taravoshate-zehni.blogfa.com
تراوشات ذهن بیمار ادمینتراوشات ذهن بیمار ادمین -
http://taravoshate-zehni.blogfa.com/
تراوشات ذهن بیمار ادمین -
http://taravoshate-zehni.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Sunday
LOAD TIME
0.3 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
21
SITE IP
209.126.116.165
LOAD TIME
0.266 sec
SCORE
6.2
تراوشات ذهن بیمار ادمین | taravoshate-zehni.blogfa.com Reviews
https://taravoshate-zehni.blogfa.com
تراوشات ذهن بیمار ادمین -
تراوشات ذهن بیمار ادمین - سیمین بهبهانی
http://www.taravoshate-zehni.blogfa.com/category/8
تراوشات ذهن بیمار ادمین. گالري عکس هاي زیبا. نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت. ستاره دیده فروبست و آرمید بیا. شراب نور به رگ های شب دوید بیا. ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت. گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا. شهاب یاد تو در آسمان خاطر من. پیاپی از همه سو خط زر کشید بیا. ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم. ز غص ه رنگ من و رنگ شب پرید بیا. به وقت مرگم اگر تازه می کنی دیدار. بهوش باش که هنگام آن رسید بیا. به گام های کسان می برم گمان که تویی. دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا. نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت.
تراوشات ذهن بیمار ادمین -
http://www.taravoshate-zehni.blogfa.com/post/25
تراوشات ذهن بیمار ادمین. گالري عکس هاي زیبا. وزن سیری ام را با ترازوی. کنار پیاده رو بکشم! پنجشنبه بیست و سوم خرداد 1392 ] [ 10:1 ] [ علیض ] . Theme By Avazak.ir. مجله اینترنتی دانستنی ها. اس ام اس های عاشقانه.
تراوشات ذهن بیمار ادمین -
http://www.taravoshate-zehni.blogfa.com/post/33
تراوشات ذهن بیمار ادمین. گالري عکس هاي زیبا. ﺣﺎﺝ ﺍﻗﺎ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺍﺯ ﺣﺞ ﺑﻮﺩ. ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﻓﻘﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ. ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺳﮕﯽ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺗﻘﺴﯿﻢ. ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺭﻓﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ :. ﭼﺮﺍ ﻏﺬﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻧﺠﺲ. ﮐﻮﺩﮎ ﺳﮓ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :. ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﻧﺠﺲ ﻧﯿﺴﺖ. ﺍﯾﻦ ﺳﮓ ﻧﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻧﻪ ﻏﺬﺍ ﺩﺍﺭﺩ. ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﮐﻤﮑﺶ. ﺣﺎﺝ ﺍﻗﺎ ﮔﻔﺖ :. ﺳﮓ ﺑﯽ ﺧﺎﻧﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻭﺟﻮﺩ. ﺩﺍﺭﺩ ﺍﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ. ﺍﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﻫﯽ؟ ﭘﺴﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺳﮓ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :. ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺳﮓ ﻣﯿﮑﻨﻢ. ﺗﻤﺎﻡ ﺟﻬﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯿﺪﻫﺪ.
تراوشات ذهن بیمار ادمین -
http://www.taravoshate-zehni.blogfa.com/post/26
تراوشات ذهن بیمار ادمین. گالري عکس هاي زیبا. از همان روزی که دست حضرت قابیل. گشت آلوده به خون حضرت هابیل. از همان روزی که فرزندان آدم. زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید. گرچه آدم زنده بود. از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند. از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند. بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب. قرنها از مرگ آدم هم گذشت. روزگار مرگ انسانیت است. سینه دنیا ز خوبی ها تهی است. صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است. صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست. قرن موسی چمبه هاست.
تراوشات ذهن بیمار ادمین -
http://www.taravoshate-zehni.blogfa.com/post/32
تراوشات ذهن بیمار ادمین. گالري عکس هاي زیبا. عمری دگر بباید بعد از فراق ما را. کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری. ترسم نماز صوفی با صحبت خیالت. باطل بود که صورت بر قبله مینگاری. هر درد را که بینی درمان و چارهای هست. درمان درد سعدی با دوست سازگاری. شنبه پانزدهم تیر 1392 ] [ 21:15 ] [ علیض ] . Theme By Avazak.ir. مجله اینترنتی دانستنی ها. اس ام اس های عاشقانه.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
روزنوشت - دیروز...
http://www.roozneveshteyas.blogfa.com/post/24
ی قرار 4نفره دیگه.ی بودن کنار هم و برای دل هم.انگار 4شنبه هفته قبل کم بود.ک انگار نه.حتما این بودن ها .حاضربودن ها کم .ک قراره این هفته افتاد 3شنبه و خونه ما. ک بازی جرات یا حقیقت کردیم و گفتیم ک هیچ جمعی جز جمع 4نفره خودمون.ک گفتیم تو عالم رفاقت همین رفیق بودن خودمون.تو عالم شیطنت همین شیطنتای خودمون.تو عالم . اتاق بازار شامم را ب خاطر اومدنشون تمیز کردم.هنوز نیومده گفتن لپ تاب! من یادم اومده ک ای وای لپتابم تمیز نیست:دی.گفتم ثانی لپتابم تمیز نیست.گفته کاریش ندارم می خوام انتخاب واحد کنم! با بهار رو تخت...
روزنوشت - 6
http://www.roozneveshteyas.blogfa.com/post/9
این هفته استاد خوب نبود! درس خوب نبود(با همه شیرینی و سختیش-انتگرال و کاربردها).من خوب نبودم با همه اکتیو یم. و من بی توجه تراز همیشه رومو برگردوندم که استاد اعتماد خان را پای تابلو کرده! کلاس تموم شده داشتم وسایلم را جمع می کردم، اعتماد خان اومده طرف من و ب هانی که جلوش واستاده بوده گفته"برید کنار من از بچه درس خون کلاسمون ی سوال بپرسم". و ازاونجایی که من تو دیدش نبودم گفته"کو این بچه درس خو نمون پس؟ قضیه ب در و دیوار بوده دقیقا! هانی گفته "هیس.شنید! گفتم"بالاخره از ی جایی باید یاد بگیره :دی". البته این...
روزنوشت - 9
http://www.roozneveshteyas.blogfa.com/post/14
2)به خاطر این که این هفته شنبه و یک شنبه هم یونی بودم.شنبه رفتم یونی مثلا با شیما ریاضی بخونیم که نهایت مطالعه مفیدمون ب یک ساعت نرسید! اما ی پوئن داشت واون اینکه استاد را دیدیم و بعداز کلی اشکال که بلد بودیم و فقط حوصله حلیدن نداشتیم،صورت کلی امتحان دستمون اومد و به این نتیجه رسیدم که خونه هم رفتم نیازی به خوندن نیست حتی خوندن فرمول های انتگرال هیپربولیک! من که نمی دونم :). یکشنبه صبح داشتم می رفتم سالن امتحانات که هری سلام علیک کرده و گفته"خانم. جزوه اتون را خوردید؟ گفتم"نه به اندازه شما! گفته غیبت را ...
روزنوشت - دیدی که عاشقت کردم!
http://www.roozneveshteyas.blogfa.com/post/27
دیدی که عاشقت کردم! نمی دونم چی شد که یاد ارش یوسفیان افتادم. سرچ کردم تو صدایاب. که پلی شد.اشکای منم ریخت روی گونم. خداراشکر کسی تو هال نبود! سال دوم باغ سپیده. سرکلاس ریاضی زیر گوش تو. تاریخ Thu 7 Feb 2013. ساعت به قلم یاس.
روزنوشت - 8
http://www.roozneveshteyas.blogfa.com/post/13
یعنی در حد لالیگا .من خوب بودماااا جو کلاس افتضاح بود.اونقدر که برای اولین بار رشته کلام ازدستم در می رفت.استاد همون اولش گفت برگرد روبه تابلو بنویس و بگو.و من اول روبه کلاس توضیح میدادم و بعد می نوشتم.اونقدر تند اونقدر ریز که همه صداشون دراومده بود.اما خدایی با ماژیک نمی شه خوب نوشت. تند گفتم بازم ساعت 15/1 کلاس شروع شده تا 30/2ادامه داشت! بماند که چه طور جویده گفتن و چه قدر من بهشون خندیدم و چشم غره رفتن که ااا نخند:دی. استاد گفته" بیاید پای تابلو متوجه می شید چه قدر سنگین مبحث! همون بچه محصلای معروف:دی.
روزنوشت - 5
http://www.roozneveshteyas.blogfa.com/post/8
سرناسازگاری که میگن همینه! نوشتم یهو خیلی شیک لپتاب خاموش شد! قید این پست را نمی زنیم! حرف از کلاس ریاضی نمی زنم که تکراری میشه فقط بگم که تنها کلاسیه که احساس سرحالی و نشاط می کنم و تنها کلاسیه که مزه پرونی های دانشجویی نداریم! کافیه بخوای تیکه بندازی هنوز ب زبون نیاورده چنان شدیدتر ش را استاد می ندازه که ب معنای واقعی کلمه لال می شی! البته به قول پسرا که تازگی ها متفق القول شدند استاد هوای دخترهارا بشدت داره و تمام تیرو ترکشش را نثار اقایون می کنه! اعتماد خان که یادتونه! تفاوت را احساس کنید:دی. استاد ب...
روزنوشت - End
http://www.roozneveshteyas.blogfa.com/post/25
دانشجو نبودم این ترم و پشیمون نیستم ازاینکه دانشجو نبودم و بیشتر دنبال شناخت محیط و ادمای جدید اطرافم بودم.این ترم اتفاقای زیادی افتاد مخصوصا از نظر شخصیتی ک بیشتراز قبل منو مشتاق کرد تا ببینم فرهنگ و اصالت چه قدر می تونه روی شخصیت افراد تاثیر بذاره و استقلالی ک با ورد ب دانشگاه به دست میارن! این ترم بارها به خانواده و فضای فرهنگی ای ک توش بزرگ شدم بالیدم و بیشتر اوقات وقتی صبح تو مسیر دانشگاه بابا تنها حرفش"حفظ اصالت" بود زیرلب با خودم می گفتم "بابا اصیل بودن را از تو ک اصلی یاد گرفتم ". درمورد نقطه قوت...
روزنوشت - بی عنوان...
http://www.roozneveshteyas.blogfa.com/post/17
همون اهنگ رضا صادقی تو فیلم "بی خداحافظی" . چه قدر تنها بود مرد مشکی پوش همه. چه قدر حال خوبی بود دیدن اون فیلم با تو. ب دوستان سفارش کرده بودم تنها برای دیدن ش نرن 30نما:دی. بعداز فیلم نمی دونم چرا نذاشتم ش اینجا. فکر کنم هنوز روز نوشت نبود! برای انتخابت ک منو برد ب حال روزای خوب. تا تو با من عجینی. تاریخ Sun 9 Dec 2012. ساعت به قلم یاس.
روزنوشت - 10
http://www.roozneveshteyas.blogfa.com/post/15
دوشنبه قرار نبود کلاسی داشته باشیم اما خب حریف استاد ریاضی یک نشدیم و ساعت کلاس را تغییر داد فقط. اخر کلاس رفتم پیش استاد سوال بپرسم گفته"تو نباید جواب اخر بنویسی برای من؟ گفتم"امتحان را می گین؟ گفته"اخه این همه بی دقتی از تو بعید بود! من برگه ات را تصحیح می کردم غصه ام شد! تا اخر عالی نوشته بودی ولی بی جواب گذاشتی همه را! ارووم خندیدم و گفتم"استاد من دبیرستانم همین طور بودم.بقول بابا تو نتیجه کم میارم چون کاری به نمره ندارم! ی دونه فرمول نخونده بودم". استادشوندی اومده سرکلاس وبعدازسلام گفته "ساعت چ ن؟
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
21
تراوش های یک ذهن
تراوش های یک ذهن. گاهی باید دروغ را راست پنداشت و گاهی راست را دروغ. بی فریب خوردن،زندگی سخت است.*فروغ فرخزاد*. یه چند وقت نبودم ولی دوباره برگشتم. امتحان داشتم و مشغله. از همه ی دوستایی که حتی وقتی نبودم بازم به اینجا سر میزدن فوق العاده ممنونم! یکشنبه دوم تیر 1392 16:38. موج با تجربه ی صخره به دریا برگشت. کمترین فایده ی عشق پشیمانی ماست. خانه ای بر سر خود ریخته ایم اما عشق. همچنان منتظر لحظه ی ویرانی ماست. از کتاب "آن ها" فاضل نظری. چهارشنبه پنجم تیر 1392 16:34. کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود. جمعه ب...
ترواش های تنهایی
چه دریاچه ای بود. و من نمی دانستم تا کجاها. در آن پارو خواهم زد. دلم سخت معجزه می خواهد و. گذاشته ای برای روز مبادا. نوشته شده در شنبه یازدهم مهر ۱۳۹۴ ساعت 19:26 توسط حدیث :. نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 15:8 توسط حدیث :. روز همه دخترا مبارک. نوشته شده در شنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 18:33 توسط حدیث :. نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 12:13 توسط حدیث :. نوشته شده در شنبه سوم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 14:27 توسط حدیث :. کاش میشد گوشه ای نوشت خدایا خسته ام. ازهمه جا ازهمه کس!
شلوغی های ذهن من!
شلوغی های ذهن من! بلند بخوان مرا ، نترس از اینکه غلط بخوانی. شلوغی های ذهن من! بلند بخوان مرا ، نترس از اینکه غلط بخوانی. مردم اغلب بی انصاف ، بی منطق و خودمحورند ولی آنان را ببخش. اگر مهربان باشی ، تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند. ولی مهربان باش. اگر شریف و درستکار باشی ، فریبت میدهند.ولی شریف و درستکار باش. نیکی های امروزت را فراموش می کنند ولی نیکوکار باش. بهترین های خودت را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد. 34;حضرت علی (ع)". بعد از مدت ها! اولین پست از خوابگاه ;). بعد از مدت ها!
صورتک زندگی
گفتم به وصل رویت خواهم رسید یا نه گفتا تو نیک بنگرشاید رسیده باشی. اینجا، درست همینجا یک قصه تمام میشود. قصهی یکی که دلش خواست خوب باشد، بد نکند به کسی. دلش تازه خواسته بود که به آدمها نه که یاد بدهد، که دست کم شریکشان کند در تماشای لحظههایش. هه! خیال میکرد میشود، هی پر لباسش را کشید، که نگیرد به لبهی تیزی، آلودهی دلشکستنی، گناهکار غصهای، دردی نشود. خیال میکرد بلد است قصههابش، غصههایش را. نگه دارد توی دلش، توی نگاهش. بالهاش افتاد، افتاد به قفس، به زندان. ز دلبرم که رساند نوازش قلمی.
تراوشات ذهن من
امام سيدعلي (روحي له الفدا). 1581;دیث موضوعی. اللهم احفظ قائدنا خامنه ايي. تو به ما جرا ت طوفان دادي. كسي كه كوله اش را بر دوش گرفته. ابزار و قالب وبلاگ. قراره هر چیزی که به ذهنم می رسه و امکان از دست رفتنش رو می دم اینجا نگه داری کنم. سوالی که پیش میاداینه که پس چرا در ملا عام گذاشتیش. حرف حسابیه که استثنا جواب داره. چون امیدوارم کسی بیاد و ببینه و در اصلاح و کامل کردن اونها به من کمک کنه. من هیچ مسئولیتی در قبال هیچ چیز نمی پذیرم. ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بوديم. ساخت فلش مديا پلير. از لحظه ه...
تراوشات ذهن بیمار ادمین
تراوشات ذهن بیمار ادمین. گالري عکس هاي زیبا. ﺑﺎ ﯾﮏ ﺯﻧﺒﯿﻞ پرازﻣﻌﺠﺰﻩ! ﺍﻟﻨﮕﻮﯾﺶ ﺭﺍﺑﻪ ﺑﺨﺎﺭﯼ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﺮﺩ! سه شنبه نوزدهم آذر 1392 ] [ 20:7 ] [ علیض ] . زن جوانی پیش مادر خود میرود و از مشکلات زندگی خود برای او میگوید و اینکه او از تلاش و جنگ مداوم برای حل مشکلاتش خسته شده است. او پاسخ داد : هویج، تخم مرغ، قهوه. مادر از او خواست که هویجها را لمس کند و بگوید که چگونهاند؟ دختر از مادرش پرسید مفهوم اینها چیست؟ مادر از دخترش پرسید: تو کدامیک از این مواد هستی؟ وقتی شرایط بد و سختی پیش میآید تو چگونه عمل میکنی؟ ﺳﮓ ﺑﯽ ﺧ...
تراوشات یک ذهن
لهجه ولایت خودتو نداری بعضیا می گن خوبه بعضیا می گن مایع آبرو ریزیه در جواب کسایی که علت رو می پرسن من می گم از تربیت غلطه! حالا که نگاه می کنم ما خیلی جاها تربیتمون غلطه ، از بچگی یادمون دادن یه ذره بین بگیریم دستمون همه چیزو فقط از توی اون ببنیم توجه کنید همه کارگاه های کارتون های بچگیمون که از قضا آدم های با هوش ، بی نقص و مورد ستایشی به حساب میومدن اینجوری بودن .بزرگترامونم خودشون همین مرض رو داشتن : فلانی فلان کار رو کرد منظورش این بود که . و . نوشته شده در سه شنبه هفدهم بهمن 1391ساعت توسط مجید.
دل نوشته های من
دل نوشته های من. خدا جبران تمام نداشته هاي من است. مهسا جان و ني ني كوچولوش. الهه عزيز - تنبل خونه شاه عباسي. الهه عزيز - كويريات. يكي از تغييراتي كه با باردار شدنم در زندگي ام به وجود اومد ترك كارم است كه احتمالا تا يك الي يك ماه و نيم ديگه بايد انجامش بدهم. و از اونجايي كه به شدت مخالفم با اينكه بچه كوچك رو به كسي بسپرم و يا مهد كودك بگذارم. پس چند سالي از محيط كار دور خواهم بود . اصلا از اين مقوله ناراحت نيستم و اتفاقا خيلي هم خوشحالم. هنگامه سه سال قبل عادت نداشت کسی بهش بگه بالای چشمت ابرویه! دلش می...
تراوشات ذهن | ارائه ی ایده های نو
ارائه ی ایده های نو. شایسته ترین چی بود؟ چرا و چهجور من شایسته ترین رو نوشتم؟ یکسال پیش، همچین موقعهایی، شروع به نوشتن یه سایت کردم که بعدا اسمش رو گذاشتم. البته الان دیگه مدت زمان دامینش تموم شده و عملا این سایت دیگه وجود نداره ( از طریق هاست میتونید البته به یه صفحهش دسترسی داشته باشید. توی این مطلب میخوام راجع به شایستهترین صحبت کنم و بگم چی بود و چرا بود و بودنش چه فایدهای داشت. پس کم حرفی میکنم و میرم سر اصل مطلب. رو میدیدم، رسید به صحنه ای که زاکربرگ شروع به نوشتن یه سایت کرد به نام فیسمش. قسمت دوم...
تراوشات ذهنی
این وبلاگ مثل نویسنده اش هیچ هدفی ندارد. بی عنوان بی بهانه فقط یک نوشته. با گذشته ام و آنچه که در گذشته بودم فرسنگها فاصله گرفتم . با همه اون فضاها اون آدمها اون فکرها و اون چیزهایی که بسته بود من رو به یک سرزمین. اینجا حس می کنی آزادی احساس می کنی به هیچ جایی تعلق نداری و این بی تعلقی این معلقی حس مستی عجیبی بهت می ده . Posted by بی نام. هیچ نظری موجود نیست:. Don't judge me for things I did a few seconds ago. I've changed since then. Posted by بی نام. صدای باران گوشهایم را نوازش می کند. Posted by بی نام.
taravoshatezehnieman.blogsky.com
تراوشات ذهنی من
اونایی که از پست هام خوششون نمیاد نظراشون و بنویسن روی کاغذبعدشم بندازنش توسطل آشغال! کلاهی که سرم گذاشتی. تا گردنم را پوشانده است. نوشته شده در جمعه 6 دی 1392ساعت 23:27 توسط تصویری از ذهن خسته ی من. بدترین شکنجه آن است که دیگر نتوانی دوست بداری! نوشته شده در چهارشنبه 4 دی 1392ساعت 00:28 توسط تصویری از ذهن خسته ی من. دیگه ته موندههای سیگارم را دور نمیریزم. شاید فردا که من نباشم. از روی همینا بفهمی چقد دوست داشتم. نوشته شده در چهارشنبه 4 دی 1392ساعت 00:23 توسط تصویری از ذهن خسته ی من. اونی که از من گذشت!