taravoshat.persianblog.ir
صورتک زندگیگفتم به وصل رویت خواهم رسید یا نه گفتا تو نیک بنگرشاید رسیده باشی
http://taravoshat.persianblog.ir/
گفتم به وصل رویت خواهم رسید یا نه گفتا تو نیک بنگرشاید رسیده باشی
http://taravoshat.persianblog.ir/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Sunday
LOAD TIME
2.3 seconds
16x16
32x32
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
17
SITE IP
46.224.2.182
LOAD TIME
2.344 sec
SCORE
6.2
صورتک زندگی | taravoshat.persianblog.ir Reviews
https://taravoshat.persianblog.ir
گفتم به وصل رویت خواهم رسید یا نه گفتا تو نیک بنگرشاید رسیده باشی
taravoshat - صورتک زندگی
http://taravoshat.persianblog.ir/pages/1
گفتم به وصل رویت خواهم رسید یا نه گفتا تو نیک بنگرشاید رسیده باشی. سفر لازمم به شدت الان. تپه لازم، دشت لازم. طاقباز دراز کشیدن لازم، آسمان را بی مزاحمت ساختمانها و حتی درختها تماشاکردن لازم، باد را در حرکت موقر ابرها حس کردن، لازم. فکر نکردن لازم، یا شاید هم فکر کردن لازم. به هر چیز که باید و نه به هر چه که نباید. آدم ندیدن لازم. یا دیدن لازم. که کنارت باشد، نه مقابلت. خندیدن لازم، سکوت لازم، چشم بستن لازم. فقط شنیدن لازم. پن:عکس لازم برای اینجا هم هستم. غمگینم میکند این خواب. آدم یک جوریش می شود....
صورتک زندگی
http://taravoshat.persianblog.ir/1386/10
گفتم به وصل رویت خواهم رسید یا نه گفتا تو نیک بنگرشاید رسیده باشی. دایرههه همیشه هست. فقط قطرش گاهی بزرگ میشود، آنقدر بزرگ که فکر میکنی دایرهای نیست. خیال میکنی خطی را راست دماغت گرفتهای و میروی. ساعت ٧:۳٩ ب.ظ روز ۱۳۸٦/۱٠/٢٠. سکوت دارد مممی رسد انگار. آدم اصولا از اوان تولد، با خودش یک سری قرار و مدار میگذارد. حواسش نیستها، ولی میگذارد. برای همهی این از یاد رفتنها هم بهانه دارد. بزرگ شده خب! خیلی، خیلی بار مچ خودم را گرفتهام که هی! همین جوری میشود که آدم چند سال بعد نه قرار مدارها را فقط، که خودش را هم ...
صورتک زندگی
http://taravoshat.persianblog.ir/1387/3
گفتم به وصل رویت خواهم رسید یا نه گفتا تو نیک بنگرشاید رسیده باشی. این روزها خواب میبینم. همهاش. خوابها آنقدر شلوغند و پر از آدم و پر از اتفاق و پر از اضطراب، که هیچ کدام یادم نمیمانند. بیدار که میشوم، از این خوابهای عمیق و عجیب، تمنا میکنم که یادم بیاید و هیچ چیز جز تصویری گنگ و گاهی مضحک و بیمعنی یادم نیست. میشد بروم، یک جوری عجیبی میشد به آب بزنم و تا دورها، تا یک جای خوب نمیدانم کجا بروم. میشد و نرفتم. غمگینم میکند این خواب. غمگینم میکنند این خوابهای آشفتهی لعنتی. خداوند اون شبانی که ...
صورتک زندگی
http://taravoshat.persianblog.ir/post/35
گفتم به وصل رویت خواهم رسید یا نه گفتا تو نیک بنگرشاید رسیده باشی. جو گیر که شده باشی و بعد از مدت ها دوباره هوس کوه به سرت زده باشد، زیر تیغ آفتاب آنقدر تند راه می رویی که همان کوهپایه نفس کم می آوری.می بری. سکوتش ،حیرانیش را دوست دارم.صف کشیدن در یک خط.،نفس نفس زدن هاش،زنبورهای زرد و درشتی که در حالت نرمال،بودن یکی از آن ها در کنارت جیغ تو را به آسمان می برد الان دسته دسته اطرافت وزوز می کنند اما تو حتی تلاش نمی کنی بخواهی از خود دور کنی آنها را . پروفایل مدیر : خاتون. يک پنجره برای من کافيست.
صورتک زندگی
http://taravoshat.persianblog.ir/1387/5
گفتم به وصل رویت خواهم رسید یا نه گفتا تو نیک بنگرشاید رسیده باشی. میدانی، آدم حسابیها همه چیزشان روی اصول است به قول بابا. اما اصولی که من بهش میگویم بیاصولی. یک آدم حسابی اگر مردهی ساعتمچی نه چندان ژیگولانسش هم باشد، توی تاکسی دستش را جوری نمیگذارد که بغل دستیهه ساعتش را ببیند. یک آدم حسابی وقتی کاری کرده، کمکی، فداکاریای چیزی، مثلا دو بار ظرف شسته، حتی یکبار هم بهش اشاره نمیکند. (دقت کن، حتی یکبار.). مجبور شود- از خودش تعریف کند. یک آدم حسابی آدم است و بعضی وقتها- خوش انصاف! یک آدم حسابی،...
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
سیمین بر -
http://www.farnazruhbakhsh.blogfa.com/post-2.aspx
باز کردن قوطی کنسرو قلق (غلق؟ دارد به زور نیست. مثل خنداندن دل تو . نوشته شده در سه شنبه ۱۹ شهریور۱۳۹۲ساعت8:3توسط فرناز. اینجا فقط می نویسم . از خیلی چیزها . از صدای پای آب بگیر تاصدای پر مرغان اساطیر . تحمل خیلی چیزها را ندارم . مثل زبان تلخ . مثل بهونه های دلیل نما . مثل تظاهر . مثل صدای زنگ ساعت . مثل سوسک . عاشق خیلی چیزهام . مثل بارون پشت پنجره . مثل قهقه کودکانه و نگاهی که از عشق لبریز است. مثل خیلی چیزها . نوشته های یه مامان. دست نوشته های احمد علی حسینی. یک فنجان چای داغ. آهای رفیق یادت هست.
سیمین بر - سه سال پیش هفت روز دیگر
http://www.farnazruhbakhsh.blogfa.com/post-3.aspx
سه سال پیش هفت روز دیگر. بعد از دو ساعت جلسه. و برای دو ساعت جلسه ای که نمی دانم حرفم را می فهمند یا نه. منتظرم امیر بیاید برویم عروسی. سه سال پیش هفت روز دیگر نامزدیمان بود . نوشته شده در دوشنبه ۱ مهر۱۳۹۲ساعت16:21توسط فرناز. اینجا فقط می نویسم . از خیلی چیزها . از صدای پای آب بگیر تاصدای پر مرغان اساطیر . تحمل خیلی چیزها را ندارم . مثل زبان تلخ . مثل بهونه های دلیل نما . مثل تظاهر . مثل صدای زنگ ساعت . مثل سوسک . مثل خیلی چیزها . نوشته های یه مامان. دست نوشته های احمد علی حسینی. یک فنجان چای داغ.
سیمین بر -
http://www.farnazruhbakhsh.blogfa.com/post-7.aspx
تماس گرفته ام می گوید 200 یورو گم نموده اند . یک زمانی می شد یک جوری یک مدلی هضمش کرد اما الان نه نمی شود . 200 یورو که نیست دویییییییییییییییییییییییسسسسسسسسسسسسسست یورو ست . کجای دلم بگذارمش آخر . الان که پنج ساعت گذشته فکر می کنم خیلی هم ناراحت نیستم وقتی شنیدم شوهر ز پارسال 1800 یورو گم کرده یا ش همین هفته پیش گوشی یک میلیونیشو . نوشته شده در یکشنبه 17 آذر1392ساعت13:58توسط فرناز. عاشق خیلی چیزهام . مثل بارون پشت پنجره . مثل قهقه کودکانه و نگاهی که از عشق لبریز است. مثل خیلی چیزها . نوشته های یه مامان.
سیمین بر
http://www.farnazruhbakhsh.blogfa.com/9206.aspx
باز کردن قوطی کنسرو قلق (غلق؟ دارد به زور نیست. مثل خنداندن دل تو . نوشته شده در سه شنبه 19 شهریور1392ساعت8:3توسط فرناز. فکر نمی کردم اینجا را به یاد داشته باشم. کاربری و رمز عبور را بی هیچ اشتباهی وارد کردم دستم رفت روی ارسال مطلب جدید. و شد این . نوشته شده در سه شنبه 5 شهریور1392ساعت8:46توسط فرناز. عاشق خیلی چیزهام . مثل بارون پشت پنجره . مثل قهقه کودکانه و نگاهی که از عشق لبریز است. مثل خیلی چیزها . نوشته های یه مامان. دست نوشته های احمد علی حسینی. یک فنجان چای داغ. آهای رفیق یادت هست.
سیمین بر -
http://www.farnazruhbakhsh.blogfa.com/post-4.aspx
ذوق کرده بودم شهریور امسال سرما نخوردم . نمی دانستم هر روز دارد به شدتش می افزاید تا در چنین روزی بیچاره ام کند . دماغم کیپ کیپ است . صدایم هم جان می دهد برای آواز سحرگاهی . این مدیرمان نمی دانم چرا ییهو به سرش زد بعد دو سال اتاقم را عوض کند . از یک جای کاملا دنج به یک جای کاملا پر رفت و آمد . آمار دستشویی همه را هم دارم .مثلا "س " امروز پنجمین بارش است که می رود . امروز مامان می آید. سیب گلاب را از کجا پیدا کرده نمی دانم توی این سرما . نوشته شده در چهارشنبه ۸ آبان۱۳۹۲ساعت14:24توسط فرناز. مثل خیلی چیزها .
سیمین بر -
http://www.farnazruhbakhsh.blogfa.com/post-8.aspx
چقدر فکر توی سرم دارم. خسته می شوم از بس زیادند این نرفته آن یکی در می زند. خوب برادر من ، خواهر من این یک مغز کوچک است . خیلی کوچک. پیشنهاد می کنم وقت بگیرید قبلش . در ضمن: گل یادتان نرود. نوشته شده در دوشنبه 18 آذر1392ساعت10:27توسط فرناز. اینجا فقط می نویسم . از خیلی چیزها . از صدای پای آب بگیر تاصدای پر مرغان اساطیر . تحمل خیلی چیزها را ندارم . مثل زبان تلخ . مثل بهونه های دلیل نما . مثل تظاهر . مثل صدای زنگ ساعت . مثل سوسک . مثل خیلی چیزها . نوشته های یه مامان. دست نوشته های احمد علی حسینی.
سیمین بر
http://www.farnazruhbakhsh.blogfa.com/9210.aspx
تازه چراغ بنزینت هم روشن شود . نوشته شده در دوشنبه 23 دی1392ساعت8:18توسط فرناز. اینجا فقط می نویسم . از خیلی چیزها . از صدای پای آب بگیر تاصدای پر مرغان اساطیر . تحمل خیلی چیزها را ندارم . مثل زبان تلخ . مثل بهونه های دلیل نما . مثل تظاهر . مثل صدای زنگ ساعت . مثل سوسک . عاشق خیلی چیزهام . مثل بارون پشت پنجره . مثل قهقه کودکانه و نگاهی که از عشق لبریز است. مثل خیلی چیزها . نوشته های یه مامان. دست نوشته های احمد علی حسینی. یک فنجان چای داغ. آهای رفیق یادت هست. نفسم گرفت از این . ایشا) ربابه صدر اشکوری.
سیمین بر
http://www.farnazruhbakhsh.blogfa.com/9209.aspx
ساعت شش و ربع است .توی صف پشت سه نفر ایستاده ام . خانم پشت کانتر دارد از یک مشکلی حرف می زند که وادارم می کند لب خوانی کنم ببینم چی شده . یک آقای بداخلاقی هم هی می رود و می آید . ساعت شش و نیم صبح است توی راه برگشت به شرکت به مامان اس . ام.اس می زنم که پرواز تاخیر دارد نمی روم کرمان. مامان جواب می دهد : خدارو شکر عزیزم . بهتر . مواظب خودت باش . نوشته شده در چهارشنبه 20 آذر1392ساعت12:26توسط فرناز. چقدر فکر توی سرم دارم. خسته می شوم از بس زیادند این نرفته آن یکی در می زند. پیشنهاد می کنم وقت بگیرید قبلش .
سیمین بر -
http://www.farnazruhbakhsh.blogfa.com/post-9.aspx
ساعت شش و ربع است .توی صف پشت سه نفر ایستاده ام . خانم پشت کانتر دارد از یک مشکلی حرف می زند که وادارم می کند لب خوانی کنم ببینم چی شده . یک آقای بداخلاقی هم هی می رود و می آید . ساعت شش و نیم صبح است توی راه برگشت به شرکت به مامان اس . ام.اس می زنم که پرواز تاخیر دارد نمی روم کرمان. مامان جواب می دهد : خدارو شکر عزیزم . بهتر . مواظب خودت باش . نوشته شده در چهارشنبه 20 آذر1392ساعت12:26توسط فرناز. عاشق خیلی چیزهام . مثل بارون پشت پنجره . مثل قهقه کودکانه و نگاهی که از عشق لبریز است. مثل خیلی چیزها .
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
17
taravosh-haye-syasi.blogfa.com
taravosh-haye-syasi
Http:/ www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-strict.dtd". در بنی اسرائیل مردی بود که نود و ن ه تن را کشته بود و به دنبال دانشمندان اهل زمین می گشت که او را راه فلاح بنماید. پس او را به راهبی (کشیش) بردند. پس از راهب پرسید: من ن ود و ن ه نفر را کشته ام امیدی هست که توبه من پذیرفته شود؟ راهب گفت: نه، تو از حکم خدا برگشته ای. پس مرد، راهب را کشت تا صد نفر کشته اش تمام شد. سپس از مردم پرسید تا و او را به مرد عالمی بردند. پرسید: من صد نفر را کشته ام. امیدی هست که خدا مرا ببخشاید؟ در کل میتوان گفت:بهترین نوع مرجع حا...
تراوشات یه ذهن شلوغ
تراوشات یه ذهن شلوغ. بلند بخوان مرا , نترس از اینکه غلط بخوانی. با اختلال دوباره ی بلاگفا که چند ساعتی منتظرم گذاشت , دیگه اینجا نمیشه موند! تشریف بیارین این آدرس :. چون بلاگفا آدرس رو ثبت نمی کنه مجبور شدم اینجوری بنویسم! نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۴ساعت 4:20 توسط سوده. مردم اغلب بی انصاف ، بی منطق و خودمحورند ولی آنان را ببخش. اگر مهربان باشی ، تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند. ولی مهربان باش. اگر شریف و درستکار باشی ، فریبت میدهند.ولی شریف و درستکار باش. ترنم افکار و خاطرات من.
تراوش های یک ذهن
تراوش های یک ذهن. گاهی باید دروغ را راست پنداشت و گاهی راست را دروغ. بی فریب خوردن،زندگی سخت است.*فروغ فرخزاد*. یه چند وقت نبودم ولی دوباره برگشتم. امتحان داشتم و مشغله. از همه ی دوستایی که حتی وقتی نبودم بازم به اینجا سر میزدن فوق العاده ممنونم! یکشنبه دوم تیر 1392 16:38. موج با تجربه ی صخره به دریا برگشت. کمترین فایده ی عشق پشیمانی ماست. خانه ای بر سر خود ریخته ایم اما عشق. همچنان منتظر لحظه ی ویرانی ماست. از کتاب "آن ها" فاضل نظری. چهارشنبه پنجم تیر 1392 16:34. کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود. جمعه ب...
ترواش های تنهایی
چه دریاچه ای بود. و من نمی دانستم تا کجاها. در آن پارو خواهم زد. دلم سخت معجزه می خواهد و. گذاشته ای برای روز مبادا. نوشته شده در شنبه یازدهم مهر ۱۳۹۴ ساعت 19:26 توسط حدیث :. نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 15:8 توسط حدیث :. روز همه دخترا مبارک. نوشته شده در شنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 18:33 توسط حدیث :. نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 12:13 توسط حدیث :. نوشته شده در شنبه سوم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 14:27 توسط حدیث :. کاش میشد گوشه ای نوشت خدایا خسته ام. ازهمه جا ازهمه کس!
شلوغی های ذهن من!
شلوغی های ذهن من! بلند بخوان مرا ، نترس از اینکه غلط بخوانی. شلوغی های ذهن من! بلند بخوان مرا ، نترس از اینکه غلط بخوانی. مردم اغلب بی انصاف ، بی منطق و خودمحورند ولی آنان را ببخش. اگر مهربان باشی ، تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند. ولی مهربان باش. اگر شریف و درستکار باشی ، فریبت میدهند.ولی شریف و درستکار باش. نیکی های امروزت را فراموش می کنند ولی نیکوکار باش. بهترین های خودت را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد. 34;حضرت علی (ع)". بعد از مدت ها! اولین پست از خوابگاه ;). بعد از مدت ها!
صورتک زندگی
گفتم به وصل رویت خواهم رسید یا نه گفتا تو نیک بنگرشاید رسیده باشی. اینجا، درست همینجا یک قصه تمام میشود. قصهی یکی که دلش خواست خوب باشد، بد نکند به کسی. دلش تازه خواسته بود که به آدمها نه که یاد بدهد، که دست کم شریکشان کند در تماشای لحظههایش. هه! خیال میکرد میشود، هی پر لباسش را کشید، که نگیرد به لبهی تیزی، آلودهی دلشکستنی، گناهکار غصهای، دردی نشود. خیال میکرد بلد است قصههابش، غصههایش را. نگه دارد توی دلش، توی نگاهش. بالهاش افتاد، افتاد به قفس، به زندان. ز دلبرم که رساند نوازش قلمی.
تراوشات ذهن من
امام سيدعلي (روحي له الفدا). 1581;دیث موضوعی. اللهم احفظ قائدنا خامنه ايي. تو به ما جرا ت طوفان دادي. كسي كه كوله اش را بر دوش گرفته. ابزار و قالب وبلاگ. قراره هر چیزی که به ذهنم می رسه و امکان از دست رفتنش رو می دم اینجا نگه داری کنم. سوالی که پیش میاداینه که پس چرا در ملا عام گذاشتیش. حرف حسابیه که استثنا جواب داره. چون امیدوارم کسی بیاد و ببینه و در اصلاح و کامل کردن اونها به من کمک کنه. من هیچ مسئولیتی در قبال هیچ چیز نمی پذیرم. ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بوديم. ساخت فلش مديا پلير. از لحظه ه...
تراوشات ذهن بیمار ادمین
تراوشات ذهن بیمار ادمین. گالري عکس هاي زیبا. ﺑﺎ ﯾﮏ ﺯﻧﺒﯿﻞ پرازﻣﻌﺠﺰﻩ! ﺍﻟﻨﮕﻮﯾﺶ ﺭﺍﺑﻪ ﺑﺨﺎﺭﯼ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﺮﺩ! سه شنبه نوزدهم آذر 1392 ] [ 20:7 ] [ علیض ] . زن جوانی پیش مادر خود میرود و از مشکلات زندگی خود برای او میگوید و اینکه او از تلاش و جنگ مداوم برای حل مشکلاتش خسته شده است. او پاسخ داد : هویج، تخم مرغ، قهوه. مادر از او خواست که هویجها را لمس کند و بگوید که چگونهاند؟ دختر از مادرش پرسید مفهوم اینها چیست؟ مادر از دخترش پرسید: تو کدامیک از این مواد هستی؟ وقتی شرایط بد و سختی پیش میآید تو چگونه عمل میکنی؟ ﺳﮓ ﺑﯽ ﺧ...
تراوشات یک ذهن
لهجه ولایت خودتو نداری بعضیا می گن خوبه بعضیا می گن مایع آبرو ریزیه در جواب کسایی که علت رو می پرسن من می گم از تربیت غلطه! حالا که نگاه می کنم ما خیلی جاها تربیتمون غلطه ، از بچگی یادمون دادن یه ذره بین بگیریم دستمون همه چیزو فقط از توی اون ببنیم توجه کنید همه کارگاه های کارتون های بچگیمون که از قضا آدم های با هوش ، بی نقص و مورد ستایشی به حساب میومدن اینجوری بودن .بزرگترامونم خودشون همین مرض رو داشتن : فلانی فلان کار رو کرد منظورش این بود که . و . نوشته شده در سه شنبه هفدهم بهمن 1391ساعت توسط مجید.
دل نوشته های من
دل نوشته های من. خدا جبران تمام نداشته هاي من است. مهسا جان و ني ني كوچولوش. الهه عزيز - تنبل خونه شاه عباسي. الهه عزيز - كويريات. يكي از تغييراتي كه با باردار شدنم در زندگي ام به وجود اومد ترك كارم است كه احتمالا تا يك الي يك ماه و نيم ديگه بايد انجامش بدهم. و از اونجايي كه به شدت مخالفم با اينكه بچه كوچك رو به كسي بسپرم و يا مهد كودك بگذارم. پس چند سالي از محيط كار دور خواهم بود . اصلا از اين مقوله ناراحت نيستم و اتفاقا خيلي هم خوشحالم. هنگامه سه سال قبل عادت نداشت کسی بهش بگه بالای چشمت ابرویه! دلش می...
تراوشات ذهن | ارائه ی ایده های نو
ارائه ی ایده های نو. شایسته ترین چی بود؟ چرا و چهجور من شایسته ترین رو نوشتم؟ یکسال پیش، همچین موقعهایی، شروع به نوشتن یه سایت کردم که بعدا اسمش رو گذاشتم. البته الان دیگه مدت زمان دامینش تموم شده و عملا این سایت دیگه وجود نداره ( از طریق هاست میتونید البته به یه صفحهش دسترسی داشته باشید. توی این مطلب میخوام راجع به شایستهترین صحبت کنم و بگم چی بود و چرا بود و بودنش چه فایدهای داشت. پس کم حرفی میکنم و میرم سر اصل مطلب. رو میدیدم، رسید به صحنه ای که زاکربرگ شروع به نوشتن یه سایت کرد به نام فیسمش. قسمت دوم...