشد. وگرنه! پروفایل مدیر : افسانه طباطبایی مدنی. خانه ی تسخیر شده. بعضی ها هیچ وقت نمی فهمن. خبر گزاری کتاب ایران. فرهنگ واژگان فارسی به فارسی. فرهنگستان زبان وادب فارسی. کارگاه تخصصی نقد ادبی. مجله ای ادبی پیاده رو. باشگاه مدیران و متخصصان. با قدرت پرشین بلاگ.
روایت >> 1
http://dastanakhaye.persianblog.ir/post/52
درباره : هرگونه استفاده از مطلب این وبلاگ منوط با ذکر منبع مجاز می باشد. وگرنه! پروفایل مدیر : افسانه طباطبایی مدنی. خانه ی تسخیر شده. بعضی ها هیچ وقت نمی فهمن. خبر گزاری کتاب ایران. فرهنگ واژگان فارسی به فارسی. فرهنگستان زبان وادب فارسی. کارگاه تخصصی نقد ادبی. مجله ای ادبی پیاده رو. باشگاه مدیران و متخصصان. با قدرت پرشین بلاگ.
روایت
http://dastanakhaye.persianblog.ir/1393/4
خانه ی تسخیر شده. نویسنده : افسانه طباطبایی مدنی. ساعت ٧:٢٩ ق.ظ روز ۱۳٩۳/٤/٧. نویسنده: خولیوکورتاسار(1984-1914) آرژانتینی در اصل، زاده بلژیک است.وی آثار زیادی از خود به جای گذشته که برخی از آن ها به فارسی تر جمه شده است.وی در ده ی چهل. داستان نویسی رو آورد. بورخس او را به کشف کرد. خلاصه از این داستان. ژانرداستان( داستان شگفت- ارواح تمثیل داستان خانه است.). مکان خانه بزرگ وفضا مکان چیزی که تعین می کند. دولمشغولی کلاف( نماد در زمان است). تقابل قدیمی( خانه ) وجدید . راوی علاقمند به ادبیات است.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
داستان های کوتاه من
http://dastanekota.persianblog.ir/archive
داستان های کوتاه من. روز نوشته ها , ادبیات , داستان کوتاه , طنز و نقد. من : سلام اینجا توی تهران زندگی می کنم . داستان طنز می نویسم . شعر طنز می گم . مستند می سازم . و اخر اینکه منتقد هم هستم. امروز 9 ابان 1393. خرید و سایل اتلیه کودک. داستان های روزانه یک فیلمبردار و عکاس. نقدی بر رمان فصل کبوتر اثر حسین فتاحی مصطفی مولایی. نقد رمان فصل کبوتر در حوزه هنری. ژان والژان تو را می بینم. شمایل مانا اثر مختار پاکی مصطفی مولایی. روایت عشق و مرگ سرجوخه کریستف ریلکه مصطفی مولایی. دومین جشنواره داستان انقلاب.
خرده داستان
http://soheilmirzaee.blogfa.com/9203.aspx
داستانهای 55 کلمه ای. سه شنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۲. چیزی واسه فکر کردن. داری به چی فکر م کنی؟ مرد به خود آمد.دور و بر را از نظر گذراند. نگاهش روی دیوار سفید قفل شد. پرستار قرص را در دهان او گذاشت و لیوان آب را به او داد. مرد بی آنکه از دیوار چشم بردارد آب نوشید. پرستار لیوان را گرفت.به چشم مرد خیره شد. با دستمال لب و دهان او را. پاک کرد:خوبه باز چیزی واسه فکر کردن داری! مرد آب دهان را قورت داد:تو چی؟ کسی رو داری به اش فکر کنی؟ پرستار نگاهش روی دیوارسفید، مات شد. سالهاست که می نویسم. به وضوح می بینم.
خرده داستان
http://soheilmirzaee.blogfa.com/9401.aspx
داستانهای 55 کلمه ای. چهارشنبه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۴. قصه امروز قصه ی هر روز نیست. امروز قصه ام نمی اومد. ولی دیدم هر چی که بنویسم باز میشه یه قصه. نگاه به اسم خودم کردم و نوشتم :. بعضیا تو آسمون دنبال ستاره شون می گردن. بعضیا هم وسط هوا و زمین. بعضیا هم که اصلن براشون مهم نیست. بعضیا به یه ستاره راضی ان. بعضیا به صد تا هم راضی نیستن. بعضیای دیگه فقط ستاره می خوان.کاری ام به تعدادش ندارن. بعضیا هم که اصلن کاری به این کارا ندارن. بعضیا برای بدست آوردن ستاره دست به سمت آسمون دراز می کنن. من که فقط یه اسمم.
خرده داستان -
http://soheilmirzaee.blogfa.com/post-173.aspx
داستانهای 55 کلمه ای. شنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۴. اسم آن را گذاشت تقدير. حتي وقتي در آن باز بود. پشت ميله ها توي آسمان پرواز مي كرد. نوشته شده توسط سهیل میرزایی در 12:6 لینک ثابت. سالهاست که می نویسم. سال هایی که هر روزش را. به وضوح می بینم. روز هایی که شب شد. به امید این که روز بعد ،. روز بهتری باشد.ولی همان. روز قبل بود که می آمد و می گذشت. سهم من از زندگی ام. از بودن و شدن،شد داستان. روز ها،هفته ها،ماه ها. به امید این که یک روز برای همیشه. می دانم و ایمان دارم که می مانم. من زاییده ی روحی هستم که.
خرده داستان
http://soheilmirzaee.blogfa.com/9312.aspx
داستانهای 55 کلمه ای. سه شنبه بیست و ششم اسفند ۱۳۹۳. زمان با خود برد. روزهایی را که به هم عادت کرده بودند. تا بهانه ايي باشد براي تاريخ. نوشته شده توسط سهیل میرزایی در 10:21 لینک ثابت. جمعه بیست و دوم اسفند ۱۳۹۳. آن شب بعد از رفتن آوا. زخمه نشست کنار قانون. و تا بود ، با خیال او. سایه می زد در بزم سکوت. نوشته شده توسط سهیل میرزایی در 20:53 لینک ثابت. سه شنبه نوزدهم اسفند ۱۳۹۳. آدرس ( 4 ). بازی عشق کدوم بازیه؟ همون که یه نفر چشماتو می بنده چند بار دور خودت می چرخوندت ، سرت گیج میره. می شود با تو بهار.
کتابخانه مجازی ادبیات داستانی
http://free-e-book.blogfa.com/post/29
کتابخانه مجازی ادبیات داستانی" /. کتابخانه مجازی ادبیات داستانی. Http:/ free-e-book.blogfa.com. کتابخانه مجازی ادبیات داستانی. کتابخانه مجازی ادبیات داستانی - معصوم پنجم - هوشنگ گلشیری. کتابخانه مجازی ادبیات داستانی. کتابخانه مجازی ادبیات داستانی. کتابخانه مجازی ادبیات داستانی. کاربر مهمان، خوش آمديد! 1601;هرست اصلی. اگر می خواهید با وبسایت ما تبادل لینک کنید لینک ما را با نام " کتابخانه مجازی ادبیات داستانی " قرار دهید و در بخش تماس با ما و یا نظرات لینک خود را قرار دهید. داستان های کوتاه گل سرخ. صد سال...
داستانک !!!!!!!! - داستانک : شايد هم سعي مي کرد خودش راپشت روزنامه پنهان کند. شاید ...
http://dastanakkk.blogfa.com/post-2.aspx
مخاطب آب و دانه ای است برای پرنده ای اسیر به نام نویسنده چور. داستانک : شايد هم سعي مي کرد خودش راپشت روزنامه پنهان کند. شاید . وقتی که از پدر و مادر و خواهر و شوهر خواهرش خدا حافظی میکرد که به خانه برگردد مادرش به او گفت سعی کن دفعه بعد شوهرت هم با خودت بیاوری. زن با کمی مکث کرد سپس به آرامی و با اندوه گفت چکنم همیشه میگوید کار مهمی دارم و نمیتوانم بیایم در حالیکه اشک خفیفی در گوشه چشمش میلغزید ادامه داد که نمیدانم چه کار مهمی است که. در میانه راه نخست مقداری خرید کرد و به خانه بازگشت،. او را برهم بزند.
خرید و سایل اتلیه کودک - داستان های کوتاه من
http://dastanekota.persianblog.ir/post/54
داستان های کوتاه من. روز نوشته ها , ادبیات , داستان کوتاه , طنز و نقد. من : سلام اینجا توی تهران زندگی می کنم . داستان طنز می نویسم . شعر طنز می گم . مستند می سازم . و اخر اینکه منتقد هم هستم. امروز 9 ابان 1393. خرید و سایل اتلیه کودک. داستان های روزانه یک فیلمبردار و عکاس. نقدی بر رمان فصل کبوتر اثر حسین فتاحی مصطفی مولایی. نقد رمان فصل کبوتر در حوزه هنری. ژان والژان تو را می بینم. شمایل مانا اثر مختار پاکی مصطفی مولایی. روایت عشق و مرگ سرجوخه کریستف ریلکه مصطفی مولایی. دومین جشنواره داستان انقلاب.
شمایل مانا اثر مختار پاکی مصطفی مولایی - داستان های کوتاه من
http://dastanekota.persianblog.ir/post/47
داستان های کوتاه من. روز نوشته ها , ادبیات , داستان کوتاه , طنز و نقد. من : سلام اینجا توی تهران زندگی می کنم . داستان طنز می نویسم . شعر طنز می گم . مستند می سازم . و اخر اینکه منتقد هم هستم. امروز 9 ابان 1393. خرید و سایل اتلیه کودک. داستان های روزانه یک فیلمبردار و عکاس. نقدی بر رمان فصل کبوتر اثر حسین فتاحی مصطفی مولایی. نقد رمان فصل کبوتر در حوزه هنری. ژان والژان تو را می بینم. شمایل مانا اثر مختار پاکی مصطفی مولایی. روایت عشق و مرگ سرجوخه کریستف ریلکه مصطفی مولایی. دومین جشنواره داستان انقلاب.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
119
داستانك های من
دوشنبه دوازدهم مرداد 1394 03:42 ق.ظ. امشب بی بهانه گفتم: سلام و در ادامه خوش و بش با دوستان.بهترین هاااا را می گویم.به تعداد الف ها هستند،چهار شگفت انگیز! امروز ظهر که از کیلینیک بیرون آمدم شماره اش را گرفتم،شماره ای که از امشب به بعد در تماس با آن صدای ضبط شده ی اپراتور را خواهم شنید،شماره ای که نمی دانم چه زمانی دوباره همان صدای گرم را به گوشم خواهم رساند! با احترام فراوان تقدیم به بهترین هاااایم:امیر،فرزانه،ندا و تیراژه. نوشته شده توسط: طاها. آخرین ویرایش:دوشنبه دوازدهم مرداد 1394. سحر ندارد این شب تار.
✍♂❤داستانك❤♀✍
Rss xml" title=" داستانك " href="/rss". در پارک نشسته است ،. تنها بر نیمکت و. دیگه گل نمی فروشم! داستانك تصويري من او. وقتي بدون هم بوديم. پشت هزار تومنی یه دختر نوشته بود:. همین پولی که دست توست پدر معتادم بخاطر آن مرا یک شب به صاحبخونمون سپرد. خدایا چقدر میگیری که بگذاری شب اول قبر. قبل از اینکه تو ازم سوال بپرسی. گناه من چی بود؟ یک کم از طلای خود حراج می کنی؟ با من ازدواج می کنی؟ تو چقدر ساده ای. تو مچاله می شوى. می شوی و تکه ای زباله. پس برو بی خیال باش. دستمال کاغذی دلش شکست. و نازکش دوید خون. نفس ه...
داستانکستان
شاهینی که پرواز نمی کرد. نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم مرداد 1393ساعت 19:27 توسط fatemeh. برای کرد کودکان نازنین پیرانشهری. نمی دانم برگ ریزان و برف ریزان های آذربایجان را تجربه کرده اید یا نه. ساعت 7 صبح، چهره خواب آلود کودکانه، سختی ترک لحاف های پشمی گرم، صبحانه نیم و نصفه خورده یا نخورده و کوله ای از مشق های نوشته شده یا نشده و بعد ترک خانه. گام به گام، هوای سرد، خاطره گرمی خانه را می ربود. سنگ فراش ها را می شمردم. و در رویای زمانی که بزرگ خواهم شد می غلتیدم تا یخ زدگی گونه هایم فراموش شود. جهانگردی...
طنز نوشته های اجتماعی
طنز نوشته های اجتماعی. مطالبی که دارای رمز می باشند، بعد از چاپ در جراید قابل رویت هستند. یکشنبه 5 دیماه سال 1395 @ 10:54 ق.ظ. این مطلب توسط نویسنده آن رمزگذاری شده است. برای مشاهده آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید. جمعه 5 آذرماه سال 1395 @ 08:21 ق.ظ. مسئولان که هر یک گنج ملکند! این مطلب توسط نویسنده آن رمزگذاری شده است. برای مشاهده آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید. جمعه 28 آبانماه سال 1395 @ 08:42 ق.ظ. این مطلب توسط نویسنده آن رمزگذاری شده است. برای مشاهده آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.
روایت
خانه ی تسخیر شده. نویسنده : افسانه طباطبایی مدنی. ساعت ٧:٢٩ ق.ظ روز ۱۳٩۳/٤/٧. نویسنده : افسانه طباطبایی مدنی. ساعت ۱٢:٤۸ ق.ظ روز ۱۳٩٢/۱۱/۱٦. نویسنده : افسانه طباطبایی مدنی. ساعت ۱٢:۱٦ ق.ظ روز ۱۳٩٠/۳/۳٠. نویسنده : افسانه طباطبایی مدنی. ساعت ۱٢:٢٠ ق.ظ روز ۱۳٩٠/۳/٢٢. نویسنده : افسانه طباطبایی مدنی. ساعت ۱٠:٥٦ ق.ظ روز ۱۳٩٠/۳/۱۱. بعضی ها هیچ وقت نمی فهمن. نویسنده : افسانه طباطبایی مدنی. ساعت ٥:٢٢ ب.ظ روز ۱۳٩٠/٢/۱۱. پول سراغ تو نمی آد. می ره سراغ کسای دیگه. نه که بخوای اسراف کنی. اون باز خودش یه مطلب...
داستانک های من
دل نوشته های یه دختر19ساله-17 ساله سابق! عزیز ترین مادر دنیا،مبارک باشی. و هر آبان مادر نازنین من یک سال بزرگتر میشود و . این جاهم همینطور. و چهار سال گذشت و من هر سال پر مشغله تر و کم رنگ تر شدم و کاش که اینطور نبود. پینوشت: این متن و بعد از چند ماه گذاشتم ولی باید میذاشتم، یه جورایی رسم این وبلاگ تو هر آبانی که میاد. و اینکه میخوام پررنگ تر باشم و بیشتر با مداد نارنجیم بیام اینجا. اين روز دوباره اومد. خوشحالم با تمام وجودم. خوشبختى رو با تمام اجزاى وجودم حس ميكنم. امروز توى مهربون اومدى تو اين دنيا.
داستان
اهل خرد ، پیشت. یش اند . ارد بزرگ. پنجشنبه یکم فروردین ۱۳۹۲ negin. د، اگر سالم نیستی، هس. ند، اگر زیبا نیستی. رد درست با زشتی. وجود دارد، اگر جوان نیستی،. شوند، اگر تحصیلات عا. د، اگر قدرت سیاسی و مقام ندا. اگر عزت نفس ندا. پنجشنبه یکم فروردین ۱۳۹۲ negin. در همين دنيا يك خانواده تهی دستی زندگی مي كرد، كه كسی زياد به اين خانواده اهميت نمیداد اين خانواده از اعضای پدر به نام رضا،مادر:رعنا،پسر:سينا و آخرين و كوچكترين عضو خانواده كه دختر خانواده است به نام ستايش تشكيل شده است. چهارشنبه نهم اسفند ۱۳۹۱ negin.
داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده
دوشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1394. خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگماردهاند؟ میدانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.خواستم بپرسم: اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند. نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی پایش کشیم و به ته چاله باز گردانیم. دو ماه...
داستانک !!!!!!!!
مخاطب آب و دانه ای است برای پرنده ای اسیر به نام نویسنده چور. داستانک : در باره عمه عطار! تحقیق بنوسید و جایزه بگیرید . مدیر مدرسه میگفت :پس از اینکه مادر یکی از دانش آموزان وارد دفتر مدرسه شد و با اعتراض بیان کرد که چرا موضوعاتی را برای تحقیق به بچه ها ارایه میدهید که هیچ منبعی جهت تحقیق و مطالعه برای آن وجود نداره؟ با تعجب از ایشان پرسیدم : کدام تحقیق؟ مادر دانش آموز جواب داد : تحقیق در مورد "عمه عطار"! فرزندم میگه سر صف اعلام کرده اید که در باره عمه عطار! تحقیق بنوسید و جایزه بگیرید . من خیره به قوطي ...
داستانک نویس
تاریخ : شنبه 30 بهمن 1395 01:45 ب.ظ نویسنده : fatemeh peykari. گاهی اگر به زندگی خود فکر کنی. از رنج وسختی واسته میکندهمیشه سعی کن خدا را عبادت کنی ،صدایش کن وصدایش کن بگو خداوندا ازنو سپاس گذارم وبیاد بیاور زمانی راکه مثل یک درخت فقط یک نهال کوچک بودی. می دانی که ما انسان ها خیلی اشتباه وگناه می کنیم. پس صدایش کن تا جوابت دهد. وقتی کسی ما را اندوهگین یا خوشحال می سازد به چه ویژگی درخت ربط دارد جواب آن را بگویید؟ تاریخ : پنجشنبه 21 بهمن 1395 11:42 ق.ظ نویسنده : fatemeh peykari. من لاله دختر شهیدی هستم:.